گنجور

شمارهٔ ۲

ما مست شراب جان فزاییم
سرخوش ز می گره گشاییم
در کنج شرابخانه گنجی است
ما طالب گنج کنجهاییم
آنها که هوای می ندارند
زنهار گمان مبر که ماییم
هر جا که صراحیی ز جامی است
گر جان طلبد درآ درآییم
تا حاصل ما ز می درآید
برداشته دست در دعاییم
تا ما گل روی دوست دیدیم
چون بلبل مست می سراییم
ما گوهر نور ذات پاکیم
روشن سخنی است می نماییم
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم
ساقی سخن از می مغان گفت
دل چون بشنید ترک جان گفت
یک جرعه می و هزار معنی
از عشق به گوش عاشقان گفت
وز گردش جام حسن ساقی
با ما غم و شادی جهان گفت
نارسته هنوز دار منصور
عشق آمد و عقل را روان گفت
دوش از سر بی‌خودی و مستی
پیرم سخن از می نهان گفت
دل چون بشنید نام می را
می‌خواست به رغم صوفیان گفت
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم
ساقی بشکن خمار جان را
دریاب حیات جاودان را
کین یک دوسه روز عمر باقی است
از دست مده می مغان را
وان دم که تهی شود صراحی
بفروش به جرعه‌ای جهان را
در فصل بهار و موسم گل
بی عشق مدار عاشقان را
ای آنکه نخوانده‌ای تو هرگز
از لوح درون خط روان را
فردا که بپرسش اندر آرند
در مجلس حشر صوفیان را
ما مست شراب جام ساقی
گوییم حدیث این بیان را
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم
ای دلبر ماهروی طناز
برقع ز جمال خود برانداز
تا دیده ز پرتو جمالت
چون جام جهان نما کنم باز
ما زنده به بوی جام عشقیم
در مجلس عاشقان جانباز
با طوطی عقل خویش همدم
با بلبل عشق خود هم آواز
ای بلبل خوش نوا سرودی
آهنگ حجاز گیر و اهواز
با عود بسای عود می سوز
با چنگ بساز و چنگ می‌ساز
چون نیست درین زمانه ما را
با صوفی بی‌صفا دمی راز
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم
دوش از سر خم صدا برآمد
جوش از می جانفزا برآمد
زان جوش به گوش خاک در دهر
نی رست و به صد نوا برآمد
در حوصلهٔ جهان نگنجد
چون گنج ز کنجها برآمد
حقا که ز قدرت همو بود
کاژدر شد و از عصا برآمد
ای رند شراب‌خواره امروز
می ده که ز می صفا برآمد
چندان که تو شرح عشق کردی
گرد تو ز گرد ما برآمد
شکرانهٔ آنکه صوفی امروز
خود را شد و از خدا برآمد
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم
زین پیش که از جهان پرغم
جستیم وفا نشد مسلم
چون ملکت جم نماند جاوید
می نوش به یاد ملکت جم
ای آنکه نگشته است خالی
از سینهٔ من غم تو یکدم
بازآ که در آرزوی رویت
تدبیر دل رمیده کردم
گفتم به طبیب درد خود را
دردم چو طبیب دید در دم
بنوشت به خون دل جوابی
وان نیز به صبر کرد مرهم
بنشینی اگر مجال داری
بر خاک درش شبی چو شبنم
ای بیدل اگر تو دست یابی
بر گوی به ساکنان محرم
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی خود ز خودیم و از خداییم
ای بلبل خوشنوا فغان کن
عید است نوای عاشقان کن
چون سبزه ز خاک سر برآورد
ترک دل و برگ بوستان کن
بالشت ز سنبل و سمن ساز
وز برگ بنفشه سایبان کن
چون لاله ز سر کله بینداز
سرخوش شو و دست در میان کن
بردار سفینهٔ غزل را
وز هر ورقی گلی نشان کن
صد گوهر معنی ار توانی
در گوش حریف نکته‌دان کن
وان دم که رسی به شعر عطار
در مجلس عاشقان روان کن
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی خود ز خودیم و از خداییم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما مست شراب جان فزاییم
سرخوش ز می گره گشاییم
هوش مصنوعی: ما تحت تأثیر شراب زندگی بخشی هستیم و با شادی و خوشحالی از آن لذت می‌بریم.
