غزل شمارهٔ ۶۲۷
نشستی در دل من چونت جویم
دلم خون شد مگر در خونت جویم
تو با من در درون جان نشسته
من از هر دو جهان بیرونت جویم
چو فردا گم نخواهی بود جاوید
پس آن بهتر بود کاکنونت جویم
مرا گویی چو گم گردی مرا جوی
چو بی چونی تو آخر چونت جویم
چو راهت را نه سر پیداست نه پای
نه سر نه پای چون گردونت جویم
یقین دانم که در دستم کم آیی
اگرچه هر زمان افزونت جویم
چو در دستم نمیآیی ز یک وجه
از آن هر روز دیگرگونت جویم
چو هر دم میکنی صد رنگ ظاهر
سزد گر همچو بوقلمونت جویم
نیایی ذرهای در دست هرگز
اگر هر دم به صد افسونت جویم
نمیرم تا ابد گر درد خود را
مفرح از لب میگونت جویم
چو دریا گشت چشم من ز شوقت
چگونه لؤلؤ مکنونت جویم
شکر ریز فریدم می نباید
شکر از خندهٔ موزونت جویم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نشستی در دل من چونت جویم
دلم خون شد مگر در خونت جویم
هوش مصنوعی: نشستهای در قلب من و به خاطر تو دلم به شدت غمگین و خونین شده است، آیا نمیتوانم در عاطفت و عشق تو جستجو کنم؟
تو با من در درون جان نشسته
من از هر دو جهان بیرونت جویم
هوش مصنوعی: تو در عمق وجود من قرار داری و من از دو جهانی که بیرون از توست، به دنبالت میگردم.
چو فردا گم نخواهی بود جاوید
پس آن بهتر بود کاکنونت جویم
هوش مصنوعی: اگر فردا دیگر وجود نخواهی داشت، پس بهتر است که من اکنون تو را جستجو کنم.
مرا گویی چو گم گردی مرا جوی
چو بی چونی تو آخر چونت جویم
هوش مصنوعی: اگر گم شوی، به دنبال تو میگردم. اما اگر خودت نباشی، پس چطور میتوانم تو را پیدا کنم؟
چو راهت را نه سر پیداست نه پای
نه سر نه پای چون گردونت جویم
هوش مصنوعی: هرگاه که راه تو را نه انتهایی پیدا باشد و نه شروعی، نه آغاز و نه پایان، همچون دایرهای که در آسمان میچرخد، من تو را میجویم.
یقین دانم که در دستم کم آیی
اگرچه هر زمان افزونت جویم
هوش مصنوعی: من میدانم که اگرچه همیشه به دنبالت هستم و تلاش میکنم که بیشترت کنم، اما در دستانم کمتر میشوی.
چو در دستم نمیآیی ز یک وجه
از آن هر روز دیگرگونت جویم
هوش مصنوعی: اگر تو در دستانم نمیگنجی، از یک جنبه به خاطر تو هر روز به دنبال وجهی جدید از تو هستم.
چو هر دم میکنی صد رنگ ظاهر
سزد گر همچو بوقلمونت جویم
هوش مصنوعی: اگر هر لحظه رنگ و ظاهری جدید از خود نشان میدهی، به راستی شایسته است که من هم مانند بوقلمون به دنبالت بگردم.
نیایی ذرهای در دست هرگز
اگر هر دم به صد افسونت جویم
هوش مصنوعی: اگر هر لحظه به صد نوع جادو و فریب هم به دنبالت بگردم، نمیتوانی حتی ذرهای در دست من بیاوری.
نمیرم تا ابد گر درد خود را
مفرح از لب میگونت جویم
هوش مصنوعی: هرگز نمیمیرم، زیرا همیشه دردهایم را با زیباییهای لبت تازگی میبخشم.
چو دریا گشت چشم من ز شوقت
چگونه لؤلؤ مکنونت جویم
هوش مصنوعی: چشمانم وقتی از عشق تو همچون دریا شد، چگونه میتوانم گوهر پنهانت را جستجو کنم؟
شکر ریز فریدم می نباید
شکر از خندهٔ موزونت جویم
هوش مصنوعی: شکر را برای خوشحالیام نمیخواهم؛ زیرا نمیتوانم در خندهی دلنشین تو، آن را پیدا کنم.

عطار