غزل شمارهٔ ۴۱۴
چند جویی در جهان یاری ز کس
یک کست در هر دو عالم یار بس
تو چو طاوسی بدین ره در خرام
کاندرین ره کم نیایی از مگس
مرد باش و هر دو عالم ده طلاق
پای در نه زانکه داری دست رس
گر برآری یک نفس بی عشق او
از تو با حضرت بنالد آن نفس
هر نفس سرمایهٔ صد دولت است
تا کی اندر یک نفس چندین هوس
سرنگونساری تو از حرص توست
باز کش آخر عنان را باز پس
تا ز دانگی دوست تر داری دودانگ
نیستی تو این سخن را هیچ کس
گر گهر خواهی به دریا شو فرو
بر سر دریا چه گردی همچو خس
بر در او گر نداری حرمتی
چون توانی رفت راه پر عسس
چون تو ای عطار حرمت یافتی
بر سر افلاک تازانی فرس
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چند جویی در جهان یاری ز کس
یک کست در هر دو عالم یار بس
هوش مصنوعی: در دنیا چند بار به دنبال دوستان بگردی؟ هر کس در این دو جهان، یار و همراهی دارد.
تو چو طاوسی بدین ره در خرام
کاندرین ره کم نیایی از مگس
هوش مصنوعی: تو مانند طاوسی هستی که در این مسیر با وقار و زیبایی راه میروی، اما در این مسیر نباید به مگسی که مزاحم است توجه کنی.
مرد باش و هر دو عالم ده طلاق
پای در نه زانکه داری دست رس
هوش مصنوعی: مرد باید با شهامت و استحکام عمل کند و به ارزشهای واقعی زندگی پایبند باشد. زندگی به گونهای است که اگر به اصول و مهارتهای خود اعتماد داشته باشی، میتوانی به چیزهای بیشتری دست پیدا کنی.
گر برآری یک نفس بی عشق او
از تو با حضرت بنالد آن نفس
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه بدون عشق او نفس بکشی، آن نفس تو به سوی خداوند شکایت خواهد کرد.
هر نفس سرمایهٔ صد دولت است
تا کی اندر یک نفس چندین هوس
هوش مصنوعی: هر لحظه از زندگی میتواند فرصتی باارزش باشد، پس چرا باید در یک لحظه به چندین آرزوی ناپایدار دل ببندیم؟
سرنگونساری تو از حرص توست
باز کش آخر عنان را باز پس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو به خاطر حرص و آز و طمع خود، دچار سقوط و شکست شدهای. اکنون زمان آن رسیده که کنترل اوضاع را در دست بگیری و از این حالت خارج شوی.
تا ز دانگی دوست تر داری دودانگ
نیستی تو این سخن را هیچ کس
هوش مصنوعی: اگر دوست را بیشتر از خودت دوست داشته باشی، هرگز نمیتوانی بگویی که عاشق او هستی؛ زیرا این حرف، از کسی که خود را دوست دارد، ساخته نیست.
گر گهر خواهی به دریا شو فرو
بر سر دریا چه گردی همچو خس
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به جواهر و ارزشهای بزرگ دست یابی، باید خود را در عمق دریا غوطهور کنی. در غیر این صورت، تنها در سطح خواهی ماند و بهسان علفهرز، چیزی نخواهی بود.
بر در او گر نداری حرمتی
چون توانی رفت راه پر عسس
هوش مصنوعی: اگر در درگاه او احترامی نداری، چگونه میتوانی از مسیر پر خطر عبور کنی؟
چون تو ای عطار حرمت یافتی
بر سر افلاک تازانی فرس
هوش مصنوعی: ای عطار! تو به قدری مقام و احترام پیدا کردهای که بر عرش آسمانها سوار بر اسبت در حرکت هستی.

عطار