گنجور

غزل شمارهٔ ۳۷۱

قطره گم گردان چو دریا شد پدید
خانه ویران کن چو صحرا شد پدید
گم نیارد گشت در دریا دمی
هر که در قطره هویدا شد پدید
گر کسی در قطره بودن بازماند
قطره ماند گرچه دریا شد پدید
گم شو اینجا از وجود خویش پاک
کان که اینجا گم شد آنجا شد پدید
ناپدید امروز شو از هرچه هست
کین چنین شد هر که فردا شد پدید
روی‌های زشت فانی محو به
خاصه دایم روی زیبا شد پدید
دوشم از پیشان خطاب آمد به جان
کان که پنهان گشت پیدا شد پدید
ناپدید از خویش شو یکبارگی
کان که از خود محو، از ما شد پدید
بستهٔ پستی مباش ای مرغ عرش
پر برآور هین که بالا شد پدید
گم شدن فرض است هر دو کون را
لا چه وزن آرد چو الا شد پدید
خرد مشمر لا که از لا بود و بس
کز ثری تا بر ثریا شد پدید
در احد چون اسم ما یک جلوه کرد
در عدد بنگر چه اسما شد پدید
ترک اسما کن که هر کو ترک کرد
در مسما رفت و تنها شد پدید
از هزاران درد دایم باز رست
تا ابد در یک تماشا شد پدید
در چنین بازار چون عطار را
سود وافر بود سودا شد پدید

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قطره گم گردان چو دریا شد پدید
خانه ویران کن چو صحرا شد پدید
هوش مصنوعی: وقتی که قطره‌ای دریا می‌شود، می‌تواند همه چیز را متحول کند؛ و همین‌طور، زمانی که بیابان گسترده می‌شود، ممکن است خانه‌ای را ویران کند.
گم نیارد گشت در دریا دمی
هر که در قطره هویدا شد پدید
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در دریا گم نمی‌شود، اگر که او در یک قطره ظاهر شود.
گر کسی در قطره بودن بازماند
قطره ماند گرچه دریا شد پدید
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند از حالت قطره‌ای خود فراتر برود، هرچقدر هم که دریا بزرگ و عظیم باشد، او همچنان در همان وضعیت قطره‌ای باقی خواهد ماند.
گم شو اینجا از وجود خویش پاک
کان که اینجا گم شد آنجا شد پدید
هوش مصنوعی: از خودت فاصله بگیر و خود را فراموش کن، زیرا در این حالت، وجودت به طور تازه‌ای در جایی دیگر نمایان می‌شود.
ناپدید امروز شو از هرچه هست
کین چنین شد هر که فردا شد پدید
هوش مصنوعی: امروز از تمام چیزهایی که وجود دارند ناپدید شو، زیرا این وضعیت برای هر کسی که فردا ظهور کند، به این شکل خواهد بود.
روی‌های زشت فانی محو به
خاصه دایم روی زیبا شد پدید
هوش مصنوعی: چهره‌های ناپسند و زائل از بین می‌روند و تنها زیبایی واقعی و جاودان جلوه‌گر می‌شود.
دوشم از پیشان خطاب آمد به جان
کان که پنهان گشت پیدا شد پدید
هوش مصنوعی: هنگام شب، از پیشانی من صدایی به جانم رسید که آنچه پنهان بود، اکنون نمایان شده است.
ناپدید از خویش شو یکبارگی
کان که از خود محو، از ما شد پدید
هوش مصنوعی: برای یک بار از خودت فاصله بگیر و ناپدید شو، زیرا کسی که خود را فراموش کرده و از خود رفته، در حقیقت به ما نشان داده می‌شود.
بستهٔ پستی مباش ای مرغ عرش
پر برآور هین که بالا شد پدید
هوش مصنوعی: ای مرغ آسمان، مانند یک بستهٔ پستی نباش و پرواز کن! وقت آن است که بلند پرواز باشی و به اوج برسی.
گم شدن فرض است هر دو کون را
لا چه وزن آرد چو الا شد پدید
هوش مصنوعی: هر دو کائنات در واقعیت گم شده‌اند و وقتی که آگاهی یا حقیقتی آشکار می‌شود، وزن و ارزشی ندارد.
خرد مشمر لا که از لا بود و بس
کز ثری تا بر ثریا شد پدید
هوش مصنوعی: عقل و درک خود را کم ندانید، زیرا از هیچ (عدم) تنها چیزهایی پدید می‌آیند که تا بلندترین قله‌ها می‌رسند و آشکار می‌شوند.
در احد چون اسم ما یک جلوه کرد
در عدد بنگر چه اسما شد پدید
هوش مصنوعی: در روز غدیر، وقتی نام ما به‌گونه‌ای نمایان شد، به اعداد نگاه کن و ببین چه نام‌هایی به وجود آمدند.
ترک اسما کن که هر کو ترک کرد
در مسما رفت و تنها شد پدید
هوش مصنوعی: اسامی و ظواهر را رها کن، زیرا هر کس از آن‌ها گذر کند، به حقیقت و اصل وجود نزدیک می‌شود و به وضوح و روشنی می‌رسد.
از هزاران درد دایم باز رست
تا ابد در یک تماشا شد پدید
هوش مصنوعی: پس از سال‌ها رنج و درد، در نهایت در یک تماشا، به آرامش و سروری جاودان دست یافت.
در چنین بازار چون عطار را
سود وافر بود سودا شد پدید
هوش مصنوعی: در این بازار، به دلیل سود فراوانی که عطار به دست می‌آورد، تجارت و فروش کالا رونق می‌گیرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۷۱ به خوانش عندلیب