گنجور

شمارهٔ ۳

کی باشد ازین نشیب نمناک
دل خیمهٔ جان زند برافلاک
بستاند عقل جوهر از جان
بفشاند روح دامن از خاک
وین خیمهٔ چار طاق ایوان
در حلقهٔ عاشقان زند چاک
زهر است مزاج چار عنصر
امید خلاص ازو چو تریاک
عشق است براق جان درین راه
تن کیست طفیلیی به فتراک
آن لحظه که جان شود خرامان
در هودج کبریا بر افلاک
بر نغمهٔ ارغنون توحید
رقاص چو صوفیان چالاک
دست اندازان و پای‌کوبان
در محفل قدسیان طربناک
از نام و نشان و دل مجرد
وز هستی و نیستی تن پاک
نی از صفت بهیمیش وهم
نی از حجب طبیعیش باک
در مرتبهٔ کمال کلی
ساکن شده است و خرم الاک
در ظل سرادقات الفت
راهی طلبد به سر وحدت
هرگز بود ای رفیق والا
وارسته تو از منی و از ما
من سایه صفت فتاده بر خاک
فارغ ز کشاکش تمنا
تو باز گشاده بال همت
در خوف هوای لا و الا
افراخته رایت جلالت
بر طرهٔ هفت سقف مینا
تکیه زده همچو پادشاهان
بر اوج سریر چرخ خضرا
وز حجرهٔ تنگ آفرینش
بیرون زده رخت دل به صحرا
بربود نقاب ما سوی الله
از چشم خرد در آن تماشا
در شعلهٔ نور عشق یکرنگ
با لمعهٔ برق حسن یکتا
آزاد زبند امر تکلیف
ایمن ز فضولی من و ما
در جذبهٔ وصل یار از آن سان
شبنم که فتد درون دریا
چون قطره ازین رجوع رجعت
یک لحظه بدان شد آمد اینجا
آیا که چه کار و بار بینی
آن دم که جمال یار بینی
شهری است وجود آدمی زاد
بر باد نهاده شهر بنیاد
باد است که خاک را براند
چون باد گذشت خاک استاد
دل خسرو شهر و عقل دستور
شهوت چو عوام و خشم جلاد
گر شاه به مشورت وزیر است
خرم بود آن بلاد و آزاد
ور هیچ به ضد آن بود کار
بنیاد همه به باد برداد
جان گنج طلسم جسم دایم
بر گنج ازین طلسم بیداد
گه خازم گنج ایمن و مصلح
گه باد به دست رند و شیاد
در بسته به مهر خاتم دین
وان مهر به دست عشق همزاد
سلطان چو خزینه نقل فرمود
شد شاه و وزیر و شحنه آزاد
شه خانه خراب و شهر خالی
از گفت و شنود و بانگ و فریاد
عمال مناصب ولایت
هر یک به بلاد دیگر افتاد
در انجمن مقربان است
زیرا که بدین قدم نشان است
این خاک ز لطف نور برخاست
وانگاه روان شد از چپ و راست
شد جانوری که آشیانش
برتر ز ضمیر و وهم داناست
هر لحظه ز فیض و فضل آن نور
بزمی و بساط دیگر آراست
سری که فلک نبود محرم
بر چهرهٔ او چو روز پیداست
نقدی که خلاصهٔ دو کون است
در جنب وجود او مهیاست
مطلوب ظهور سر امر است
مقصود وجود نقش اشیاست
درج گهر و کنوز غیب است
غواص بحور دین و دنیاست
در کوکبهٔ طلوع آدم
منجوق و لوای عز والاست
کین وصف چنین به رمز عشاق
بر قد قبای او بود راست
سودازدگان دین و دنیی
هرگز شنوند این سخن نی
رفتند سران به بزم سلطان
ماندند جنیبه را به دربان
ریحان به ریاض انس پیوست
بردند سفال را به خمدان
پروردهٔ طبع گشت خاموش
نو بردهٔ فهم شد سخندان
شد قطره محیط و ذره خورشید