در کنج شرابخانه گنجی است
ما طالب گنج کنجهاییم
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از شرابخانه، گنجی پنهان وجود دارد و ما به دنبال یافتن آن گنج‌های نهفته هستیم.
آنها که هوای می ندارند
زنهار گمان مبر که ماییم
هوش مصنوعی: کسانی که به نوشیدن شراب علاقه‌ای ندارند، مراقب باشند که فکر نکنند ما نیز مانند آنها هستیم.
هر جا که صراحیی ز جامی است
گر جان طلبد درآ درآییم
هوش مصنوعی: هر کجا که یک جام خوش‌مزه و شاداب باشد، اگر روح و جان بخواهد، بی‌درنگ وارد خواهیم شد و از آن بهره خواهیم برد.
تا حاصل ما ز می درآید
برداشته دست در دعاییم
هوش مصنوعی: تا زمانی که از می (شراب) بهره‌مند نشویم، دست از دعا برنمی‌داریم.
تا ما گل روی دوست دیدیم
چون بلبل مست می سراییم
هوش مصنوعی: زمانی که ما زیبایی و جمال دوست را مشاهده کردیم، مانند بلبل که تحت تأثیر عشق است و بی‌اختیار می‌خواند، ما نیز شاد و سرمست شعر می‌سراییم.
ما گوهر نور ذات پاکیم
روشن سخنی است می نماییم
هوش مصنوعی: ما مانند جواهری از نور و پاکی هستیم و با کلامی روشن و واضح خود را نمایان می‌سازیم.
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم
هوش مصنوعی: ما عارفانی هستیم که در حال تسلیم و بی‌خود بودن از خود، به مقام صفا و پاکی رسیده‌ایم و در واقع ارتباط عمیقی با خداوند داریم.
ساقی سخن از می مغان گفت
دل چون بشنید ترک جان گفت
هوش مصنوعی: ساقی در مورد شراب مغان صحبت می‌کرد و وقتی دل من این را شنید، احساس جدایی و اشتیاق شدیدی پیدا کرد.
یک جرعه می و هزار معنی
از عشق به گوش عاشقان گفت
هوش مصنوعی: یک لیوان شراب و هزاران مفهوم عاشقانه را به گوش عاشقان رساند.
وز گردش جام حسن ساقی
با ما غم و شادی جهان گفت
هوش مصنوعی: با گردش جام خوشبختی و زیبایی، ساقی احساسات غم و شادی دنیا را با ما در میان گذاشت.
نارسته هنوز دار منصور
عشق آمد و عقل را روان گفت
هوش مصنوعی: عشق هنوز به کمال نرسیده و در این میان، عقل به شکلی فکری را ارائه می‌دهد.
دوش از سر بی‌خودی و مستی
پیرم سخن از می نهان گفت
هوش مصنوعی: دیروز، در حالت بی‌خودی و مستی، پیرمردی درباره‌ی می سخنی پنهانی گفت.
دل چون بشنید نام می را
می‌خواست به رغم صوفیان گفت
هوش مصنوعی: دل وقتی که نام می را شنید، خواستار آن شد، حتی برخلاف سخنان صوفیان که آن را ممنوع می‌دانند.
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم
هوش مصنوعی: ما در صفای وجود خود، پیرو صوفی‌گری هستیم و از خود بی‌خبر بوده و در حقیقت از خداوند نشأت می‌گیریم.
ساقی بشکن خمار جان را
دریاب حیات جاودان را
هوش مصنوعی: ای ساقی، می‌خوری که بخشی از اندوه جان را بشکنی و به من حیات جاودان را ارزانی دهی.
کین یک دوسه روز عمر باقی است
از دست مده می مغان را
هوش مصنوعی: چون فقط چند روز از عمرت باقی مانده، این فرصت را از دست نده و از شراب مغان بهره ببر.
وان دم که تهی شود صراحی
بفروش به جرعه‌ای جهان را
هوش مصنوعی: وقتی لیوان خالی شود، به مقدار کمی از آن می‌توانی دنیا را به دست آوری.
در فصل بهار و موسم گل
بی عشق مدار عاشقان را
هوش مصنوعی: در فصل بهار و زمان شکوفایی گل، بدون عشق به سراغ عاشقان نروید.
ای آنکه نخوانده‌ای تو هرگز
از لوح درون خط روان را
هوش مصنوعی: ای کسی که هرگز از دل و راز درون خود چیزی را نخوانده‌ای و نمی‌دانی چه نوشته شده است.
فردا که بپرسش اندر آرند
