گنجور

غزل شمارهٔ ۷۹۹

ای در میان جانم وز جان من نهانی
از جان نهان چرایی چون در میان جانی
هرگز دلم نیارد یاد از جهان و از جان
زیرا که تو دلم را هم جان و هم جهانی
چون شمع در غم تو می‌سوزم و تو فارغ
در من نگه کن آخر ای جان و زندگانی
با چون تو کس چو من خس هرگز چه سنجد آخر
از هیچ هیچ ناید ای جمله تو تو دانی
در خویش مانده‌ام من جان می‌دهم به خواهش
تا بو که یک زمانم از خود مرا ستانی
گفتی ز خود فنا شو تا محرم من آیی
بندی است سخت محکم این هم تو می‌توانی
عطار را ز عالم گم شد نشان به کلی
تا چند جویم آخر از بی نشان نشانی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای در میان جانم وز جان من نهانی
از جان نهان چرایی چون در میان جانی
هوش مصنوعی: ای که در دل من قرار داری و از جان من پنهانی، چرا وقتی در دل من هستی، اینقدر دور از من به نظر می‌رسی؟
هرگز دلم نیارد یاد از جهان و از جان
زیرا که تو دلم را هم جان و هم جهانی
هوش مصنوعی: هرگز به یاد دنیا و زندگی نمی‌افتم، چرا که تو برای دلم هم جان هستی و هم جهانی.
چون شمع در غم تو می‌سوزم و تو فارغ
در من نگه کن آخر ای جان و زندگانی
هوش مصنوعی: من چون شمعی در غم تو می‌سوزم، در حالی که تو بی‌توجهی و فقط به من نگاه کن، ای عزیز و زندگانی من.
با چون تو کس چو من خس هرگز چه سنجد آخر
از هیچ هیچ ناید ای جمله تو تو دانی
هوش مصنوعی: با کسی چون تو که من کمتر به او اهمیت می‌دهم، هیچ چیز نمی‌تواند ارزش پیدا کند. تو تنها کسی هستی که می‌دانی وضعیت واقعی چقدر است.
در خویش مانده‌ام من جان می‌دهم به خواهش
تا بو که یک زمانم از خود مرا ستانی
هوش مصنوعی: من در خودم غرق شده‌ام و با جان و دل می‌کوشم تا به خواسته‌ام برسم، چون آرزو دارم روزی از خودم جدا شوم و تو را احساس کنم.
گفتی ز خود فنا شو تا محرم من آیی
بندی است سخت محکم این هم تو می‌توانی
هوش مصنوعی: گفتی که باید از خودت بگذری تا به من نزدیک شوی. این کار دست کمی از یک پیمان محکم ندارد و تو هم می‌توانی این را انجام دهی.
عطار را ز عالم گم شد نشان به کلی
تا چند جویم آخر از بی نشان نشانی
هوش مصنوعی: عطار از دنیا رفته و هیچ نشانه‌ای از او باقی نمانده است. تا چه زمانی باید به دنبال کسی بگردم که هیچ رد و نشانی از او وجود ندارد؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۹۹ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1397/09/25 03:11
نادر..

این هم تو می توانی..

1402/12/12 15:03
رضا از کرمان

با سلام 

  چقدر این بیت پرمعناست دود برروح و روان  شیخ عطار

  یعنی حتی رها شدن از خود وفنا شدن در حضرت حق هم باید به خواست او باشد ودربیت قبل نکته اینجاست که باید به خواهش باشی ودر طلب تا تورا از خودت وابستاند  انشاالله .

  شاد باشید