از محو صفات صنع یزدان
آثار خصال جسم گم شد
در مطلع نور قرب جانان
تا قطرهٔ شبنم سحرگاه
بر روضهٔ وصل اوست غلتان
در پردهٔ نیستی هم آواز
چون نالهٔ نیم خواب مستان
چون هیچ نشان نیابی از خود
تیری به نشان راست بنشان
چون سوخت سپند خوش برآسود
مشکی مکن از جمال خوبان
در نسخهٔ کیمیای توحید
خواندم که فناست مغز ایمان
این است سخن که تا توانی
خود را ز برون در نمانی
آن کیست بر آن سپهر اعظم
وان کیست ورای هر دو عالم
از خاک یکی سواد افتد
وز آب درو بلاد احکم
کم کار ولی درو جهان گم
کم نام ولی دو کون ازو کم
در نور جبینش حج اکبر
در نقش نگینش اسم اعظم
جایی مرو و به خود فرو شو
در نسخهٔ توست این لغت ضم
در حرف نخست باز یابی
اسرار زمین و آسمان هم
گر بر سر سر این معما
افتاد دلت زهی مکرم
خوش باد شب و خجسته روزت
رو رو که جهان شدت مسلم
گنگ از دل درج سر به مسمار
چون شرح دهد زبان گنگم
یک ذره سپهر و هفت خورشید
یک نم ز شراب چارکون یم
عطار ز سر عشق بر گوی
انوار صفات و ذات مبهم
تو نور هوای آن جهانی
بر خاک فتاده ناگهانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کی باشد ازین نشیب نمناک
دل خیمهٔ جان زند برافلاک
هوش مصنوعی: کیست که از این پایین‌دست مرطوب، خیمۀ دل و جانش را به عرش آسمان برپا کند؟
بستاند عقل جوهر از جان
بفشاند روح دامن از خاک
هوش مصنوعی: عقل از جان ویژگی‌ها و جوهره‌های ارزشمند را می‌گیرد و روح از خاک آزاد می‌شود.
وین خیمهٔ چار طاق ایوان
در حلقهٔ عاشقان زند چاک
هوش مصنوعی: این خیمهٔ بزرگ و زیبا در میان عاشقان زخم و شکاف‌هایی دارد.
زهر است مزاج چار عنصر
امید خلاص ازو چو تریاک
هوش مصنوعی: طبیعت چهار عنصر (آب، آتش، خاک و هوا) به گونه‌ای است که زهرآلود است و امید به نجات از آن مانند امید به رهایی از تاثیرات تریاک است.
عشق است براق جان درین راه
تن کیست طفیلیی به فتراک
هوش مصنوعی: عشق، مانند مرکب درخشانی است که جان را در این مسیر حرکت می‌دهد. در این راه، وجود انسانی چه اهمیتی دارد؟ آنچه اهمیت دارد، نور عشق است که در این سفر ما را همراهی می‌کند.
آن لحظه که جان شود خرامان
در هودج کبریا بر افلاک
هوش مصنوعی: در آن لحظه که روح به آرامی و زیبایی از بدن خارج می‌شود و در آسمان‌ها به عرش کبریایی می‌رسد.
بر نغمهٔ ارغنون توحید
رقاص چو صوفیان چالاک
هوش مصنوعی: بر روی نغمهٔ زیبا و دلنشین توحید، همچون صوفیان پرجنب و جوش و چالاک رقصنده‌ای.
دست اندازان و پای‌کوبان
در محفل قدسیان طربناک
هوش مصنوعی: در محفل مقدس و روحانی، افرادی با شادی و نشاط و با حرکت‌ها و صداهای شاداب به سر می‌برند.
از نام و نشان و دل مجرد
وز هستی و نیستی تن پاک
هوش مصنوعی: از وابستگی به نام و جایگاه و دل عاری از تعلق و از وجود و عدم، تن پاک است.
