گنجور

حکایت

بأکافی یکی گفت ای سرافراز
ز معراج نبی رمزی بگو باز
بیان کن سِرّ معراجش که چون بود
بگفت او هم درون و هم برون بود
یکی بد ذات او در بود آنجا
یقین می‌دید او معبود آنجا
مکانش در حقیقت لامکان بود
چرا کاندر عیان او جان جان بود
همه او بود لیکن در حقیقت
شد او خاموش و دم زد از شریعت
تو هم گر واقف اسرار گردی
ز شرعش لایق دیدار گردی
بقدر خود توانی دید جانان
یکی گردی تو با توحید خوانان
قدم از شرع او بیرون منه باز
کزو گردی مگر تو صاحب راز
ولی بر قدر هر کس راز باید
نمودن تا دری او را گشاید
زهی عطّار کز نور محمد
شدی مسعود و منصور و مؤیّد
ازو در جان و در دل مغز داری
ازان این دُرّهای نغز داری
زبان تو ازو آمد گهردار
ز قعر بحر جان هردم گهربار
یقین کز خدمت او کام یابی
وزو در هر دو عالم نام یابی
رسولا رهبر عطّار از تست
زسرّ عشق برخوردار از تست
ز تو دارد گهرهای معانی
بجز تو کس ندارد وین تو دانی
یقین کز شاعرانم نشمری تو
بچشم شاعرانم ننگری تو
تو میدانی، چه گویم بیش ازین من
ترا می‌جستم اینجا پیش ازین من
چو دیدم حضرت پاک تو اینجا
شدم از عجز من خاک تو اینجا
قبولم کن که تو از حق قبولی
تو در سرّ یقین صاحب وصولی
مران از حضرت پاکم حقیقت
که من در حضرتت خاکم حقیقت
چه باشد گر نهی پائی بدین خاک
که بر سر داری از حق تاج لولاک
منوّر کن دل عطّار از خویش
مر او را کن تو بر خوردار از خویش
بحقّ چار یار برگزیده
که دورم مفگن ای نور دو دیده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بأکافی یکی گفت ای سرافراز
ز معراج نبی رمزی بگو باز
هوش مصنوعی: یکی به سرافراز گفت: ای بلندمرتبه، از معراج پیامبر چیزی بگو و رمزی را باز کن.
بیان کن سِرّ معراجش که چون بود
بگفت او هم درون و هم برون بود
هوش مصنوعی: بیان کن که راز معراج او چگونه بود، چرا که او هم در درون خود و هم در بیرون از خود حضور داشت.
یکی بد ذات او در بود آنجا
یقین می‌دید او معبود آنجا
هوش مصنوعی: کسی که ذات ناپاکی دارد، در آن مکان به وضوح می‌دید که معبود واقعی در آنجا وجود دارد.
مکانش در حقیقت لامکان بود
چرا کاندر عیان او جان جان بود
هوش مصنوعی: مکان او در واقع مکانی نداشت، زیرا وجود او به گونه‌ای بود که جان و زندگی در همه جا احساس می‌شد.
همه او بود لیکن در حقیقت
شد او خاموش و دم زد از شریعت
هوش مصنوعی: همه چیز به او مربوط بود، اما در واقع او به حالت سکوت درآمد و راجع به شریعت سخن گفت.
تو هم گر واقف اسرار گردی
ز شرعش لایق دیدار گردی
هوش مصنوعی: اگر تو هم به اسرار و رموز این دین پی ببری، شایسته‌ی دیدار حق خواهی شد.
بقدر خود توانی دید جانان
یکی گردی تو با توحید خوانان
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که خودت توانایی داشته باشی، می‌توانی محبوب را ببینی و با اعتقاد به یگانگی، خود را به او نزدیک کنی.
قدم از شرع او بیرون منه باز
کزو گردی مگر تو صاحب راز
هوش مصنوعی: از اصول و قوانین او پا فراتر نگذار، چون ممکن است به شناختی عمیق‌تر دست یابی.
ولی بر قدر هر کس راز باید
نمودن تا دری او را گشاید
هوش مصنوعی: برای هر شخص باید به اندازه‌ی خودش اسرار را فاش کرد تا بتوان درهای دل او را گشود.
زهی عطّار کز نور محمد
شدی مسعود و منصور و مؤیّد
هوش مصنوعی: عطار، که به برکت نور محمد، دارای سعادت، پیروزی و پشتیبانی شده‌ای، شایسته‌ی تمجید و ارزشمندی هستی.
ازو در جان و در دل مغز داری
ازان این دُرّهای نغز داری
هوش مصنوعی: از او در دل و جان خود گوهرهای گرانبهایی داری، و این جواهرهای زیبا و ارزشمند را از او به ارث برده‌ای.
زبان تو ازو آمد گهردار
ز قعر بحر جان هردم گهربار
هوش مصنوعی: زبان تو از عمق وجود و روح تو نشأت گرفته و همواره پر از درخشندگی و ارزش است.
یقین کز خدمت او کام یابی
وزو در هر دو عالم نام یابی
هوش مصنوعی: اگر از او خدمت کنی و به او اعتماد داشته باشی، در دنیا و آخرت به خواسته‌ها و مقام‌های بلندی خواهی رسید.
رسولا رهبر عطّار از تست
زسرّ عشق برخوردار از تست
هوش مصنوعی: عزیزتر از هر کسی در عشق، تو پیرو و الگوی عطّار هستی و از رازهای عشق بهره‌مند هستی.
ز تو دارد گهرهای معانی
بجز تو کس ندارد وین تو دانی
هوش مصنوعی: فقط از تو معانی ارزشمند و گرانبها به دست می‌آید و هیچ کس دیگری چنین چیزی ندارد و تو خود این را می‌دانی.
یقین کز شاعرانم نشمری تو
بچشم شاعرانم ننگری تو
هوش مصنوعی: قطعاً تو مرا در زمره شاعران نمی‌دانی و به چشمان خود نمی‌بینید که من چه شاعرانی را می‌شناسم.
تو میدانی، چه گویم بیش ازین من
ترا می‌جستم اینجا پیش ازین من
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که من چه احساسی دارم و چه چیزهایی را باید بگویم. من قبل از این که تو را پیدا کنم، مدت‌ها در جستجوی تو بودم.
چو دیدم حضرت پاک تو اینجا
شدم از عجز من خاک تو اینجا
هوش مصنوعی: وقتی که متوجه شدم وجود مقدس تو اینجا است، از ناتوانی خودم به خاک تو پناه بردم.
قبولم کن که تو از حق قبولی
تو در سرّ یقین صاحب وصولی
هوش مصنوعی: من را بپذیر که تو در درک حقیقت و یقین، به مرتبه‌ای رسیده‌ای که به حقایق نهایی دست یافته‌ای.
مران از حضرت پاکم حقیقت
که من در حضرتت خاکم حقیقت
هوش مصنوعی: من را از حضور خود دور نکن، زیرا من در واقع در خاک پای تو هستم و به تو وابسته‌ام.
چه باشد گر نهی پائی بدین خاک
که بر سر داری از حق تاج لولاک
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر پایت را بر این خاک بگذاری، در حالی که تاجی از طلا بر سرت داری؟
منوّر کن دل عطّار از خویش
مر او را کن تو بر خوردار از خویش
هوش مصنوعی: دل عطّار را روشن کن و او را از خود بی‌نیاز گردان.
بحقّ چار یار برگزیده
که دورم مفگن ای نور دو دیده
هوش مصنوعی: به حق چهار یار برتر که مرا از دور مشو و ای روشنی چشمانم.

