غزل شمارهٔ ۷۵۲
از من بی خبر چه میطلبی
سوختم خشک و تر چه میطلبی
گرچه شهباز معرفت بودم
ریختم بال و پر چه میطلبی
در دو عالم ز هرچه بود و نبود
بگسستم دگر چه میطلبی
ماندهام همچو گوی در ره تو
گم شده پا و سر چه میطلبی
من آشفته را ز عشق رخت
هر دم آشفتهتر چه میطلبی
پیش طرف کلاه گوشهٔ تو
کردهام جان کمر چه میطلبی
گفتهای درد تو همی طلبم
درد ازین بیشتر چه میطلبی
با دلی پر ز درد تو شب و روز
شدهام نوحهگر چه میطلبی
بی خبر ماندهام ز مستی عشق
هستت آخر خبر چه میطلبی
پرده برگیر و بیش ازین آخر
پردهٔ من مدر چه میطلبی
چند باشم نه دل نه جان بی تو
راندهٔ در بدر چه میطلبی
بی تو عطار را روا نبود
خون گرفته جگر چه میطلبی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از من بی خبر چه میطلبی
سوختم خشک و تر چه میطلبی
هوش مصنوعی: از من که بیخبر هستی چه خواستهای داری؟ من در آتش احساساتم سوختهام، پس چه چیزی را دنبال میکنی؟
گرچه شهباز معرفت بودم
ریختم بال و پر چه میطلبی
هوش مصنوعی: گرچه من مانند یک شهباز (پرندهای بزرگ و قوی) در علم و معرفت پرواز میکردم، اما اکنون بال و پرم را از دست دادهام. چه چیزی را میخواهی یا به دنبال چه هستی؟
در دو عالم ز هرچه بود و نبود
بگسستم دگر چه میطلبی
هوش مصنوعی: من از همه چیز و هیچچیز در این دو جهان جدا شدم، حالا دیگر از من چه میخواهی؟
ماندهام همچو گوی در ره تو
گم شده پا و سر چه میطلبی
هوش مصنوعی: به شدت در جستجوی تو هستم و به حالتی مانند گوی در راه تو گم شدهام. نمیدانم که تو به دنبال چه چیزی هستی و من چگونه میتوانم به تو کمک کنم.
من آشفته را ز عشق رخت
هر دم آشفتهتر چه میطلبی
هوش مصنوعی: میپرسی از من که در عشق تو چرا هر روز بیشتر بیتاب و بیقراری میکنم؟
پیش طرف کلاه گوشهٔ تو
کردهام جان کمر چه میطلبی
هوش مصنوعی: من به خاطر تو و به عشق تو سرم را پایین آوردهام و جانم را فدای تو کردهام، حالا تو چه چیزی از من میخواهی؟
گفتهای درد تو همی طلبم
درد ازین بیشتر چه میطلبی
هوش مصنوعی: تو گفتهای که من به دنبال درد تو هستم، اما این درد بیشتر از این چیزی که میکنی، چه دردی است که میخواهی؟
با دلی پر ز درد تو شب و روز
شدهام نوحهگر چه میطلبی
هوش مصنوعی: دل من از درد تو پر شده و هر شب و روز در حال نوحهسرایی هستم. چه چیزی را میخواهی؟
بی خبر ماندهام ز مستی عشق
هستت آخر خبر چه میطلبی
هوش مصنوعی: من در گمراهی ناشی از عشق به تو ماندهام و نمیدانم که به دنبال چه چیزی هستی.
پرده برگیر و بیش ازین آخر
پردهٔ من مدر چه میطلبی
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن و دیگر بیشتر از این به پردهداری من ادامه نده، چه چیزی را دنبال میکنی؟
چند باشم نه دل نه جان بی تو
راندهٔ در بدر چه میطلبی
هوش مصنوعی: چند وقت میتوانم بدون دل و جانم بدون تو زندگی کنم؟ به چه چیزی امیدوار هستی وقتی که من در این حال و احوال سرگردانم؟
بی تو عطار را روا نبود
خون گرفته جگر چه میطلبی
هوش مصنوعی: بدون تو، عطار (شاعر) نمیتواند دلخوریاش را پنهان کند، چرا که چه نیازی به خون دل دارد و چه چیزی را میخواهی؟