در مجلس حشر صوفیان را
هوش مصنوعی: در روز قیامت که سؤال کنند از صوفیان در محفل حق، آن‌ها چه پاسخی خواهند داد.
ما مست شراب جام ساقی
گوییم حدیث این بیان را
هوش مصنوعی: ما از نوشیدن شراب جام ساقی سرمست هستیم و درباره این موضوع صحبت می‌کنیم.
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم
هوش مصنوعی: ما اهل صفا و دور از خود خواهی هستیم و در حقیقت از خداییم و به او وابسته‌ایم.
ای دلبر ماهروی طناز
برقع ز جمال خود برانداز
هوش مصنوعی: ای محبوب زیبا، با آن چهره دل‌نشین و بازیگوش خود، حجاب چهره‌ات را کنار بزن تا زیبایی‌ات بیشتر نمایان شود.
تا دیده ز پرتو جمالت
چون جام جهان نما کنم باز
هوش مصنوعی: می‌خواهم با نگاه کردن به زیبایی‌ات، دیدگانی مانند جام جهانی بسازم تا حقیقت را بهتر ببینم.
ما زنده به بوی جام عشقیم
در مجلس عاشقان جانباز
هوش مصنوعی: ما به خاطر عطر و بوی عشق زندگی می‌کنیم و در محفل عاشقان پایداری کنیم.
با طوطی عقل خویش همدم
با بلبل عشق خود هم آواز
هوش مصنوعی: با عقل خود مانند طوطی همصحبت شو و با عشق خود همچون بلبل آواز بخوان.
ای بلبل خوش نوا سرودی
آهنگ حجاز گیر و اهواز
هوش مصنوعی: ای بلبل خوش صدا، آهنگی از حجاز و اهواز را بخوان.
با عود بسای عود می سوز
با چنگ بساز و چنگ می‌ساز
هوش مصنوعی: با عود خود را مشغول کن و با چنگ موسیقی بساز.
چون نیست درین زمانه ما را
با صوفی بی‌صفا دمی راز
هوش مصنوعی: در این زمانه، ما نمی‌توانیم لحظه‌ای با کسی که مشغول ریا و تظاهر است، صحبت کنیم.
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم
هوش مصنوعی: ما در صفای وجود خود به حالتی از بی‌خودی رسیده‌ایم. از خودمان بی‌خبریم و به خدا نزدیک هستیم.
دوش از سر خم صدا برآمد
جوش از می جانفزا برآمد
هوش مصنوعی: دیشب صدایی از نزدیک خم شراب شنیدم که به خاطر می خوش‌عطر و پرزندگی به وجود آمده بود.
زان جوش به گوش خاک در دهر
نی رست و به صد نوا برآمد
هوش مصنوعی: از آن جوش و خروش، در جهان چیزی به وجود نیامد و تنها با صدایی بلند به خارج آمد.
در حوصلهٔ جهان نگنجد
چون گنج ز کنجها برآمد
هوش مصنوعی: این دنیا به اندازهٔ گنج‌های باارزش نمی‌تواند در خود جا دهد؛ زیرا این گنج‌ها از گوشه‌ها و نقاط پنهان بیرون آمده‌اند.
حقا که ز قدرت همو بود
کاژدر شد و از عصا برآمد
هوش مصنوعی: واقعاً از قدرت اوست که کارها به انجام می‌رسد و از نیروی عادی فراتر می‌رود.
ای رند شراب‌خواره امروز
می ده که ز می صفا برآمد
هوش مصنوعی: ای انسان زیرک و می‌نوش، امروز بیا و از شراب بنوش که پاکی و تازگی از آن برمی‌خیزد.
چندان که تو شرح عشق کردی
گرد تو ز گرد ما برآمد
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر تو از عشق صحبت می‌کنی، بیشتر از ما فاصله می‌گیری.
شکرانهٔ آنکه صوفی امروز
خود را شد و از خدا برآمد
هوش مصنوعی: شکرگزار این هستیم که امروز صوفی به حقیقت خود پی برد و از جانب خداوند راهش را یافت.
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم
هوش مصنوعی: ما در صفای صوفیانه به سر می‌بریم، به طوری که از خود بی‌خبر هستیم و فقط به وجود خداوند متکی‌ایم.
زین پیش که از جهان پرغم
جستیم وفا نشد مسلم
هوش مصنوعی: از وقتی که از غم‌های این دنیا فرار کردیم، وفا و صداقت برای ما محرز نشد.
چون ملکت جم نماند جاوید
می نوش به یاد ملکت جم
