غزل شمارهٔ ۴۷۶
از عشق تو من به دیر بنشستم
زنار مغانهٔ بر میان بستم
چون حلقهٔ زلف توست زناری
زنار چرا همیشه نپرستم
گر دین و دلم ز دست شد شاید
چون حلقه زلف توست در دستم
دستآویزی نکو به دست آمد
در زلف تو دست تا بپیوستم
چون ترسایی درست شد بر من
خوردم می عشق و توبه بشکستم
زان می که به جرعهای که من خوردم
گویی ز هزار سالگی مستم
در سینه دریچهای پدید آمد
بسیار بر آن دریچه بنشستم
صد بحر از آن دریچه پیدا شد
من چشمهٔ دل به بحر پیوستم
طاقت چو نداشتم شدم غرقه
زان صید که اوفتاد در شستم
جانم چو ز عشق آن جهانی شد
از رسم و رسوم این جهان رستم
باور نکنند اگر به نطق آرم
امروز بدین صفت که من هستم
نه موجودم نه نیز معدومم
هیچم، همهام، بلندم و پستم
عطار درین چنین خطرگاهی
تو دانی و تو که من برون جستم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از عشق تو من به دیر بنشستم
زنار مغانهٔ بر میان بستم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، به میخانه رفتم و بالتعهّد و وابستگی به شراب و خوشی، کمربند مغانه را به دور خود بستم.
چون حلقهٔ زلف توست زناری
زنار چرا همیشه نپرستم
هوش مصنوعی: وقتی که زلف تو مانند یک حلقهی زیبا و دلنشین است، چرا من باید همیشه از تو دوری کنم یا به ستایش نپرستم؟
گر دین و دلم ز دست شد شاید
چون حلقه زلف توست در دستم
هوش مصنوعی: اگر دین و دلم از دست برود، شاید به این خاطر است که حلقه زلف تو در دست من است.
دستآویزی نکو به دست آمد
در زلف تو دست تا بپیوستم
هوش مصنوعی: در زلف تو فرصتی خوب پیدا کردم که دست خود را به آن بزنم و به تو وصل شوم.
چون ترسایی درست شد بر من
خوردم می عشق و توبه بشکستم
هوش مصنوعی: وقتی که احساس ترس و تردید به دلم افتاد، به عشق روی آوردم و عهد و پیمان خود را شکستیم.
زان می که به جرعهای که من خوردم
گویی ز هزار سالگی مستم
هوش مصنوعی: از آن شرابی که من فقط یک قطره از آن را نوشیدم، به نظر میرسد که سالها مست و سرمست هستم.
در سینه دریچهای پدید آمد
بسیار بر آن دریچه بنشستم
هوش مصنوعی: در دل من یک دریچه باز شد و من مدتها بر آن نشستهام.
صد بحر از آن دریچه پیدا شد
من چشمهٔ دل به بحر پیوستم
هوش مصنوعی: از آن دریچه، صد دریا نمایان شد و من، چشمهٔ دل خود را به دریا متصل کردم.
طاقت چو نداشتم شدم غرقه
زان صید که اوفتاد در شستم
هوش مصنوعی: وقتی طاقت نداشتم، به شدت درگیر و غرق چیزی شدم که به دستم افتاد.
جانم چو ز عشق آن جهانی شد
از رسم و رسوم این جهان رستم
هوش مصنوعی: وقتی که جانم از عشق به یک دنیا و حالت جدید رسید، دیگر به آداب و رسوم این دنیا اهمیت نمیدهم و مانند رستم، قهرمان بزرگ، احساس آزادی و بیباکی میکنم.
باور نکنند اگر به نطق آرم
امروز بدین صفت که من هستم
هوش مصنوعی: اگر امروز با این ویژگیها صحبت کنم، ممکن است کسی باور نکند که من واقعا این فرد هستم.
نه موجودم نه نیز معدومم
هیچم، همهام، بلندم و پستم
هوش مصنوعی: من نه وجود دارم و نه کاملاً نیستم، در واقع هیچ چیز و همه چیز هستم، هم در اوج و هم در پستی.
عطار درین چنین خطرگاهی
تو دانی و تو که من برون جستم
هوش مصنوعی: عطار در این موقعیت خطرناک، آیا تو میدانی که من چگونه بیرون آمدهام؟