گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۸

درآمد دوش ترک نیم مستم
به ترکی برد دین و دل ز دستم
دلم برخاست دینم رفت از دست
کنون من بی دل و بی دین نشستم
چو آتش شیشه‌ای می پیشم آورد
به شیشه توبهٔ سنگین شکستم
چو یک دردی به حلق من فرو رفت
من از رد و قبول خلق رستم
ز مستی خرقه بر آتش نهادم
میان گبرکان زنار بستم
چو عزم زهد کردم، کفر دیدم
به صد مستی ز کفر و زهد جستم
پس از مستی عشقم گشت معلوم
که نفس من بت و من بت پرستم
چه می‌پرسی مرا کز عشق چونی
همی هستم چنان کز عشق هستم
چه دانم چون نه فانی‌ام نه باقی
چه گویم چون نه هشیارم نه مستم
چو در لاکون افتادم چو عطار
بلند کون بودم، کرد پستم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درآمد دوش ترک نیم مستم
به ترکی برد دین و دل ز دستم
هوش مصنوعی: دیشب دختر ترک به نزد من آمد، حالت مستی بر من چیره شد و دین و دل مرا از دست برد.
دلم برخاست دینم رفت از دست
کنون من بی دل و بی دین نشستم
هوش مصنوعی: دل من به تنگ آمده و احساساتم را از دست داده‌ام. اکنون بدون دل و ایمان نشسته‌ام.
چو آتش شیشه‌ای می پیشم آورد
به شیشه توبهٔ سنگین شکستم
هوش مصنوعی: وقتی پیش من آتش شیشه‌ای را آوردند، از شدت اثر آن، توبه‌ی سنگین و سخت خودم را شکستم.
چو یک دردی به حلق من فرو رفت
من از رد و قبول خلق رستم
هوش مصنوعی: وقتی که یک درد به گلویم رسید، دیگر به نظر و قضاوت مردم اهمیتی نمی‌دهم.
ز مستی خرقه بر آتش نهادم
میان گبرکان زنار بستم
هوش مصنوعی: در حالت مستی، پوشش خود را بر آتش قرار دادم و میان کافرزاده‌ها، کمربند بستم.
چو عزم زهد کردم، کفر دیدم
به صد مستی ز کفر و زهد جستم
هوش مصنوعی: وقتی تصمیم به روی آوردن به زهد و ترک دنیا گرفتم، متوجه شدم که در این مسیر، کفر و ناپاگی به شکلی عمیق‌تری در وجودم است. از این رو، از کفر و زهد هر دو فاصله گرفتم.
پس از مستی عشقم گشت معلوم
که نفس من بت و من بت پرستم
هوش مصنوعی: بعد از اینکه در عشق شیدا شدم، معلوم شد که نفس من idol (بت) است و من نیز او را می‌پرستم.
چه می‌پرسی مرا کز عشق چونی
همی هستم چنان کز عشق هستم
هوش مصنوعی: چرا از من می‌پرسی که در عشق چه حالتی دارم؟ من به قدری تحت تأثیر عشق هستم که خودم را به گونه‌ای می‌بینم که انگار تنها به عشق زندگی می‌کنم.
چه دانم چون نه فانی‌ام نه باقی
چه گویم چون نه هشیارم نه مستم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه کنم، زیرا نه در حالتی هستم که از دنیا رفته باشم و نه جایی برای ماندن. همچنین نمی‌دانم چه بگویم، چون نه کاملاً عقل‌دارم و نه در حالت مستی قرار دارم.
چو در لاکون افتادم چو عطار
بلند کون بودم، کرد پستم
هوش مصنوعی: وقتی به حالت ناامیدی و تنهایی دچار شدم، مانند عطار که در اوج خود بود، احساس کردم پایین‌تر از آنچه که باید هستم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۷۸ به خوانش عندلیب