غزل شمارهٔ ۴۲
آنکه چندین نقش ازو برخاسته است
یارب او در پرده چون آراسته است
چون ز پرده دم به دم می تافته است
هر دو عالم دم به دم میکاسته است
چون شود یک ره ز پرده آشکار
تو یقین دان کان قیامت خاسته است
محو گردد در قیامت زان جمال
هر که نقشی در جهان پیراسته است
ذرهای معشوق کی آید پدید
چون دو عالم پر زر و پر خواسته است
در قیامت سوی خود کس ننگرد
چون جمال آن چنان آراسته است
ذرهای گشت است ظاهر زان جمال
شور از هر دو جهان برخاسته است
ای فرید اینجا چه خواهی کار و بار
راه تو نادانی و ناخواسته است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنکه چندین نقش ازو برخاسته است
یارب او در پرده چون آراسته است
هوش مصنوعی: آن کسی که از او نقوش و طرحهای زیادی ایجاد شده، ای پروردگار، او در پس پرده به چه زیبایی آراسته شده است.
چون ز پرده دم به دم می تافته است
هر دو عالم دم به دم میکاسته است
هوش مصنوعی: هر لحظه, پردهای از رازها و دنیای هستی کنار میرود و به همین نسبت, از دنیا و حقایق کاسته میشود.
چون شود یک ره ز پرده آشکار
تو یقین دان کان قیامت خاسته است
هوش مصنوعی: زمانی که یک بار از پرده پنهانی بیرون بیایی و خود را نشان دهی، باید بدانید که قیامت به پا شده است.
محو گردد در قیامت زان جمال
هر که نقشی در جهان پیراسته است
هوش مصنوعی: در روز قیامت، هر کسی که زیبایی را در این دنیا به نوعی به تصویر کشیده باشد، تحت تأثیر آن جمال الهی محو و نابود خواهد شد.
ذرهای معشوق کی آید پدید
چون دو عالم پر زر و پر خواسته است
هوش مصنوعی: یک ذره از معشوق چگونه میتواند نمایان شود، در حالی که دو جهان پر از طلا و خواستههاست.
در قیامت سوی خود کس ننگرد
چون جمال آن چنان آراسته است
هوش مصنوعی: در روز قیامت، هیچکس به سوی دیگری نگاه نمیکند، زیرا زیبایی و جلال الهی آنقدر شگفتانگیز است که همه را مجذوب خود میکند.
ذرهای گشت است ظاهر زان جمال
شور از هر دو جهان برخاسته است
هوش مصنوعی: یک ذره از زیبایی او نمایان شده است و از شتاب و هیجان آن، شوری در تمام جهان به وجود آمده است.
ای فرید اینجا چه خواهی کار و بار
راه تو نادانی و ناخواسته است
هوش مصنوعی: ای فرید، در اینجا چه میکنی؟ کار و زندگیات در مسیر نادرست و نادانی است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۲ به خوانش فرید حامد
حاشیه ها
1396/04/08 15:07
جعفر مصباح
فرزانه پسر
آنکه این مستی ازو برخاسته است
در نظرگاهم چو گل آراسته است
در هوای یک نظر، جان برلبم ازانتظار
چونکه میدانم چو سرو افراشته است
سرو نازی ست پاک دل چون آیینه
از دل این خاک پاک برخاسته است
با همه فرزانگی چون مشت خاک
حصل کارش در تبوک انداخته است
کار او، صبح و عشاش مفردست
عزم خدمت را به جان برداشته است