نی از صفت بهیمیش وهم
نی از حجب طبیعیش باک
هوش مصنوعی: نه از ویژگی‌های وحشتناکش ترسی دارم و نه از بی‌تفاوتی طبیعی‌اش نگرانم.
در مرتبهٔ کمال کلی
ساکن شده است و خرم الاک
هوش مصنوعی: او در بالاترین مرحله کمال قرار دارد و خوشحال و شاداب است.
در ظل سرادقات الفت
راهی طلبد به سر وحدت
هوش مصنوعی: در سایه‌ی خیمه‌های عشق، راهی برای رسیدن به اتحاد و یکپارچگی جستجو می‌شود.
هرگز بود ای رفیق والا
وارسته تو از منی و از ما
هوش مصنوعی: هرگز فراموش نکن که تو از نظر روحی و انسانی بالاتر و آزادتر از من و دیگران هستی.
من سایه صفت فتاده بر خاک
فارغ ز کشاکش تمنا
هوش مصنوعی: من مانند سایه‌ای بر زمین افتاده‌ام و از خواسته‌ها و اشتیاق‌هایم بی‌خبر و بی‌اعتنا هستم.
تو باز گشاده بال همت
در خوف هوای لا و الا
هوش مصنوعی: تو با امید و اراده خود به سوی هدف‌های بزرگ پرواز می‌کنی، حتی در شرایطی که ترس و تردید وجود دارد.
افراخته رایت جلالت
بر طرهٔ هفت سقف مینا
هوش مصنوعی: پرچم عظمت و شکوه تو در بالای هفت آسمان زیبایی به اهتزاز درآمده است.
تکیه زده همچو پادشاهان
بر اوج سریر چرخ خضرا
هوش مصنوعی: بر فراز تخت سبز مانند پادشاهان نشسته است.
وز حجرهٔ تنگ آفرینش
بیرون زده رخت دل به صحرا
هوش مصنوعی: از فضای محدود و تنگی که در آن به دنیا آمده‌ام، به آزادی و وسعت دل در بیابان‌ها قدم گذاشته‌ام.
بربود نقاب ما سوی الله
از چشم خرد در آن تماشا
هوش مصنوعی: در آن تماشا، غیر از خدا هیچ چیز دیگر را نمی‌توان دید و هر آنچه غیر از اوست، محو شده است.
در شعلهٔ نور عشق یکرنگ
با لمعهٔ برق حسن یکتا
هوش مصنوعی: در نور عشق، مانند شعله‌ای یکدست و درخشان، زیبایی منحصر به فردی را می‌بینیم که شگفت‌انگیز و بی‌همتاست.
آزاد زبند امر تکلیف
ایمن ز فضولی من و ما
هوش مصنوعی: آزاد از هرگونه قید و شرط هستم و در امان از دخالت‌های بی‌مورد خودم و دیگران.
در جذبهٔ وصل یار از آن سان
شبنم که فتد درون دریا
هوش مصنوعی: در جاذبهٔ وصل یار، مانند شبنمی که در دریا غرق می‌شود.
چون قطره ازین رجوع رجعت
یک لحظه بدان شد آمد اینجا
هوش مصنوعی: مانند قطره‌ای که برای لحظه‌ای به اینجا بازمی‌گردد، او نیز به همین صورت به سمت ما آمده است.
آیا که چه کار و بار بینی
آن دم که جمال یار بینی
هوش مصنوعی: آیا متوجه می‌شوی که در آن لحظه که زیبایی محبوب را می‌بینی، چه احساسی پیدا می‌کنی و چه حال و هوایی داری؟
شهری است وجود آدمی زاد
بر باد نهاده شهر بنیاد
هوش مصنوعی: وجود انسان، مانند شهری است که بر روی باد ساخته شده و بنیاد آن ناپایدار است.
