غزل شمارهٔ ۴۵
لعل گلرنگت شکربار آمدست
قسم من زان گل همه خار آمدست
گو لبت بر من جهان بفروش ازانک
صد جهان جانش خریدار آمدست
پاره دل زانم که در دل دوختن
نرگس تو پارهای کار آمدست
دل نمیبینم مگر چون هر دلی
در خم زلفت گرفتار آمدست
پستهٔ شورت نمک دارد بسی
زین سبب گویی جگر خوار آمدست
نی خطا گفتم ز شیرینی که هست
پستهٔ شورت شکربار آمدست
چشمهٔ نور است روی او ولیک
آن دو لب یک دانه نار آمدست
زان شکر لب شور در عالم فتاد
کان شکر لب تلخ گفتار آمدست
چشمه نوشش که چشم سوز نیست
درج لعل در شهوار آمدست
عاشقا روی چو ماه او نگر
کافتابش عاشق زار آمدست
دست بر سر پیش رویش آفتاب
پای کوبان ذره کردار آمدست
بر همه عالم ستم کردست او
با چنان رویی به بازار آمدست
آری آری روشن است این همچو روز
کان سیه گر چون ستمکار آمدست
خون جان ماست آن خون نی شفق
گر سوی مغرب پدیدار آمدست
آنچه در صد سال قسم خلق نیست
بی رخ او قسم عطار آمدست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لعل گلرنگت شکربار آمدست
قسم من زان گل همه خار آمدست
هوش مصنوعی: لعل زیبای تو مانند عسل شیرین و خوشمزه است، اما من قسم میخورم که از همان گل، فقط خارها به دست آمده است.
گو لبت بر من جهان بفروش ازانک
صد جهان جانش خریدار آمدست
هوش مصنوعی: هرچند که لبهای تو تمام جهان را به من عرضه میکنند، اما چون جانم برای تو ارزش و قیمتی دارد، پس تو را خریدار هزاران جهان میبینم.
پاره دل زانم که در دل دوختن
نرگس تو پارهای کار آمدست
هوش مصنوعی: من میدانم که دل شکستهام ناشی از زیبایی و حضور توست، چرا که عشق تو کاری دشوار و پرچالش است.
دل نمیبینم مگر چون هر دلی
در خم زلفت گرفتار آمدست
هوش مصنوعی: دل من را نمیبینم مگر اینکه هر دلی که در پیچ و تاب زلف تو گرفتار شده باشد.
پستهٔ شورت نمک دارد بسی
زین سبب گویی جگر خوار آمدست
هوش مصنوعی: پستهای که در دهان میگذاری، طعم نمکین دارد و به همین دلیل به نظر میرسد که کسی که جگرش در حال سوختن است، به سراغش آمده است.
نی خطا گفتم ز شیرینی که هست
پستهٔ شورت شکربار آمدست
هوش مصنوعی: من به درستی گفتم که شیرینی مانند پستهِ خوشطعمی است که از آن میتوان لذت برد.
چشمهٔ نور است روی او ولیک
آن دو لب یک دانه نار آمدست
هوش مصنوعی: چهرهی او چون چشمهای از نور درخشان است، اما لبهایش مانند دانهای از نار است.
زان شکر لب شور در عالم فتاد
کان شکر لب تلخ گفتار آمدست
هوش مصنوعی: از آنجا که لبهای شیرین آفریده شده، تلخی گفتار در جهان ظهور کرده است.
چشمه نوشش که چشم سوز نیست
درج لعل در شهوار آمدست
هوش مصنوعی: چشمهای که نوشیدنیاش سوزش ندارد، همانند دُرّی است که در زلفی زیبا نمایان شده است.
عاشقا روی چو ماه او نگر
کافتابش عاشق زار آمدست
هوش مصنوعی: عاشقان، به چهرهاش چون ماه بنگرید، چرا که عشقش همچون آفتابی در دل عاشقان میتابد و آنها را دچار شوق و آشوب کرده است.
دست بر سر پیش رویش آفتاب
پای کوبان ذره کردار آمدست
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در زیر نور طلایی آفتاب، دنیایی از عمل و کردار در حال حرکت و جنب و جوش است. این تصویرسازی نشان میدهد که کار و فعالیت انسانها تحت تابش روشنایی و حکمت آفتاب قرار دارد و زندگی به سمت جلو در حال پیشرفت است.
بر همه عالم ستم کردست او
با چنان رویی به بازار آمدست
هوش مصنوعی: او با چهرهای دلربا و جذاب به بازار آمده، اما این جذابیت و زیباییای که دارد، بر تمام جهان ظلم و ستم کرده است.
آری آری روشن است این همچو روز
کان سیه گر چون ستمکار آمدست
هوش مصنوعی: بله، کاملاً واضح است که این وضعیت مانند روز روشن است، زیرا وقتی ظالم و ستمکار ظهور کند، همه چیز مشخص و آشکار میشود.
خون جان ماست آن خون نی شفق
گر سوی مغرب پدیدار آمدست
هوش مصنوعی: خون جان ما که همانند خون غروب سرخ رنگ است، اگر به سمت مغرب نمایان شود.
آنچه در صد سال قسم خلق نیست
بی رخ او قسم عطار آمدست
هوش مصنوعی: آنچه در تمام یکصد سال تلاش و کوشش انسانها به دست نیامده، با یک بار دیدن چهره او به دست آمده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۵ به خوانش فرید حامد
حاشیه ها
1399/03/23 23:05
درج لعل و در شهوار آمدست---
درست است