گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۳

دامن دل از تو در خون می‌کشم
ننگری ای دوست تا چون می‌کشم
از رگ جان هر شبی در هجر تو
سوی چشم خونفشان خون می‌کشم
گرچه چون کاهی شدم از دست هجر
بار غم از کوه افزون می‌کشم
دور از روی تو هر دم بی تو من
محنت و رنج دگرگون می‌کشم
آن همه خود هیچ بود و درگذشت
درد و غم این است کاکنون می‌کشم
من که عطارم یقین می‌باشدم
کین بلا از دور گردون می‌کشم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دامن دل از تو در خون می‌کشم
ننگری ای دوست تا چون می‌کشم
هوش مصنوعی: از عشق و وابستگی به تو در حال رنج کشیدن هستم، ولی تو به احساسات من توجهی نداری. البته با این درد و رنجی که دارم، این سؤال را می‌پرسم که چه زمانی این وضعیت را تحمل می‌کنم.
از رگ جان هر شبی در هجر تو
سوی چشم خونفشان خون می‌کشم
هوش مصنوعی: هر شب، با حسرت و غم دوری تو، به اندازه‌ی یک زندگی درد و اشک از اعماق وجودم می‌ریزم.
گرچه چون کاهی شدم از دست هجر
بار غم از کوه افزون می‌کشم
هوش مصنوعی: هر چند که به اندازه یک کاه سبک شده‌ام، اما از شدت دوری، بار غم را به اندازه یک کوه بر دوش می‌کشم.
دور از روی تو هر دم بی تو من
محنت و رنج دگرگون می‌کشم
هوش مصنوعی: هر لحظه که از تو دورم، بدون تو درد و رنج تازه‌ای را تحمل می‌کنم.
آن همه خود هیچ بود و درگذشت
درد و غم این است کاکنون می‌کشم
هوش مصنوعی: تمام آن درد و رنج که کشیدم، در نهایت هیچ بوده و از بین رفته است. اکنون فقط خود این حالت درد و غم را تحمل می‌کنم.
من که عطارم یقین می‌باشدم
کین بلا از دور گردون می‌کشم
هوش مصنوعی: من که عطار هستم، به خوبی می‌دانم که این مصیبت از آسمان و تقدیر به من رسیده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۴۳ به خوانش عندلیب