باد است که خاک را براند
چون باد گذشت خاک استاد
هوش مصنوعی: باد می‌وزد و خاک را متحرک می‌کند، اما وقتی باد تمام شد، خاک در جای خود ثابت می‌ماند.
دل خسرو شهر و عقل دستور
شهوت چو عوام و خشم جلاد
هوش مصنوعی: دل همچون خسرو، شاه و فرمانروای احساسات است، در حالی که عقل به مانند یک معلم، تحت تأثیر خواسته‌ها و هوس‌ها قرار دارد، همان‌طور که مردم عادی تحت تأثیر خشم و سخت‌گیری قرار می‌گیرند.
گر شاه به مشورت وزیر است
خرم بود آن بلاد و آزاد
هوش مصنوعی: اگر پادشاه با وزیر خود مشورت کند، آن سرزمین خوشبخت و آزاد خواهد بود.
ور هیچ به ضد آن بود کار
بنیاد همه به باد برداد
هوش مصنوعی: اگر هر کاری خلاف حقیقت باشد، بنیان همه چیز به باد می‌رود.
جان گنج طلسم جسم دایم
بر گنج ازین طلسم بیداد
هوش مصنوعی: روح انسان مانند گنجینه‌ای ارزشمند است که در بدن مادی و محدود خود گرفتار شده است. این محدودیت، همچون طلسمی است که مانع از آزادی و شکوفایی آن گنج واقعی می‌شود.
گه خازم گنج ایمن و مصلح
گه باد به دست رند و شیاد
هوش مصنوعی: گاهی انسان در شرایطی است که در آرامش و امنیت به سر می‌برد و گاهی در حالتی به سر می‌برد که در محاصره مشکلات و فریب‌ها قرار دارد.
در بسته به مهر خاتم دین
وان مهر به دست عشق همزاد
هوش مصنوعی: در اینجا به مفهوم محبت و پیوند عمیق اشاره شده است. بسته‌ای که نشان از ارزش و اعتبار دارد، در دست عشق قرار دارد و عشق را به عنوان همزاد خود معرفی می‌کند. به نوعی، این بیت به اهمیت عشق و ارتباطش با مذهب و اصول معنوی اشاره می‌کند.
سلطان چو خزینه نقل فرمود
شد شاه و وزیر و شحنه آزاد
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه دستور داد تا خزانه منتقل شود، شاه و وزیر و مسئولان دیگر در وضعیت آزاد و بی‌قید و شرطی قرار گرفتند.
شه خانه خراب و شهر خالی
از گفت و شنود و بانگ و فریاد
هوش مصنوعی: سلطنتی ویران و حالتی از ناامیدی در شهر حاکم شده است. در این مکان دیگر گفتگو و صداهای زندگی به گوش نمی‌رسد و سکوتی سنگین بر فضا حاکم شده است.
عمال مناصب ولایت
هر یک به بلاد دیگر افتاد
هوش مصنوعی: مأموریت‌ها و مسئولیت‌های دولتی هر یک به شهرهای دیگر واگذار شد.
در انجمن مقربان است
زیرا که بدین قدم نشان است
هوش مصنوعی: به خاطر این که با قدم‌های درست و مؤثر حرکت کرده، در جمع انسان‌های نزدیک به خدا قرار دارد.
این خاک ز لطف نور برخاست
وانگاه روان شد از چپ و راست
هوش مصنوعی: این زمین به خاطر نعمت نور به وجود آمد و سپس زندگی و حرکت از هر دو طرف به جریان افتاد.
شد جانوری که آشیانش
برتر ز ضمیر و وهم داناست
هوش مصنوعی: یک موجود زنده‌ای پیدا شد که خانه‌اش از فهم و خیال بسیار فراتر است.
هر لحظه ز فیض و فضل آن نور
بزمی و بساط دیگر آراست
هوش مصنوعی: هر لحظه از برکت و نعمت آن نور، سفره‌ای جدید و زیبا قرار داده می‌شود.
