غزل شمارهٔ ۴۴۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۴۹ به خوانش عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در بیت چهارم طبق آنچه مکررا شنیده و دیده و در نسخ مختلف خوانده ام به صورت زیر می باشد که حقیتا دستوری هم بیت زیر صحیح تر می باشد :
گر زخود هر دو کون پاک تبرا شوی .... راست بود آن زمان از تو تمنای عشق
در مصرع اول تبری شدن صحیح است نه تبری کردن و در مصرع دوم تمنای عشق صحیح تر است از تولای عشق
در بیت چهارم طبق آنچه مکررا شنیده و دیده و در نسخ مختلف خوانده ام بیت به صورت زیر می باشد که حقیقتا از نظر دستوری هم بیت زیر صحیح تر می باشد :
گر زخود هر دو کون پاک تبرا شوی ...... راست بود آن زمان از تو تمنای عشق
در مصرع اول تبرا شدن صحیح است نه تبرا کردن و در مصرع دوم تمنای عشق صحیح تر است از تولای عشق
از نظر این بنده حقیر در این شعر نیز همانند سایر اشعار عطار میگوید که در وادی عشق انسان باید از همه چیز خود بگذرد و ذره ای دلبستگی به چیزی غیر از معشوق نداشته باشد به قول مولانا:
این بار من یکبارگی در عاشقی افتادهام
این بار من یکبارگی از عافیت ببریده ام
دل را زخود برکنده ام با چیز دیگر زنده ام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده ام
این شعر زیبا در غزلیات شمس را حتما بخوانید
سلام
از نظر من "چون اثر او نماند محو شد اجزای او" اجزای او باید تبدیل شود به "چون ما را سر او نماند محو شد اجزای او"
که معنیش میشه چون ما قدرت یا حوصله و توان تحملش رو نداشتیم اجزای او محو شد
تا نظر دوستان چه باشد
منظور بیت هفتم این است که بنده هرگاه به وسیله ی مستحبات که خداوند واجب نکرده است به او تقرب جوید و محبوب او شود خداوند گوش او و چشم او و زبان او میشود پس اگر خدا را بخواند او را اجابت میکند
جای دل و جان گرفت جمله ی اجزای عشق
واین برای عارفان میسر است که به فنای الاه رسیده اند وبعد از محو به صحو میرسن
درود به شما
گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا «شوی»
راست بود آن زمان از تو تمنای عشق
به نظرم اینطور صحیحتر باشه
باسلام برخلاف نظر جناب محمد معتقدم در بیت چهارم به قرینه تبری در مصرع اول تولا در مصرع دوم صحیح است نه تمنا .
سلام بنده با احمد موافقم و تبرا و تولا صحیح تر می باشند، تبرا و تولا از فروع دین بوده و به ترتیب به معنی دشمنی و بیزاری و برائت جستن و دوستی و محبت و مودت داشتن می باشد که نضاد قشنگی ایجاد کرده است
استاد شجریان هم تولا (تولی) خوانده است، ساز و اواز دود عود از استاد شجریان به همراه کمانچه عالیه...
برخورد کوتاه
این شعر رو شهرام ناظری در محموعه آوازی زیبایی ( احتمالا در همکاری سالهای دهه 60 با رادیو) خوانده و من بصورت پراکنده از رادیو شنیدهام و گویا به طور رسمی هم جایی منتشر نشده است.
سلام ، هر کدام از بزرگواران که معنای این بیت رو می دونستند ، بفرمایند ، خوشحال می شم:
هست در این بادیه جمله جانها چو ابر
قطره باران او درد و دریغای عشق
شهرام ناظری در آلبوم عشق نامه این شعر را فوق العاده خوانده است.
با سلام خدمت دوستان عزیز همیشه با این نوع تفکر مشکل داشتم و دارم تو اشعار همه شعرای بزرگ فارسی زبان هم به وفور پیدا میشه البته استاد بزرگوارم فردوسی بزرگ اینطور نیست تو اشعار ایشون همیشه عقل از همه چی مهم تره . همیشه میخان عقل رو کوچیک کنن قدرتش رو نا دیده بگیرن همیشه تقابلی بین عقل و عشق در میگیره و عقل در مقابل عشق کم میاره . عقل میشه قطره و عشق میشه دریا و امثال دیگه ..... ما بدون عقلمون هیچی نداریم و هر چه داریم از عقل میاد حتی عشق از عقل میاد فهم ما از همه مسائل به میزان رشد عقلمون برمیگرده همیشه با این نوع اشعار که کم هم نیستن مشکل داشتم و جواب منطقی هم از کسی نشنیدم دوست دارم نظر شما رو هم بدونم بدرود ....
با سلام
در صورتی که حواس بینایی شنوایی چشایی لامسه و بویایی از شما گرفته شود چه اتفاقی برای شما پیش اومده؟ این سوال ویژه ی خود شماست
اگر بخواهید عقل(نفس،ایگو) و عشق رو در دو طرف کفه ی یک ترازو مقایسه کنید ابتدا به ساکن باید بتوانید که حواس پنجگانه را خاموش کنید ،اگر این کار به درستی انجام شود، در مرحله ی بعد هرچه دریافتید عشق است و عشق و آنجا به سخن بزرگان عرفان خواهید رسید
نوا
امام محمد غزالی :آدمی به اندازه عقلش عاشق میشود و به اندازه عشقش عاقل است
در حقیقت انسان عاشق خودش میشه
سلام. آیا کسی تعبیر بیت هفتم رو میدونه؟
حق میگی ولی کسی عقل رو دست کم نگرفت بنظرم اتفاقا این عظمت عقله که وقتی با عشق مقایسه میکنی میتونی نشون بدی عشق دیگه عجب چیزیه
درود جا داره بگم واقعا عقل کجا پی بر شیوه سودای عشق
این تن اسب تو است و این جهان آخور اوست
غذای اسب غذای سوار نباشد
عقل... یه وادی عشق یه وادی نمیتونی اینا رو با هم مقایسه کنی
عطار میگه عشق و بس
درود بر ادیبان--عقل یک پدیده و یک هست،است و جنس و رنگ خاص خودش را دارد.البته عقل هم دارای محدودیت و محیط و مرز است
اما عشق ناشی از فقدان هر پدیده ایی است.عشق یعنی نیاز کامل که یعنی هیچ چیز و پدیده ائی وجود ندارد و عشق بیان نیاز شدید به چیزی است
جنس عقل با نیازمندی عشق دو حالت متفاوت هستند
دوش صدای عشق به من گفت اگر فانی هستی حالا جای تو در وادی عشق هست---این تعبیر من بابت بیت هفتم است
تفسیر بیت ۲ بشرح زیر است:
ای بشر عقل جزئی تو در مقایسه با فضای بیکران عشق مانند قطرهای جدا مانده از دریای عدم است. لذا درک این عقل درمانده از فضای لایتناهی عشق غیر ممکن است.
تنها راه فهم آن از طریق استحاله درونی انسان میسر است، که برای این منظور باید از کلیه تعلقات ذهنی جهان مادی دست کشید.
نوا
هست در این بادیه جمله جانها چو ابر
قطره باران او درد و دریغای عشق
در این بیابان ابر زیاد هست ولی فقط ابرهایی باران میشوند که سوز عشق را بچشند ، در بین انسانها آنهایی به سعادت میرسند که عاشق شوند