گنجور

غزل شمارهٔ ۵۹۲

ما رند و مقامر و مباحی‌ایم
انگشت نمای هر نواحی‌ایم
خون خواره چو خاک جرعه از جامیم
خون ریز ز دیده چون صراحی‌ایم
هر چند که از گروه سلطانیم
نه قلبی‌ایم و نه جناحی‌ایم
جانا ز شراب شوق تو هر دم
بی صبح و صبوحی و صباحی‌ایم
گر سوختگان تو مباحی‌اند
بس سوخته‌ایم و بس مباحی‌ایم
ما فقر و صلاح کی خریم آخر
چون خاک مقام بی‌صلاحی‌ایم
در بتکده رند و لاابالی‌ایم
در مصطبه مست لافلاحی‌ایم
کافور رباحی ار بود اصلی
کافور نه کافری رباحی‌ایم
تا در رسد این می تو ای عطار
حالی ز بی می ملاحی‌ایم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما رند و مقامر و مباحی‌ایم
انگشت نمای هر نواحی‌ایم
هوش مصنوعی: ما عیاش و زهره‌دار هستیم و در هر جا که برویم، مورد توجه و چشم‌نواز هستیم.
خون خواره چو خاک جرعه از جامیم
خون ریز ز دیده چون صراحی‌ایم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تصویرسازی زیبایی از احساسات و دردهای خود می‌پردازد. او خود را مانند سرزمینی می‌بیند که به جای آب، خون می‌ریزد و این خون نشان‌دهنده‌ی رنج و اندوهی است که از چشمانش می‌ریزد. در واقع، شاعر به یأس و غم عمیق خود اشاره می‌کند و زندگی‌اش را پر از تلخی و رنج می‌داند. این تصویر به نوعی نشانه‌ای از تسلیم شدن در برابر مشکلات و دردهای زندگی است.
هر چند که از گروه سلطانیم
نه قلبی‌ایم و نه جناحی‌ایم
هوش مصنوعی: هر چند که ما از دسته و گروه پادشاه هستیم، اما نه قلبی داریم و نه طرفداری.
جانا ز شراب شوق تو هر دم
بی صبح و صبوحی و صباحی‌ایم
هوش مصنوعی: عزیزم، به خاطر عشق و شور تو هر لحظه به یک حالت شیرین و خاصی زندگی می‌کنیم، بی‌خبر از صبح و بیداری.
گر سوختگان تو مباحی‌اند
بس سوخته‌ایم و بس مباحی‌ایم
هوش مصنوعی: اگر سوخته‌های عشق تو آزادند، ما هم بسیار سوخته‌ایم و بسیار آزاد و رها هستیم.
ما فقر و صلاح کی خریم آخر
چون خاک مقام بی‌صلاحی‌ایم
هوش مصنوعی: ما هرگز نمی‌توانیم فقر و نیکی را خریداری کنیم، زیرا در نهایت مثل خاک هستیم که حاکی از عدم صلاحیت ماست.
در بتکده رند و لاابالی‌ایم
در مصطبه مست لافلاحی‌ایم
هوش مصنوعی: ما در میخانه مانند سرمستان و بی‌خیال هستیم و در بالای سکو با شجاعت و بدون دغدغه سخن می‌گوییم.
کافور رباحی ار بود اصلی
کافور نه کافری رباحی‌ایم
هوش مصنوعی: اگر کافور به عنوان یک عنصر مهم و اصلی در نظر گرفته شود، ما نیز نمی‌توانیم خود را به عنوان موجودی بی‌مورد و بی‌ارزش بدانیم.
تا در رسد این می تو ای عطار
حالی ز بی می ملاحی‌ایم
هوش مصنوعی: تا زمانی که این می به ما برسد، ما حال و روزی داریم که بدون می، حال خوبی نداریم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۹۲ به خوانش عندلیب