هوش مصنوعی: زمانی که ملک جمشید، پادشاه افسانه‌ای و نماد عظمت و قدرت، دیگر وجود ندارد، بهتر است که شراب بنوشی و به یاد آن دوران باشی.
ای آنکه نگشته است خالی
از سینهٔ من غم تو یکدم
هوش مصنوعی: ای کسی که دل من هرگز از غم تو خالی نبوده است حتی برای یک لحظه.
بازآ که در آرزوی رویت
تدبیر دل رمیده کردم
هوش مصنوعی: برگرد تا دوباره برای دیدن چهره‌ات به دل نگران و آشفته‌ام امید و تدبیر بیاورم.
گفتم به طبیب درد خود را
دردم چو طبیب دید در دم
هوش مصنوعی: به طبیب گفتم که درد من چیست و وقتی او درد من را دید، در همان لحظه به درمان آن پرداخت.
بنوشت به خون دل جوابی
وان نیز به صبر کرد مرهم
هوش مصنوعی: او با کمال درد و رنج پاسخی نوشت و برای التیام این درد، صبر را به عنوان وسیله‌ای برای آرامش برگزید.
بنشینی اگر مجال داری
بر خاک درش شبی چو شبنم
هوش مصنوعی: اگر فرصتی داری، می‌توانی شبی مانند شبنم بر خاک درش بنشینی.
ای بیدل اگر تو دست یابی
بر گوی به ساکنان محرم
هوش مصنوعی: ای بیدل، اگر به گوی دسترسی پیدا کنی، به افرادی که در اسرار و رازهای مهم هستند، نزدیک می‌شوی.
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی خود ز خودیم و از خداییم
هوش مصنوعی: ما در زمرهٔ عارفان و زاهدان هستیم، از خود بی‌خبر و در حقیقت، از خداوند منبع قدرت و نور هستیم.
ای بلبل خوشنوا فغان کن
عید است نوای عاشقان کن
هوش مصنوعی: ای بلبل نغمه‌خوان، صدا بلند کن که امروز روز عید است و زمانی برای شور و شوق عاشقان است.
چون سبزه ز خاک سر برآورد
ترک دل و برگ بوستان کن
هوش مصنوعی: وقتی که سبزه از خاک سر سبز می‌شود، دل شاداب و خوشحال می‌گردد و برکت و زیبایی را به بوستان هدیه می‌دهد.
بالشت ز سنبل و سمن ساز
وز برگ بنفشه سایبان کن
هوش مصنوعی: بالشت را از گل سنبل و سمن درست کن و برای سایبان از برگ‌های بنفشه استفاده کن.
چون لاله ز سر کله بینداز
سرخوش شو و دست در میان کن
هوش مصنوعی: وقتی لاله‌ها را سرخ و شاداب می‌بینی، خوشحال شو و دستت را در میان گل‌ها بگذار.
بردار سفینهٔ غزل را
وز هر ورقی گلی نشان کن
هوش مصنوعی: سفینهٔ غزل را با دقت آماده کن و از هر صفحه‌اش نشانه‌ای از گل بردار تا زیبایی آن را نمایان‌تر سازد.
صد گوهر معنی ار توانی
در گوش حریف نکته‌دان کن
هوش مصنوعی: اگر تو توانایی داری، می‌توانی بهترین معانی را به گوش کسی که از نکته‌های ظریف آگاه است برسانی.
وان دم که رسی به شعر عطار
در مجلس عاشقان روان کن
هوش مصنوعی: زمانی که به شعر عطار می‌رسی، آن را در جمع عاشقان به‌طور دل‌انگیز و عاشقانه بخوان.
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بی خود ز خودیم و از خداییم
هوش مصنوعی: ما در زهد و عبادت به دنیای کمال و پاکی رسیده‌ایم. از خودمان بی‌خبر هستیم و تنها به حضور خداوند توجه داریم.

خوانش ها

شمارهٔ ۲ به خوانش مریم فقیهی کیا

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"صوفی"
با صدای Shan Nash (آلبوم Everlust (Compiled by Seel))

حاشیه ها

1387/04/03 16:07
amirhossein

به به ... فقط همین!

1395/01/14 16:04
محمد

سلام وممنون ازاین متن زیبای شما

1395/01/14 16:04
محمد

زین پیش که ازجهان پرغم جستیم وفا نشد مسلم

1395/10/23 10:12
امیر

سلام خدمت دوستان
چرا بین تصحیح های مختلف دیوان عطار اینقدر زیاد اختلاف هست؟؟؟؟
دیوان هیچ شاعری اینطور نیست

1402/06/06 23:09
مسعود مصلح

ما صوفی صفه صفاییم

درود بر عطار 

درود بر خوانش فقیهی کیا