گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۴

زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم
خال و لبت از مشک و شکر باز ندانم
از فرقت رویت ز دل پر شرر خویش
آهی که برآرم ز شرر باز ندانم
روی تو که هرگز ز خیالم نشود دور
از بس که بگریم به نظر باز ندانم
گویی که مرا باز ندانی چو ببینی
شاید چو نمی‌بینمت ار باز ندانم
اشکم که همی از دم سردم چو جگر بست
بر چهرهٔ زردم ز جگر باز ندانم
با پشت دوتا از غم روی تو چنانم
کز دست غمت پای ز سر باز ندانم
زانگاه که عطار تو را تنگ شکر خواند
در وصف تو شعرم ز شکر باز ندانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم
خال و لبت از مشک و شکر باز ندانم
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم که زلف و چهره‌ات در شب و صبح چگونه است و نمی‌دانم که داغ لب‌هایت چه بویی دارد، چون بوی مشکی و شیرینی شکر را در ذهنم دارم.
از فرقت رویت ز دل پر شرر خویش
آهی که برآرم ز شرر باز ندانم
هوش مصنوعی: از دوری چهره‌ات، دلم پر از آتش و غم است و نمی‌دانم آیا وقتی که آهی از دل بر می‌آورم، آن آتش خاموش می‌شود یا نه.
روی تو که هرگز ز خیالم نشود دور
از بس که بگریم به نظر باز ندانم
هوش مصنوعی: چهرهٔ تو چنان در ذهنم جای گرفته که هرگز نمی‌توانم از آن دور شوم. به خاطر اشک‌های زیادی که بر چهره‌ات می‌ریزم، حتی وقتی چشم‌هایم را می‌بندم، باز هم نمی‌توانم تو را فراموش کنم.
گویی که مرا باز ندانی چو ببینی
شاید چو نمی‌بینمت ار باز ندانم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو من را فراموش کرده‌ای و تنها زمانی که مرا ببینی، ممکن است به یادم بی‌آوری. اگر هم مرا نبینی، ممکن است فراموشم کنی.
اشکم که همی از دم سردم چو جگر بست
بر چهرهٔ زردم ز جگر باز ندانم
هوش مصنوعی: اشکم به خاطر وضعیت نامناسبی که دارم و احساس سردی در وجودم، بر صورت زردم مانند جگر می‌ریزد، اما نمی‌دانم باید از دل این درد چه بگویم.
با پشت دوتا از غم روی تو چنانم
کز دست غمت پای ز سر باز ندانم
هوش مصنوعی: من از شدت غم تو به حدی رسیده‌ام که حتی نمی‌توانم از دست این غم، روی پا ایستادم.
زانگاه که عطار تو را تنگ شکر خواند
در وصف تو شعرم ز شکر باز ندانم
هوش مصنوعی: زمانی که عطار به زیبایی تو با واژه‌های شیرین اشاره کرد، من دیگر نمی‌توانم درباره‌ی تو شعری بگویم که بتواند به اندازۀ آن شیرینی را منتقل کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۵۴ به خوانش عندلیب