گنجور

غزل شمارهٔ ۸۳۸

آفتاب رویت ای سرو سهی
بر همه می‌تابد الا بر رهی
نی خطا گفتم که می‌تابد بسی
بر من و من می‌نبینم ز ابلهی
گرچه عالم پر جمال یوسف است
نیست چشم کور را از وی بهی
چون بود کز بحر پر گوهر بسی
باز گردد خشک لب دستی تهی
باز گردیدند ازین بحر عجب
خشک لب هم مبتدی هم منتهی
قعر این دریا جزین دریا نیافت
دیگران هستند از مشتی کهی
حلقه بر در می‌زنند و می‌روند
نیست از ایشان کسی را آگهی
جمله را جز عجز آنجا کار نیست
نه مهی است آنجایگاه و نه کهی
می فرو افتد درین حیرت زهم
گر تو اینجا دو جهان برهم نهی
ای فرید اینجا که هستی محو گرد
چند گویی کوتهی بر کوتهی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آفتاب رویت ای سرو سهی
بر همه می‌تابد الا بر رهی
هوش مصنوعی: شعاع زیبایی و نور چهره‌ات ای سرو خوش قامت، بر همه جا می‌تابد جز بر راه من.
نی خطا گفتم که می‌تابد بسی
بر من و من می‌نبینم ز ابلهی
هوش مصنوعی: من اشتباه نکردم که می‌گویم خیلی چیزها بر من می‌تابد، اما از نادانی خودم نمی‌بینمشان.
گرچه عالم پر جمال یوسف است
نیست چشم کور را از وی بهی
هوش مصنوعی: هرچند دنیا زیبا و پر از زیبایی‌های یوسف‌گونه است، اما کسانی که چشم و دلشان بینا نیست، نمی‌توانند از آن زیبایی‌ها بهره‌مند شوند.
چون بود کز بحر پر گوهر بسی
باز گردد خشک لب دستی تهی
هوش مصنوعی: اگر کسی از دریا پر از گوهر چیزی به دست آورد، ممکن است بار دیگر با دست خالی و لب خشک بازگردد.
باز گردیدند ازین بحر عجب
خشک لب هم مبتدی هم منتهی
هوش مصنوعی: آنها از این دریا شگفت‌انگیز برگشتند، در حالی که لب‌هایشان خشک شده و هر دو طرف، هم تازه‌کار و هم باتجربه، در حال تجربه این وضعیت هستند.
قعر این دریا جزین دریا نیافت
دیگران هستند از مشتی کهی
هوش مصنوعی: در عمق این دریا چیزی جز خود این دریا یافت نمی‌شود؛ دیگران تنها بخشی از آن هستند که به صورت مشت‌هایی از آن بیرون آمده‌اند.
حلقه بر در می‌زنند و می‌روند
نیست از ایشان کسی را آگهی
هوش مصنوعی: خود را به در بسته می‌زنند و می‌روند، اما هیچ‌کس از آنان خبر ندارد.
جمله را جز عجز آنجا کار نیست
نه مهی است آنجایگاه و نه کهی
هوش مصنوعی: در آن مکان هیچ کاری جز ناتوانی وجود ندارد؛ نه آنجا مناسب است و نه کسی می‌تواند به چیزی دست یابد.
می فرو افتد درین حیرت زهم
گر تو اینجا دو جهان برهم نهی
هوش مصنوعی: اگر تو اینجا دو جهان را بر هم بگذاری، شراب در این حیرت از دل زمین می‌ریزد.
ای فرید اینجا که هستی محو گرد
چند گویی کوتهی بر کوتهی
هوش مصنوعی: ای فرید، در اینجا که هستی، در عمق غبار غرق شو و از کاهلی و کوتاهی‌ها بگو.