سری که فلک نبود محرم
بر چهرهٔ او چو روز پیداست
هوش مصنوعی: سری که آسمان از فاش کردن رازهایش ناتوان است، همچنان که روشنایی روز برای دیده‌ها نمایان است.
نقدی که خلاصهٔ دو کون است
در جنب وجود او مهیاست
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، در کنار وجود او به شکل کامل و مختصر آماده و موجود است.
مطلوب ظهور سر امر است
مقصود وجود نقش اشیاست
هوش مصنوعی: هدف اصلی ظهور، درک و شناخت معنای واقعی و عمیق وجود است. این تلاش برای فهم و کشف ماهیت امور و نقش‌ها در زندگی و هستی می‌باشد.
درج گهر و کنوز غیب است
غواص بحور دین و دنیاست
هوش مصنوعی: نیاز به جستجو و کشف رازهای عمیق و ارزشمند زندگی داریم، مثل غواصی که در دریا به جستجوی گوهرها و گنجینه‌های پنهان می‌پردازد. این گوهرها نماد حقیقت‌های پنهان در دین و دنیای ما هستند.
در کوکبهٔ طلوع آدم
منجوق و لوای عز والاست
هوش مصنوعی: در جایی که نور و زندگی آغاز می‌شود، نشانه‌ها و نمادهای بزرگی از عزت و زیبایی وجود دارد.
کین وصف چنین به رمز عشاق
بر قد قبای او بود راست
هوش مصنوعی: این توصیف درباره‌ی زیبایی و جذابیت او به‌گونه‌ای است که فقط عاشقان می‌توانند عمق و حقیقت آن را درک کنند.
سودازدگان دین و دنیی
هرگز شنوند این سخن نی
هوش مصنوعی: کسانی که در پی دنیا و مادیات هستند، هرگز این حرف را نخواهند شنید.
رفتند سران به بزم سلطان
ماندند جنیبه را به دربان
هوش مصنوعی: سردمداران به مهمانی پادشاه رفتند و تنها جنیبه را به دربان سپردند.
ریحان به ریاض انس پیوست
بردند سفال را به خمدان
هوش مصنوعی: ریحان به باغ‌ها و گل‌زارها پیوسته است و سفال را به ظرف‌های مخصوصی منتقل کرده‌اند.
پروردهٔ طبع گشت خاموش
نو بردهٔ فهم شد سخندان
هوش مصنوعی: به خاطر تربیت و شکوفایی از درون، اکنون به درجه‌ای از آگاهی و بینش رسیده‌است که می‌تواند به راحتی و با eloquence سخن بگوید.
شد قطره محیط و ذره خورشید
از محو صفات صنع یزدان
هوش مصنوعی: با از بین رفتن ویژگی‌های آفرینش خداوند، قطره تبدیل به دریا و ذره به خورشید می‌شود.
آثار خصال جسم گم شد
در مطلع نور قرب جانان
هوش مصنوعی: نشانه‌های ویژگی‌های جسمی در نور نزدیکی معشوق محو شده‌اند.
تا قطرهٔ شبنم سحرگاه
بر روضهٔ وصل اوست غلتان
هوش مصنوعی: تا زمانی که خواب بامداد بر گلزار پیوند با او جاری است، من همچنان در این حال نازک و لطیف سرگردانم.
در پردهٔ نیستی هم آواز
چون نالهٔ نیم خواب مستان
هوش مصنوعی: در حالتی که وجود ندارد، صداهایی شبیه نالهٔ نیمه‌خوابیدهٔ مستان به گوش می‌رسد.
چون هیچ نشان نیابی از خود
تیری به نشان راست بنشان
هوش مصنوعی: وقتی هیچ نشانه‌ای از خودت نمی‌بینی، تیرت را به سمت نشانه‌ی درست بینداز.
