گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۱

گاه لاف از آشنایی می‌زنیم
گه غمش را مرحبایی می‌زنیم
همچو چنگ از پردهٔ دل زار زار
در ره عشقش نوایی می‌زنیم
از دم ما می بسوزد عالمی
آخر این دم ما ز جایی می‌زنیم
ما مسیم و این نفس‌های به درد
بر امید کیمیایی می‌زنیم
روز و شب بر درگه سلطان جان
تا ابد کوس وفایی می‌زنیم
پادشاهانیم و ما را ملک نیست
لاجرم دم با گدایی می‌زنیم
ما چو بیکاریم کار افتاده را
بر طریق عشق رایی می‌زنیم
خوان کشیدیم و دری کردیم باز
سالکان را الصلایی می‌زنیم
نیستان را قوت هستی می‌دهیم
خویش‌بینان را قفایی می‌زنیم
اندرین دریا که عالم غرق اوست
بی دل و جان دست و پایی می‌زنیم
ماجرای عشق از عطار جو
تا نفس از ماجرایی می‌زنیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گاه لاف از آشنایی می‌زنیم
گه غمش را مرحبایی می‌زنیم
هوش مصنوعی: گاهی از دوستی و نزدیکی خود به دیگران صحبت می‌کنیم و گاهی هم با شوخی درباره غم و ناراحتی او صحبت می‌کنیم.
همچو چنگ از پردهٔ دل زار زار
در ره عشقش نوایی می‌زنیم
هوش مصنوعی: مانند سازی که از دل رنجور خود ناله می‌کند، در مسیر عشق او آهنگی سر می‌دهیم.
از دم ما می بسوزد عالمی
آخر این دم ما ز جایی می‌زنیم
هوش مصنوعی: با نزدیک شدن به ما، جهانی به آتش می‌افتد. در نهایت، این تاثیر ما، حاصل یک لحظه ویژه است که از جایی ناشی می‌شود.
ما مسیم و این نفس‌های به درد
بر امید کیمیایی می‌زنیم
هوش مصنوعی: ما در پی دارویی هستیم که به ما کمک کند تا از دردهایمان رهایی یابیم و به زندگی امیدوار باشیم.
روز و شب بر درگه سلطان جان
تا ابد کوس وفایی می‌زنیم
هوش مصنوعی: ما همیشه در درگاه سلطان دل، شب و روز، به نشان وفاداری می‌کوبیم.
پادشاهانیم و ما را ملک نیست
لاجرم دم با گدایی می‌زنیم
هوش مصنوعی: ما در اصل پادشاه هستیم و هیچ سلطنتی نداریم، به همین دلیل مجبوریم با افرادی که دارای وضعیت پایین‌تری هستند ارتباط برقرار کنیم.
ما چو بیکاریم کار افتاده را
بر طریق عشق رایی می‌زنیم
هوش مصنوعی: ما که کاری نداریم، کارهای بی‌سرپرست را به روش عشق مدیریت و راهنمایی می‌کنیم.
خوان کشیدیم و دری کردیم باز
سالکان را الصلایی می‌زنیم
هوش مصنوعی: ما سفره‌ای گسترانده‌ایم و در را گشوده‌ایم و در حال دعوت از راه‌روان هستیم تا برای ما نماز و دعا کنند.
نیستان را قوت هستی می‌دهیم
خویش‌بینان را قفایی می‌زنیم
هوش مصنوعی: ما به نیستان جان می‌بخشیم و به کسانی که فقط به خودشان فکر می‌کنند، ضرر می‌زنیم.
اندرین دریا که عالم غرق اوست
بی دل و جان دست و پایی می‌زنیم
هوش مصنوعی: در این دریایی که همه در آن غرق شده‌اند، ما بدون عشق و زندگی تنها تلاش می‌کنیم و فعالیت می‌کنیم.
ماجرای عشق از عطار جو
تا نفس از ماجرایی می‌زنیم
هوش مصنوعی: ما در مورد عشق، از داستان‌های عطار شروع می‌کنیم و تا لحظه‌ای که نفس‌مان تحت تأثیر این ماجرا قرار می‌گیرد، سخن می‌گوییم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۲۱ به خوانش عندلیب