گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۱

عاشق لعل شکربار توام
فتنهٔ زلف نگونسار توام
هیچ کارم نیست جز اندوه تو
روز و شب پیوسته در کار توام
بر من بی دل جهان مفروش از آنک
کز میان جان خریدار توام
تو چو خورشیدی و من چو ذره‌ام
کی من مسکین سزاوار توام
گفته‌ای کم گیر جان در عشق من
کم گرفتم چون گرفتار توام
گر بخواهی ریخت خونم باک نیست
من درین خون ریختن یار توام
جان من دربند صد اندوه باد
گر به جان دربند آزار توام
بر دل و جانم مکن زور ای صنم
کز دل و جان عاشق زار توام
چون پدید آمد رخت از زیر زلف
تا بدیدم ناپدیدار توام
زلف مشکین برگشای و برفشان
کز سر زلف تو عطار توام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشق لعل شکربار توام
فتنهٔ زلف نگونسار توام
هوش مصنوعی: من عاشق لب‌های شیرین تو هستم و تسلیم جذابیت‌های موهای بی‌نظیرت شده‌ام.
هیچ کارم نیست جز اندوه تو
روز و شب پیوسته در کار توام
هوش مصنوعی: هیچ کار دیگری ندارم جز غصه خوردن برای تو. من در روز و شب دائم به فکر تو هستم.
بر من بی دل جهان مفروش از آنک
کز میان جان خریدار توام
هوش مصنوعی: عاشق بی‌دل، دنیا را بر من عرضه نکن، زیرا من از عمق جان تنها خریدار تو هستم.
تو چو خورشیدی و من چو ذره‌ام
کی من مسکین سزاوار توام
هوش مصنوعی: تو همچون خورشید درخشان و من مانند ذره‌ای کوچکم. من بیچاره و گداخته‌ای در برابر عظمت تو هستم.
گفته‌ای کم گیر جان در عشق من
کم گرفتم چون گرفتار توام
هوش مصنوعی: گفته‌ای که در عشق من زیاد غمگین نشو، اما من در واقع چون به تو وابسته‌ام، کم گرفتم.
گر بخواهی ریخت خونم باک نیست
من درین خون ریختن یار توام
هوش مصنوعی: اگر بخواهی خون من بریزی، برایم مهم نیست. من در این عمل خون ریختن، به خاطر تو هستم.
جان من دربند صد اندوه باد
گر به جان دربند آزار توام
هوش مصنوعی: عشق و محبت من به تو آن‌قدر عمیق است که اگر در زندگی‌ام با مشکلات و رنج‌های زیادی روبه‌رو شوم، این سختی‌ها را به خاطر ارتباط با تو تحمل می‌کنم.
بر دل و جانم مکن زور ای صنم
کز دل و جان عاشق زار توام
هوش مصنوعی: ای معشوق، بر قلب و جان من ظلم و ستم نکن، زیرا من عاشق و زار تو هستم و در دل و جانم تنها به خاطر تو زندگی می‌کنم.
چون پدید آمد رخت از زیر زلف
تا بدیدم ناپدیدار توام
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌ات از زیر موهایت نمایان شد، تا تو را دیدم، دیگر وجود نداشتم و محو شدم.
زلف مشکین برگشای و برفشان
کز سر زلف تو عطار توام
هوش مصنوعی: موهای سیاهت را بگشای و بگذار بر زمین بریزد، زیرا من از زیبایی تو به عطری خوشبو شبیه هستم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۶۱ به خوانش عندلیب