گنجور

غزل شمارهٔ ۷۴۸

ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای
پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای
آب رخم مبر ز دو جادوی پر فریب
قوت دلم بده ز دو یاقوت جانفزای
اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن
تا کی زنم چو ذرهٔ سرگشته دست و پای
چون سایه‌ای فرو شدم از عشق تو به خاک
ای آفتاب جان من از قعر جان برآی
بر کارم اوفتاد ز زلف تو صد گره
بگشای کارم از سر زلف گره‌گشای
بردی دلم به زلف و دلم بوی می‌برد
از حلقه‌های آن شکن زلف دلربای
دور از رخ تو زلف تو در غارت دلم
بر روی اوفتاد و شکن یافت چند جای
عطار رفت و دل به تو بگذاشت و خاک شد
تا روز حشر باز ستاند ز تو جزای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای
پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای
هوش مصنوعی: ای عشق تو، که از سر تا پای خود را در عشق پنهان کرده‌ای، یکی از عاشقانت را به من نشان بده.
آب رخم مبر ز دو جادوی پر فریب
قوت دلم بده ز دو یاقوت جانفزای
هوش مصنوعی: لطفاً آب روی من را نبر، چون دو جادوی فریبنده وجود دارد. به من قدرت و نیرویی بده که جانم را شاداب کند، مانند دو یاقوت ارزشمند.
اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن
تا کی زنم چو ذرهٔ سرگشته دست و پای
هوش مصنوعی: در سایهٔ زیبایی تو، ای خورشید زیبایی، تا چه زمانی باید مانند دانه‌ای سرگردان تلاش کنم و خودم را بی‌هدف و بی‌قرار نشان دهم؟
چون سایه‌ای فرو شدم از عشق تو به خاک
ای آفتاب جان من از قعر جان برآی
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو به اندازه یک سایه پایین آمده‌ام، ای نور زندگی من، از عمق وجودم برآی.
بر کارم اوفتاد ز زلف تو صد گره
بگشای کارم از سر زلف گره‌گشای
هوش مصنوعی: مشکل‌ها و سختی‌های من ناشی از زلف تو است. با گشایش زلف تو، می‌توانم به راحتی و آرامش به انجام کارهایم بپردازم.
بردی دلم به زلف و دلم بوی می‌برد
از حلقه‌های آن شکن زلف دلربای
هوش مصنوعی: دل من را با زلف‌های شگفت‌انگیزت ربودید و بوی شراب را از حلقه‌های آن زلف‌های جذاب احساس می‌کنم.
دور از رخ تو زلف تو در غارت دلم
بر روی اوفتاد و شکن یافت چند جای
هوش مصنوعی: بیرون از دیدار تو، زلف تو دلم را به غارت برد و در چند جا آسیب دید.
عطار رفت و دل به تو بگذاشت و خاک شد
تا روز حشر باز ستاند ز تو جزای
هوش مصنوعی: عطار رفت و دلش را به تو سپرد و اکنون در خاک است. تا روز قیامت از تو جزای این انتخاب را خواهد گرفت.