غزل شمارهٔ ۲۱۰
بی لعل لبت وصف شکر مینتوان کرد
بی عکس رخت فهم قمر مینتوان کرد
چون صدقه ستانی است شکر لعل لبت را
وصف لب لعلت به شکر مینتوان کرد
مویی ز میان تو نشان مینتوان داد
صفری ز دهان تو خبر مینتوان کرد
برگ گلت آزرده شود از نظر تیز
زان در رخ تو تیز نظر مینتوان کرد
چون زلف تو زیر و زبری همه خلق است
بی زلف تو دل زیر و زبر مینتوان کرد
در واقعهٔ عشق رخت از همه نوعی
کردیم بسی حیله دگر مینتوان کرد
این کار به افسانه به سر مینتوان برد
وافسانهٔ عشق تو زبر مینتوان کرد
از تو کمری مینتوان بست به صد سال
چون با تو به هم دست و کمر مینتوان کرد
بی توشهٔ خون جگرم گر نخوری تو
در وادی عشق تو سفر مینتوان کرد
گفتی چو بسوزم جگرت آن تو باشم
این سوخته را سوختهتر مینتوان کرد
گفتی تو که مرغ منی آهنگ به من کن
آهنگ بدین بال و بدین پر نتوان کرد
کی در تو رسم گرد تو دریای پر آتش
چون قصد تو از بیم خطر مینتوان کرد
بی اشک چو خونم ز غم نقش خیالت
نقاشی این روی چو زر مینتوان کرد
ترک غم تو کرد مرا اشک چنین سرخ
در گردن هندوی بصر مینتوان کرد
چون هر چه که آن پیش من آید ز تو آید
از آتش سوزنده حذر مینتوان کرد
در پای غم از دست دل عاشق عطار
افتاده چنانم که گذر مینتوان کرد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بی لعل لبت وصف شکر مینتوان کرد
بی عکس رخت فهم قمر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: بدون لبهای لعل تو، نمیتوان به وصف شیرینی پرداخت و بدون تصویر روی تو، فهم زیبایی ماه غیرممکن است.
چون صدقه ستانی است شکر لعل لبت را
وصف لب لعلت به شکر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: وقتی که تو شکری از لبان زیبایت میخواهی بگیری، نمیتوانی وصف آن لبان را به شکری دیگر بیان کنی.
مویی ز میان تو نشان مینتوان داد
صفری ز دهان تو خبر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: نمیتوان از میان تو هیچ نشانهای را نشان داد و نمیتوان از دهان تو هیچ خبری را منتقل کرد.
برگ گلت آزرده شود از نظر تیز
زان در رخ تو تیز نظر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو را با دقت نگاه کنند، ممکن است دلبرانهها و زیباییهای بینظیرت آسیب ببیند. بنابراین، نمیتوان به چهرهای چون تو با دقت و سختگیری نگاه کرد.
چون زلف تو زیر و زبری همه خلق است
بی زلف تو دل زیر و زبر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: زلفت باعث نظم و ترتیب همه موجودات است و بدون آن، دل آدمی نمیتواند آرام و سر و سامان بگیرد.
در واقعهٔ عشق رخت از همه نوعی
کردیم بسی حیله دگر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: در تجربه عشق، از هر روشی برای رسیدن به مقصود استفاده کردیم و دیگر راهی برای ادامه آن وجود ندارد.
این کار به افسانه به سر مینتوان برد
وافسانهٔ عشق تو زبر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: این کار را نمیتوان به افسانه نسبت داد و نمیتوان داستان عشق تو را ساده و سرسری بیان کرد.
از تو کمری مینتوان بست به صد سال
چون با تو به هم دست و کمر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: نمیتوانم برای تو به مدت صد سال کمری ببندم، زیرا نمیتوانم به راحتی با تو ارتباط برقرار کنم.
بی توشهٔ خون جگرم گر نخوری تو
در وادی عشق تو سفر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: بدون اینکه از نشانهها و تجربیات قلبیام بهرهمند شوم، نمیتوانم در دنیای عشق به سفر بروم، اگر تو در کنارم نباشی.
گفتی چو بسوزم جگرت آن تو باشم
این سوخته را سوختهتر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: گفتی که اگر بسوزم، دلت برای من باشد. اما این سوخته را که دلم آتش گرفته، بیشتر از این نمیشود سوخت.
گفتی تو که مرغ منی آهنگ به من کن
آهنگ بدین بال و بدین پر نتوان کرد
هوش مصنوعی: گفتی که تو مانند پرنده من هستی، با من نوا بخوان. اما با این بالها و این پرها، نمیتوان به سوی من بیایی.
کی در تو رسم گرد تو دریای پر آتش
چون قصد تو از بیم خطر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: وقتی تو در کنار منی، مانند دریای آتشین میشوم؛ اما به خاطر ترس از خطر، نمیتوانم به تو نزدیک شوم.
بی اشک چو خونم ز غم نقش خیالت
نقاشی این روی چو زر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: بدون اشک و اندوه، زخمهای قلبم از غم تو به وضوح نمایان است. نمیتوان تصویر زیبایت را به مانند طلا کشید.
ترک غم تو کرد مرا اشک چنین سرخ
در گردن هندوی بصر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: غصهات باعث شد که اشکهایم به رنگ قرمز درآید، اما نمیتوانم چیزی را به یاد آن چشم سیاه و زیبا در گردن هندوی خود بزنم.
چون هر چه که آن پیش من آید ز تو آید
از آتش سوزنده حذر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: هرچیزی که به من میرسد، از سوی توست و نمیتوان از آتش سوزان که در دل دارم، دوری جست.
در پای غم از دست دل عاشق عطار
افتاده چنانم که گذر مینتوان کرد
هوش مصنوعی: من از شدت غم و درد دل عاشق، به جایی رسیدهام که حتی نمیتوانم از این حال و وضعیت بگذرم و ادامه دهم.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۱۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1398/09/12 14:12
علی
فکر کنم در مصرع اول بیت دهم باید جگرم باشه