در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
ثنائی گو بر ارباب بینش
سزای صدر وبدر آفرینش
محمد آنکه نور جسم و جانست
گزین و مهتر پیغامبرانست
حبیب خالق بیچون اکبر
درون جزو و کل او شاه و سرور
ز نورش ذرّهٔ خورشید و ماهست
همه ذرّات را پشت و پناهست
فلک یک خرقه پوش خانقاهش
بسر گردان شده در خاک راهش
تمامت انبیا را پیشوا اوست
حقیقت عاشقان را رهنما اوست
ز نور اوست اصل عرش و کرسی
چه کرّوبی چه روحانی چه قدسی
طُفیل اوست دنیا و آخرت هم
جهان از نور ذات اوست خرّم
شده در نور پاکش عقل و جان گم
ز عکس ذات او هر دو جهان گُم
حقیقت خاتم پیغمبرانست
ز نورش ذرّهٔ کون و مکانست
ز بود آفرینش اوست مقصود
ز لا در عین اِلّا اوست موجود
ز عکس ذات او دان آفرینش
حقیقت اوست نور عین بینش
هزار آدم طفیل اوست آنجا
بمانده سوی خیل اوست آنجا
طفیل خندهٔ او آفتابست
حقیقت ذّرهٔ او ماهتابست
مه از شرم رُخش هر مه گذارد
چو در راهش گذارد سر فرازد
ندیده چشم عالم همچو او باز
ازان آمد یقین شاه سرافراز
زهی مثل ترا نادیده عالم
نداده کس نشان از عهد آدم
چو تو شاهی بگرد کرّهٔ خاک
که آمد سایه بانت هفت افلاک
طفیل خاک پای تست دنیا
حقیقت را نه جای تست دنیا
توئی صاحب قران عین هستی
که بت با بتکده در هم شکستی
ازین سان دعوت کل کردهٔ تو
غم امت دمادم خوردهٔ تو
تمام انبیا این عز ندیدند
ز تو گفتند کل وز تو شنیدند
تو اصل جوهری در اصل فطرت
ترا دادست ایزد جاه و حرمت
ز ذات خویش دیده لامکانت
در آنجا بود کل عین العیانت
زدی دم از عیان لامکانی
یکی دیدی که گفتی مَن رَآنی
حقیقت واصل دو جهان تو باشی
همه جانند و جان جان تو باشی
خرد در راه تو طفلی بشیرست
ز حکم شرع تو زار و اسیرست
که دارد زهره تا گوید سخن باز
ز سرّ شرعت ای شاه سرافراز
در کلّی گشادستی به تحقیق
درین ره داد دادستی بتحقیق
زهی مهتر که شاه انبیائی
پناه اولیا و اصفیائی
چو جبریل آمد ای جان چاکر تو
شرف دارد ز نور گوهر تو
طریق مصطفی گیر و دگر نه
حقیقت را به جز او راهبر نه
حقیقت جان پاکش راه بین دان
دل پُر نور او بحر یقین دان
نباشد سایه را خورشید هرگز
ولی خورشید او دارد چنین عز
چو یک بین شد شب معراج در ذات
ازان بر سر نهادش تاج از ذات
دمادم کشف اسرارش عیان بود
برون از کَون جایش لامکان بود
بمعجز کرد ماه آسمان شق
نمود از ذاتِ بیچون سرّ مطلق
گهی در دست بد سنگش سخن گو
گهی زنهار از وی خواست آهو
گهی از سنگ نخلی کرد پیدا
که آن در حال بار آورد خرما
بوصف اندر نیاید معجزاتش
به شرح اندر نیاید وصف ذاتش
حقیقت گشت موسی امّت او
چو در توریت دیدش قربت او
اگر نه او بدی عالم نبودی
ملایک نامدی آدم نبودی
زمین و آسمان معدوم بودی
ز رحمت دوجهان محروم بودی
چو نور پاک اوست از پرتو ذات
نظر افکند سوی جمله ذرّات
ز نورش گشت پیدا کرسی و عرش
یقین هم لوح و جنّت نیز وهم فرش
طلب میکرد ذات خویش آن نور
چو شد مطلوب شد درجمله مشهور
زهی صاحب قِران دَورِ گردون
توئی نور دو عالم بی چه و چون
یقین دانم که مغز کایناتی
عیان اندر صفات نور ذاتی
جمالت پرتوی در عالم انداخت
خروشی در نهاد آدم انداخت
کسی کو با تو اینجا آشنا شد
در آخر بی شکی مرد خدا شد
توئی واصل زوصل جاودانی
ترا زیبد یقین صاحب قرانی
شب معراج دیدی حق عیان تو
رسیدی در خداوند جهان تو
بسم الله الرحمن الرحیم: بنام کردگار هفت افلاکدر معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام: شبی آمد برش جبریل خرّم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ثنائی گو بر ارباب بینش
سزای صدر وبدر آفرینش
هوش مصنوعی: مدیحی بر بزرگانی بگو که شایستهی ستایش هستند، همانطور که صدری و بدری در آفرینش ممتازند.
