گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸

لعلت از شهد و شکر نیکوتر است
رویت از شمس و قمر نیکوتر است
خادم زلف تو عنبر لایق است
هندوی رویت بصر نیکوتر است
حلقه‌های زلف سرگردانت را
سر ز پا و پا ز سر نیکوتر است
از مفرح‌ها دل بیمار را
از لب تو گلشکر نیکوتر است
بوسه‌ای را می‌دهم جانی به تو
کار با تو سر به سر نیکوتر است
رستهٔ دندانت در بازار حسن
استخوانی از گهر نیکوتر است
هیچ بازاری چنان رسته ندید
زانکه هریک زان دگر نیکوتر است
عارضت کازرده گردد از نظر
هر زمانی در نظر نیکوتر است
چون کسی را بر میانت دست نیست
دست با تو در کمر نیکوتر است
چون لب لعلت نمک دارد بسی
گر خورم چیزی جگر نیکوتر است
کار رویم تا به تو رو کرده‌ام
دور از رویت ز زر نیکوتر است
گر دل عطار شد زیر و زبر
دل ز تو زیر و زبر نیکوتر است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۸ به خوانش فرید حامد

حاشیه ها

1399/08/07 02:11
nabavar

گرامی مهیار
حلقه‌های زلف سرگردانت را
رستهٔ دندانت در بازار حسن
اگر [ ن و ت ] را در هر دو مصرع ساکن بخوانید مشکل رفع می شود

1399/08/07 19:11
nabavar

نازیباست ولی مجاز است و وزن رعایت می شود
چون مرغ به[[ طمع ]] دانه در دام
چون گرگ به بوی دنبه در بند
افتادم و مصلحت چنین بود
بی بند نگیرد آدمی پند
مستوجب این و بیش از اینم
باشد که چو مردم خردمند
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم