گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۳

درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم
میان نفس و هوا دست و پای چند زنم
هزار بار برآمد مرا که یکباری
ز دست چرخ فلک جامه پاره پاره کنم
گره چگونه گشایم ز سر خود که ز چرخ
هزار گونه گره در فتاده در سخنم
ز هر کسی چه شکایت کنم چو می‌دانم
که جرم من ز من است و بلای خویش منم
به هیچ روی مرا نیست رستگاری روی
که هست دشمن من در میان پیرهنم
حساب بر نتوانم گرفت بر خود از آنک
به هر حساب که هستم اسیر خویشتنم
هزار بار به یک روز عقل را ز صراط
به قعر دوزخ نفس و هوا فرو فکنم
اگر موافق طبعم ندیم ابلیسم
وگر متابع نفسم حریف اهرمنم
به گرد بلبل روحم قرار چون گیرد
میان خار چو گلزار جان بود وطنم
سزد که پیرهن کاغذین کند عطار
که شد ز نفس بدآموز پیرهن کفنم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم
میان نفس و هوا دست و پای چند زنم
هوش مصنوعی: در این دنیا و در این مکان خاکی که من زندگی می‌کنم، میان نفس و هوای اطراف، به زحمت دست و پا می‌زنم.
هزار بار برآمد مرا که یکباری
ز دست چرخ فلک جامه پاره پاره کنم
هوش مصنوعی: من هزار بار خواستم که یکبار هم که شده، از دست تقدیر و زمانه به حال خودم بیاندیشم و به وضعیت نابسامانم اعتراض کنم.
گره چگونه گشایم ز سر خود که ز چرخ
هزار گونه گره در فتاده در سخنم
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم مشکلات و گره‌های ذهنی‌ام را حل کنم، در حالی‌که از دنیای پیچیده و پر از چالش اطرافم هزاران مشکل دیگر هم وجود دارد؟
ز هر کسی چه شکایت کنم چو می‌دانم
که جرم من ز من است و بلای خویش منم
هوش مصنوعی: از هرکسی که شکایت کنم، فایده‌ای ندارد؛ چون می‌دانم که مشکل من از خودم ناشی می‌شود و دردسرهای زندگی‌ام سر خود من است.
به هیچ روی مرا نیست رستگاری روی
که هست دشمن من در میان پیرهنم
هوش مصنوعی: من هیچ راه نجاتی ندارم، زیرا دشمن من به گونه‌ای در نزدیکی من است که حتی در لباس من پنهان شده است.
حساب بر نتوانم گرفت بر خود از آنک
به هر حساب که هستم اسیر خویشتنم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم در مورد خودم قضاوت دقیقی داشته باشم، چون در هر محاسبه‌ای که انجام می‌دهم، گرفتار خودم هستم.
هزار بار به یک روز عقل را ز صراط
به قعر دوزخ نفس و هوا فرو فکنم
هوش مصنوعی: من هزار بار عقل و اندیشه‌ام را در یک روز به خاطر وسوسه‌های نفس و آرزوهای دنیوی به قعر دوزخ می‌افکنم.
اگر موافق طبعم ندیم ابلیسم
وگر متابع نفسم حریف اهرمنم
هوش مصنوعی: اگر ابلیس را نپذیرم که با طبع من سازگار نیست، در عوض اگر از نفس خود پیروی کنم، به دشمنی چون اهریمن تبدیل می‌شوم.
به گرد بلبل روحم قرار چون گیرد
میان خار چو گلزار جان بود وطنم
هوش مصنوعی: وقتی روح من در میان خارها و پریشانی‌ها قرار می‌گیرد، مانند بلبل که در باغ گل نشسته است، آرامش پیدا می‌کند؛ چرا که وطن من جایی است که جانم در آن شاداب و زنده است.
سزد که پیرهن کاغذین کند عطار
که شد ز نفس بدآموز پیرهن کفنم
هوش مصنوعی: عطار به این نکته اشاره می‌کند که شایسته است که او لباس کاغذی بر تن کند، زیرا تحت تأثیر نفس و رفتارهای ناپسند قرار گرفته و آنچه به او رسیده، به نوعی لباسی از مرگ و ناخوشی است. به عبارت دیگر، او می‌گوید که بهتر است به جای لباس‌های کاذب و دنیاست، به حقیقت و معنای عمیق‌تری از زندگی بپردازد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۶۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1401/12/10 12:03
محمد مهدی فتح اللهی

احسنت