محمد آنکه نور جسم و جانست
گزین و مهتر پیغامبرانست
هوش مصنوعی: محمد، کسی است که نور و روشنی جسم و روح است و برترین پیامآوران به شمار میرود.
حبیب خالق بیچون اکبر
درون جزو و کل او شاه و سرور
هوش مصنوعی: دوست محبوب، که از هیچچیز فراتر است، بزرگترین و برتر از همه، درون هر جز و کل، او همواره فرمانروا و سرور است.
ز نورش ذرّهٔ خورشید و ماهست
همه ذرّات را پشت و پناهست
هوش مصنوعی: نور او به قدری روشن و تاثیرگذار است که تمام ذرات جهان، مانند خورشید و ماه، در پناه و حمایت آن قرار دارند.
فلک یک خرقه پوش خانقاهش
بسر گردان شده در خاک راهش
هوش مصنوعی: آسمان، مانند یک درویش که لباس زهد به تن دارد، در خاک معبر خود در حال گردش و حرکت است.
تمامت انبیا را پیشوا اوست
حقیقت عاشقان را رهنما اوست
هوش مصنوعی: همه پیامبران تحت رهبری او هستند و او راهنمای واقعی عاشقان است.
ز نور اوست اصل عرش و کرسی
چه کرّوبی چه روحانی چه قدسی
هوش مصنوعی: اصل عرش و کرسی از نور اوست، چه موجودات الهی چه فرشتگان و چه موجودات قدسی.
طُفیل اوست دنیا و آخرت هم
جهان از نور ذات اوست خرّم
هوش مصنوعی: دنیا و آخرت به نوعی وابسته به وجود او هستند و تمام زیباییهای جهان از نور و ذات او ناشی میشود.
شده در نور پاکش عقل و جان گم
ز عکس ذات او هر دو جهان گُم
هوش مصنوعی: در پرتو نوری خالص و الهی، عقل و جان انسان در گمراهی و فراموشی به سر میبرند و از حقیقت وجودی او دور شدهاند. به طوری که هر دو جهان مادی و معنوی از جلوه او بیخبرند.
حقیقت خاتم پیغمبرانست
ز نورش ذرّهٔ کون و مکانست
هوش مصنوعی: حقیقت، آخرین پیامبر است و نور او باعث وجود ذرات جهان و فضا شده است.
ز بود آفرینش اوست مقصود
ز لا در عین اِلّا اوست موجود
هوش مصنوعی: جهت وجود و خلق دنیا، تنها او مقصود است و از عدم و نیروی آن، فقط او موجود است.
ز عکس ذات او دان آفرینش
حقیقت اوست نور عین بینش
هوش مصنوعی: از بازتاب وجود او میفهمیم که آفرینش، حقیقت اوست و نور بصیرت را به ما میدهد.
هزار آدم طفیل اوست آنجا
بمانده سوی خیل اوست آنجا
هوش مصنوعی: هزاران نفر در انتظار او هستند و در آنجا به سمت جماعت او ماندهاند.
طفیل خندهٔ او آفتابست
حقیقت ذّرهٔ او ماهتابست
هوش مصنوعی: خندهٔ او به مانند آفتاب روشن و تابناک است و وجود او همچون نور ماه زیبا و دلکش است.
مه از شرم رُخش هر مه گذارد
چو در راهش گذارد سر فرازد
هوش مصنوعی: ماه از شرم زیبایی او، هر ماه دیگری را کنار میزند، زیرا وقتی او در مسیرش میگذرد، سرش را بالا میآورد و خود را نمایش میدهد.
ندیده چشم عالم همچو او باز
ازان آمد یقین شاه سرافراز
هوش مصنوعی: هیچ چشمی در جهان مانند او زیبا و مطمئن نیست. او همچون شاهی بزرگوار و افتخارآفرین آمده است.
زهی مثل ترا نادیده عالم
نداده کس نشان از عهد آدم
هوش مصنوعی: چه زیباست که در دنیا هیچکس نتوانسته همچون تو را بشناسد، حتی از زمان آدم نیز نشانهای از چنین انسانی ارائه نشده است.
چو تو شاهی بگرد کرّهٔ خاک
که آمد سایه بانت هفت افلاک
هوش مصنوعی: وقتی تو پادشاهی، به دور زمین بچرخ و ببین که سایه تو چقدر بزرگ است و حتی به هفت آسمان هم میرسد.
طفیل خاک پای تست دنیا
حقیقت را نه جای تست دنیا
هوش مصنوعی: وجود دنیا و حقیقت آن، به پای تو و خاک زیر قدمهایت میباشد. دنیا چیزی جز سایه و وابستگی به تو نیست.
توئی صاحب قران عین هستی
که بت با بتکده در هم شکستی
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که از ذات و وجود قرآن نشأت گرفتهای و به قدری قدرتمند هستی که بتها و خرافات را با نیرنگ و قدرتت از بین بردهای.
ازین سان دعوت کل کردهٔ تو
غم امت دمادم خوردهٔ تو
هوش مصنوعی: به این شکل میتوان گفت که غم و اندوه از دعوت و سخنرانیهای تو، همیشه و به طور مداوم در حال تأثیرگذاری بر مردم است.
تمام انبیا این عز ندیدند
ز تو گفتند کل وز تو شنیدند
هوش مصنوعی: تمام پیامبران عزت و شکوه تو را ندیدند و همه آنچه را که از تو شنیدند، تنها به وسیله تو به زبان آوردند.
تو اصل جوهری در اصل فطرت
ترا دادست ایزد جاه و حرمت
هوش مصنوعی: خداوند تو را با ویژگیهای اصیل و ذاتیات خلق کرده و به تو ارج و منزلت بخشیده است.
ز ذات خویش دیده لامکانت
در آنجا بود کل عین العیانت
هوش مصنوعی: از ذات خود، چشمی به مکان بینهایت دارم که در آنجا تمام حقایق را مشاهده میکنم.
زدی دم از عیان لامکانی
یکی دیدی که گفتی مَن رَآنی
هوش مصنوعی: شما درباره موضوعی صحبت کردی که به وضوح مشخص است و به یکی اشاره کردی که میگفت من را دیدی.
حقیقت واصل دو جهان تو باشی
همه جانند و جان جان تو باشی
هوش مصنوعی: حقیقت وجود تو در دو جهان میباشد و همه چیز در زندگی تو به نوعی به تو وابسته است و روح تو در واقع جوهرۀ اصلی این همه است.
خرد در راه تو طفلی بشیرست
ز حکم شرع تو زار و اسیرست
هوش مصنوعی: عقل در مسیر تو همچون کودکی خوشحال است، اما بر اساس قوانین تو، در درد و سختی گرفتار شده است.
که دارد زهره تا گوید سخن باز
ز سرّ شرعت ای شاه سرافراز
هوش مصنوعی: کسی که جرئت دارد تا دربارهی اسرار دین صحبت کند، ای پادشاه با عظمت.
در کلّی گشادستی به تحقیق
درین ره داد دادستی بتحقیق
هوش مصنوعی: در کل، شما باید با دقت و بدون شک و تردید در این مسیر پیش بروید و اجازه ندهید که دو دلی شما را متوقف کند.
زهی مهتر که شاه انبیائی
پناه اولیا و اصفیائی
هوش مصنوعی: چه خوشاب حال آن بزرگمردی که پادشاه پیامبران و مأمن اولیا و پاکان است.
چو جبریل آمد ای جان چاکر تو
شرف دارد ز نور گوهر تو
هوش مصنوعی: وقتی جبریل به میان میآید، ای جان من، این خدمتگزار تو از نور و ارزش تو برتر و باعزتتر است.
طریق مصطفی گیر و دگر نه
حقیقت را به جز او راهبر نه
هوش مصنوعی: به راه و شیوه پیامبر توجه کن و بدان که هیچ حقیقتی جز او راهنمایی برای تو نخواهد بود.
حقیقت جان پاکش راه بین دان
دل پُر نور او بحر یقین دان
هوش مصنوعی: حقیقت وجود او مانند روحی پاک است و دل پرنورش را باید به عنوان دریایی از یقین بشناسی.
نباشد سایه را خورشید هرگز
ولی خورشید او دارد چنین عز
هوش مصنوعی: سایه هیچگاه نمیتواند خورشید را به وجود آورد، اما خورشید او (سایه) به گونهای است که همیشه عزت و عظمت دارد.
چو یک بین شد شب معراج در ذات
ازان بر سر نهادش تاج از ذات
هوش مصنوعی: وقتی شب معراج فرارسید، او به یک دید واضح و عمیق رسید و در آن حالت، تاجی از وجودش بر سر نهاد.
دمادم کشف اسرارش عیان بود
برون از کَون جایش لامکان بود
هوش مصنوعی: به طور مداوم، رازهای او آشکار میشود و بیرون از وجود و جهان، جایگاه او نامحدود است.
بمعجز کرد ماه آسمان شق
نمود از ذاتِ بیچون سرّ مطلق
هوش مصنوعی: ماه به طور معجزهآسا آسمان را شکافت و از وجود بیسبب خود، راز مطلق را نمایان کرد.