چون سوخت سپند خوش برآسود
مشکی مکن از جمال خوبان
هوش مصنوعی: زمانی که خوشبختی و زیبایی مانند آتش در دل سوخت، از زیبایی و جلوه‌ی خوبان غافل نشوید.
در نسخهٔ کیمیای توحید
خواندم که فناست مغز ایمان
هوش مصنوعی: در متن کیمیای توحید خواندم که اصل و حقیقت ایمان در زوال و فنای انسان است.
این است سخن که تا توانی
خود را ز برون در نمانی
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی، سعی کن از دنیای ظاهری دور نشوی و خود را در آن گم نکنی.
آن کیست بر آن سپهر اعظم
وان کیست ورای هر دو عالم
هوش مصنوعی: این بیتی به جستجوی حقایق عمیق و معناهای پنهان در هستی اشاره دارد. شاعر در حال پرسش از موجودی عظیم و بی‌نظیر است که فراتر از تمامی عالم‌ها و کهکشان‌ها قرار دارد. او به دنبال شناختی از وجودی است که به نوعی همه چیز را تحت پوشش قرار می‌دهد و از آن فراتر می‌رود. به این ترتیب، به رازهای هستی و وجود اشاره می‌کند و انسان را به تفکر در مورد مقام والای این حقیقت دعوت می‌نماید.
از خاک یکی سواد افتد
وز آب درو بلاد احکم
هوش مصنوعی: از خاک، برکتی به وجود می‌آید و از آب، سرزمین‌ها و شهرها ساخته می‌شود.
کم کار ولی درو جهان گم
کم نام ولی دو کون ازو کم
هوش مصنوعی: هرچند که فعالیتش کم است، اما در دنیا تاثیرگذار و گم‌نام است. با وجود نام کم، وجود او در دو جهان (دنیا و آخرت) احساس می‌شود.
در نور جبینش حج اکبر
در نقش نگینش اسم اعظم
هوش مصنوعی: در پرتو پیشانی او، بزرگی حج نمایان است و در طرح نگینش، نام بزرگ و باعظمت خداوند جاری است.
جایی مرو و به خود فرو شو
در نسخهٔ توست این لغت ضم
هوش مصنوعی: به جایی نرو و در خود عمیق شو، زیرا این کلمات متعلق به توست و باید به آن‌ها توجه کنی.
در حرف نخست باز یابی
اسرار زمین و آسمان هم
هوش مصنوعی: در ابتدا می‌توانی به درک رازهای زمین و آسمان بپردازی.
گر بر سر سر این معما
افتاد دلت زهی مکرم
هوش مصنوعی: اگر دل تو درگیر این معما شود، خوشحال باش که تو انسان بزرگ‌مقداری هستی.
خوش باد شب و خجسته روزت
رو رو که جهان شدت مسلم
هوش مصنوعی: بهترین و دلپذیرترین شب‌ها و روزها برای تو باشد، زیرا جهان به یقین به سوی تو می‌آید.
گنگ از دل درج سر به مسمار
چون شرح دهد زبان گنگم
هوش مصنوعی: می‌گوید که وقتی دل آدمی پر از احساسات و حرف‌های ناگفته باشد، زبانش قادر به بیان آنچه در دل دارد نخواهد بود، مانند کسی که دچار سکوت شده و نمی‌تواند حرف بزند.
یک ذره سپهر و هفت خورشید
یک نم ز شراب چارکون یم
هوش مصنوعی: مقداری از آسمان و هفت خورشید، مانند یک قطره از شراب خالص است.
عطار ز سر عشق بر گوی
انوار صفات و ذات مبهم
هوش مصنوعی: عطار از عشق خود سخن می‌گوید و درباره نورهای صفات و ذات خداوند که برای ما مشخص نیستند، صحبت می‌کند.
تو نور هوای آن جهانی
بر خاک فتاده ناگهانی
هوش مصنوعی: تو روشنایی و نور زندگی آن جهانی، که ناگهان بر زمین افتاده‌ای.