حاشیه ها

1399/07/19 08:10

مسائل فلسفی و عرفانی (شما اولین کسی هستید که این مطالب را می بینید)
شاعران عارف یا عارفان شاعر؟

بازخوانی و واکاوی گنجینه های ادب فارسی
رسولا رهبر عطار از تست
ز سر عشق برخوردار از تست
ز تو دارد گهرهای معانی
بجز تو کس ندارد وین تو دانی
یقین کز شاعرانم نشمری تو
به چشم شاعرانم ننگری تو
(الهی نامه،معراج حضرت رسالت)
هر گروهی در تلاش است تا مشاهیر زبان فارسی را به خود منسوب کند( غافل از این که رمز بزرگی آنان این بود که آن را در درون بجویند نه بیرون)اما خاستگاه بزرگان ادب فارسی کجاست؟
صوفیان راستین از آن سو می کشندشان، عارفان نامدار از سویی دیگر و ادیبان در میانه نشسته و آنان را متعلق و مانند خود می دانند، ولی خردمندانی چون عطار، مولانا،سعدی، حافظ و‌‌‌‌..‌‌‌. عارفان آگاهی بودند که حقایق بیرون از زمان و مکان را با زبان تمثیل و اسطوره و ... بیان کردند و بهترین قالب را شعر و ادبیات یافتند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح