گنجور

غزل شمارهٔ ۷۸

غم بسی دارم چه جای صد غم است
زانکه هر موییم در صد ماتم است
غم نباشد کانچه پیشان است و پس
کم ز کم نبود نصیبم زان کم است
عالمی است اشراق نور آفتاب
کور را زانچه اگر صد عالم است
عالمی دردست بر جانم ولی
چون ازوست این درد جانم خرم است
درد زخم او کشیدن خوش بود
گر پس از صد زخم او یک مرهم است
گر بسی عمرم بود تا جان بود
آن من گر هست عمری یک دم است
گر کسی را آن دم اینجا دست داد
او خلیفه‌زاده‌ای از آدم است
ور کسی زان دم ندارد آگهی
مرده‌دل زاد است اگر از مریم است
بی‌خیال و صورت وهم و قیاس
چیست آن دم، شیر و روغن درهم است
نی که دایم روغن است و شیر نه
زانکه گر شیر است بس نامحرم است
گر فرید این جایگه با خویش نیست
آن دمش در پردهٔ جان همدم است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۷۸ به خوانش فرید حامد

حاشیه ها

1399/04/04 00:07
هنگامه حیدری

مصراع اول بیت چهارم به این شکل صحیح است:
عالمی درد ست بر جانم ولی