غزل شمارهٔ ۷۵۰
درآمد از در دل چون خرابی
ز می بر آتش جانم زد آبی
شرابم داد و گفتا نوش و خاموش
کزین خوشتر نخوردستی شرابی
چو جان نوشید جام جان فزایش
میان جان برآمد آفتابی
اگرچه خامشی فرمود لیکن
دلم با خامشی ناورد تابی
فغان دربست تا آن شمع جانها
برافکند از جمال خود نقابی
چو جانم روی یار خوشنمک دید
ز دل خوش بر نمک میزد کبابی
همی ناگاه در جان من افتاد
عجب شوری عجایب اضطرابی
جهان از خود همی پر دید و خود نه
من این ناخواندهام در هیچ بابی
درین منزل فروماندیم جمله
که دارد مشکل ما را جوابی
برو عطار و دم درکش کزین سوز
چو آتش در دلم افتاد تابی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درآمد از در دل چون خرابی
ز می بر آتش جانم زد آبی
هوش مصنوعی: از دل من به مانند ویرانهای به سوی زندگی میآید؛ نوشیدن شراب، جانم را به آتش میزند و در عوض، آبی را به من میبخشد.
شرابم داد و گفتا نوش و خاموش
کزین خوشتر نخوردستی شرابی
هوش مصنوعی: به من شراب داد و گفت بنوش و ساکت باش، چرا که هیچ شرابی لذتبخشتر از این نچشیدهای.
چو جان نوشید جام جان فزایش
میان جان برآمد آفتابی
هوش مصنوعی: وقتی که جان از دل شوق و عشق سیراب شد، در میان آن جان، نوری درخشید و درخشش آفتابی به وجود آمد.
اگرچه خامشی فرمود لیکن
دلم با خامشی ناورد تابی
هوش مصنوعی: اگرچه او به سکوت دستور داد، اما قلب من در این سکوت نمیتواند تاب بیاورد.
فغان دربست تا آن شمع جانها
برافکند از جمال خود نقابی
هوش مصنوعی: از عمق جانم ناله میکنم تا آن شمعی که جانها را روشن میکند، پردهای از زیباییاش را کنار بزند.
چو جانم روی یار خوشنمک دید
ز دل خوش بر نمک میزد کبابی
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهی دوست خوشمزه و دلنشین را دیدم، از شوق و شادی دل بر شوقی حس کردم و به مانند کبابی که بر روی آتش میجوشد، شاد شدم.
همی ناگاه در جان من افتاد
عجب شوری عجایب اضطرابی
هوش مصنوعی: ناگهان در درونم احساسی عجیب و گیج کننده به وجود آمد.
جهان از خود همی پر دید و خود نه
من این ناخواندهام در هیچ بابی
هوش مصنوعی: جهان به خودش توجه زیادی دارد و من در این میان یک ناآشنا هستم که در هیچ زمینهای شناختی از خودم ندارم.
درین منزل فروماندیم جمله
که دارد مشکل ما را جوابی
هوش مصنوعی: در این جا همه ما در ماندهایم و کسی نیست که به مشکل ما پاسخ دهد.
برو عطار و دم درکش کزین سوز
چو آتش در دلم افتاد تابی
هوش مصنوعی: به عطار برو و او را صدا بزن، زیرا این احساس سوزان و آتشین در دلم آغاز شده است.