غزل شمارهٔ ۳۷۳
تا که گشت این خیالخانه پدید
هر زمان گشت صد بهانه پدید
ناپدید است عیسی مریم
قصهٔ سوزن است و شانه پدید
صد جهان ناپدید شد که نشد
ذرهای کس درین دهانه پدید
گرچه تو صد هزار میبینی
هیچکس نیست در میانه پدید
چون دو گیتی به جز خیالی نیست
کیست غمگین و شادمانه پدید
زین همه نقشهای گوناگون
نیست جز نقش یک یگانه پدید
روشنی از یک آفتاب بود
گر شود در هزار خانه پدید
مرغ در دام اوفتاده بسی است
وی عجب نیست مرغ و دانه پدید
مینماید بسی خیال ولیک
نه زمان است و نه زمانه پدید
زین همه کار و بار و گفت و شنود
اثری نیست جاودانه پدید
صد جهان خلق همچو تیر برفت
نه نشان است و نه نشانه پدید
قطره بس ناپدید بینم از آنک
هست دریای بی کرانه پدید
نه که خود قطره کی خبر دارد
که پدید است بحر یا نه پدید
دو جهان پر و بال سیمرغ است
نیست سیمرغ و آشیانه پدید
ره به سیمرغ چون توان بردن
بیش هر گام صد ستانه پدید
قدر خلعت کنون بدانستم
که بشد خازن و خزانه پدید
گر درین شرح شد زبان از کار
از دل آمد بسی زبانه پدید
سر فروپوش چند گویی از آنک
نیست پایان این فسانه پدید
گر شود گوش ذرههای دو کون
نشود سر این ترانه پدید
شیرمردان مرد را اینجا
عالمی عذر شد زنانه پدید
ندهد شرح این کسی چو فرید
کاسمان هست از آسمانه پدید
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا که گشت این خیالخانه پدید
هر زمان گشت صد بهانه پدید
هوش مصنوعی: به محض اینکه این مکان خیال و تصور شکل گرفت، هر لحظه بهانههای زیادی برای آن به وجود آمد.
ناپدید است عیسی مریم
قصهٔ سوزن است و شانه پدید
هوش مصنوعی: عیسی مریم به مانند یک راز پنهان است و داستان او در دل مفاهیمی ظریف و پیچیده نهفته است، مانند داستان سوزن و شانه که به ظرافت و دقت در جزئیات اشاره دارد.
صد جهان ناپدید شد که نشد
ذرهای کس درین دهانه پدید
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که با نابودی و ناپدید شدن صدها جهان، حتی یک ذره از کسی در این فضا و مکان مشخص دیده نمیشود. به عبارت دیگر، در این محیط هیچ نشانی از وجود کسی یا چیزی باقی نمانده است.
گرچه تو صد هزار میبینی
هیچکس نیست در میانه پدید
هوش مصنوعی: هرچقدر که تو در اطراف خود افراد زیادی میبینی، در واقع هیچکس در حقیقت وجود ندارد.
چون دو گیتی به جز خیالی نیست
کیست غمگین و شادمانه پدید
هوش مصنوعی: زندگی در حقیقت تنها یک خیال است و به جز آن چیزی وجود ندارد، پس چه کسی باید نگران یا شاد باشد؟
زین همه نقشهای گوناگون
نیست جز نقش یک یگانه پدید
هوش مصنوعی: از میان تمام تصاویر و شکلهای گوناگون، تنها یک حقیقت یگانه وجود دارد که باعث پدید آمدن آنها شده است.
روشنی از یک آفتاب بود
گر شود در هزار خانه پدید
هوش مصنوعی: اگر یک آفتاب روشن کننده در آسمان باشد، نور آن میتواند در هزار خانه جلوهگر شود.
مرغ در دام اوفتاده بسی است
وی عجب نیست مرغ و دانه پدید
هوش مصنوعی: در بین پرندگان زیادی در دام او گرفتار شدهاند و این تعجبآور نیست که پرنده و دانه (غذا) در کنار هم حضور داشته باشند.
مینماید بسی خیال ولیک
نه زمان است و نه زمانه پدید
هوش مصنوعی: ظاهر شدن خیالهای فراوان نشان از زمان واقعی و عینی نیست، بلکه حقیقتاً نه زمان مشخصی وجود دارد و نه دوران خاصی نمود پیدا کرده است.
زین همه کار و بار و گفت و شنود
اثری نیست جاودانه پدید
هوش مصنوعی: از تمام این کارها و گفت و گوها، هیچ چیز پایدار و جاودانی به وجود نمیآید.
صد جهان خلق همچو تیر برفت
نه نشان است و نه نشانه پدید
هوش مصنوعی: دنیا به قدری از انسانها پر شده که مانند تیرهایی رفتهاند و هیچ اثر و نشانی از آنها باقی نمانده است.
قطره بس ناپدید بینم از آنک
هست دریای بی کرانه پدید
هوش مصنوعی: من به قدری ناپدید شدن قطره را میبینم که از وجود دریای بیپایان در مقابلش خبر دارم.
نه که خود قطره کی خبر دارد
که پدید است بحر یا نه پدید
هوش مصنوعی: قطرهای که در دریا وجود دارد، چگونه میتواند از وجود یا عدم وجود دریا باخبر باشد؟
دو جهان پر و بال سیمرغ است
نیست سیمرغ و آشیانه پدید
هوش مصنوعی: این دنیا مانند پر و بال سیمرغ است، اما خود سیمرغ و محل زندگیاش در آن وجود ندارند.
ره به سیمرغ چون توان بردن
بیش هر گام صد ستانه پدید
هوش مصنوعی: برای رسیدن به سیمرغ، باید با هر قدمی که برمیداریم، صد پله را پشت سر بگذاریم.
قدر خلعت کنون بدانستم
که بشد خازن و خزانه پدید
هوش مصنوعی: اکنون دریافتم ارزش لباس را، زیرا که نگهبان و گنجینه نمایان شد.
گر درین شرح شد زبان از کار
از دل آمد بسی زبانه پدید
هوش مصنوعی: اگر زبان از گفتن این موضوع ناتوان شود، بسیاری از احساسات و عواطف از دل بروز خواهند کرد.
سر فروپوش چند گویی از آنک
نیست پایان این فسانه پدید
هوش مصنوعی: سر خود را پنهان کن، چه فایده دارد که از چیزی بگویی که پایان آن هنوز آشکار نیست.
گر شود گوش ذرههای دو کون
نشود سر این ترانه پدید
هوش مصنوعی: اگر گوش ذرههای دو جهان شود، سر این آهنگ نمایان نخواهد شد.
شیرمردان مرد را اینجا
عالمی عذر شد زنانه پدید
هوش مصنوعی: مردان شجاع و دلیر در این سرزمین به وضوح نشان دادند که زنان نیز در این دنیا به وجود آمدهاند و جایگاه خود را دارند.
ندهد شرح این کسی چو فرید
کاسمان هست از آسمانه پدید
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند مانند فرید به خوبی و روشنی توضیح دهد که کاسمان از کجا و چگونه به آسمانها میرسد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۷۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/02/27 22:04
نادر..
گرچه تو صد هزار میبینی....

عطار