غزل شمارهٔ ۴۲
آنکه چندین نقش ازو برخاسته است
یارب او در پرده چون آراسته است
چون ز پرده دم به دم می تافته است
هر دو عالم دم به دم میکاسته است
چون شود یک ره ز پرده آشکار
تو یقین دان کان قیامت خاسته است
محو گردد در قیامت زان جمال
هر که نقشی در جهان پیراسته است
ذرهای معشوق کی آید پدید
چون دو عالم پر زر و پر خواسته است
در قیامت سوی خود کس ننگرد
چون جمال آن چنان آراسته است
ذرهای گشت است ظاهر زان جمال
شور از هر دو جهان برخاسته است
ای فرید اینجا چه خواهی کار و بار
راه تو نادانی و ناخواسته است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۲ به خوانش فرید حامد
حاشیه ها
1396/04/08 15:07
جعفر مصباح
فرزانه پسر
آنکه این مستی ازو برخاسته است
در نظرگاهم چو گل آراسته است
در هوای یک نظر، جان برلبم ازانتظار
چونکه میدانم چو سرو افراشته است
سرو نازی ست پاک دل چون آیینه
از دل این خاک پاک برخاسته است
با همه فرزانگی چون مشت خاک
حصل کارش در تبوک انداخته است
کار او، صبح و عشاش مفردست
عزم خدمت را به جان برداشته است