گهی در دست بد سنگش سخن گو
گهی زنهار از وی خواست آهو
هوش مصنوعی: گاهی در دست تو سنگی است که میتوان با آن صحبت کرد، و گاهی باید از او دوری کنی و مانند آهو از او فرار کنی.
گهی از سنگ نخلی کرد پیدا
که آن در حال بار آورد خرما
هوش مصنوعی: گاهی اوقات از دل سنگ، نخل به وجود میآید که در آن زمان میوهدار میشود و خرما تولید میکند.
بوصف اندر نیاید معجزاتش
به شرح اندر نیاید وصف ذاتش
هوش مصنوعی: اوصاف و معجزات خداوند آنقدر بینظیر و عظیم است که نمیتوان به راحتی آنها را شرح داد و توصیف کرد.
حقیقت گشت موسی امّت او
چو در توریت دیدش قربت او
هوش مصنوعی: موسی در حقیقت نماینده قوم خود شد زمانی که در تورات به نزدیکی و نزدیکی خداوند پی برد.
اگر نه او بدی عالم نبودی
ملایک نامدی آدم نبودی
هوش مصنوعی: اگر او نبود، بدی در جهان وجود نداشت و فرشتگان هم بر آدم نازل نمیشدند.
زمین و آسمان معدوم بودی
ز رحمت دوجهان محروم بودی
هوش مصنوعی: اگر رحمت الهی نبود، زمین و آسمان وجود نداشتند و جهان از نعمتها و برکات آن محروم میماند.
چو نور پاک اوست از پرتو ذات
نظر افکند سوی جمله ذرّات
هوش مصنوعی: نور پاک او از پرتو ذاتش به تمامی ذرات عالم نگاهی میاندازد.
ز نورش گشت پیدا کرسی و عرش
یقین هم لوح و جنّت نیز وهم فرش
هوش مصنوعی: از نور او، کرسی و عرش و یقین نمایان شد و همچنین لوح و بهشت، همگی به صورت فرش در آمدند.
طلب میکرد ذات خویش آن نور
چو شد مطلوب شد درجمله مشهور
هوش مصنوعی: وجودِ نور خودش را طلب میکرد و وقتی به آرمان و هدفش رسید، به صورت مشهور و شناخته شدهای درآمد.
زهی صاحب قِران دَورِ گردون
توئی نور دو عالم بی چه و چون
هوش مصنوعی: ای کسی که به خوبی و زیبایی درخشان هستی، تو روشنی دو جهان هستی و هیچ شکی در مورد وجود تو نیست.
یقین دانم که مغز کایناتی
عیان اندر صفات نور ذاتی
هوش مصنوعی: به طور مسلم میدانم که ماهیت اصلی جهان، خود را در ویژگیهای نورین وجود نشان میدهد.
جمالت پرتوی در عالم انداخت
خروشی در نهاد آدم انداخت
هوش مصنوعی: زیبایی تو نوری در دنیا پخش کرده و شور و هیجانی در وجود انسان ایجاد کرده است.
کسی کو با تو اینجا آشنا شد
در آخر بی شکی مرد خدا شد
هوش مصنوعی: هر کسی که در اینجا با تو آشنا شود، در نهایت بدون تردید به فردی با تقوا و مومن تبدیل میشود.
توئی واصل زوصل جاودانی
ترا زیبد یقین صاحب قرانی
هوش مصنوعی: تو در اصل و حقیقت، به جاودانگی وصل هستی و برای تو شایسته است که به راستی صاحب قرآن باشی.
شب معراج دیدی حق عیان تو
رسیدی در خداوند جهان تو
هوش مصنوعی: در شب معراج، تو حضور خداوند را به وضوح مشاهده کردی و به شناخت عمیقتری از هستی رسیدی.
حاشیه ها
1388/03/23 16:05
رسته
بیت 26
مصرغ اول " حقیقت واصل دو جهان تو باشی" خارج از وزن است
1403/06/06 12:09
صبور ادیب زاده
مصراع اول بیت اول یک «ی» بعد از گو می خواهد؛
«ثنائی گوی بر ارباب بینش»
چرا که از لحاظ خوانش و وزنی مشکل پیدا میکنه و سکته در خوانش ایجاد میشه لطفاً اصلاح شود
بیت دوم، مصراع دوم، پیغامبر باید شود «پیغمبر»
«گزین و مهتر پیغمبرانست»
در بیت ۲۶ هم اشکال وزنی وجود دارد، در حقیقت باید به این شکل علامت گذاری شود:
«حقیقت وَاصْل دو جهان تو باشی» که در این حالت هم باز مشکل وزنی دارد و روی «دو» به هر حال سکته دارد.