گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۴

هر که بر روی او نظر دارد
از بسی نیکوی خبر دارد
تو نکوتر ز نیکوان دو کون
که دو کون از تو یک اثر دارد
هرچه اندر دو کون می‌بینم
از جمال تو یک نظر دارد
در جمالت مدام بیخبر است
هر که او ذره‌ای بصر دارد
دیده‌جان که در تو حیران است
هرچه جز توست مختصر دارد
هر که روی چو آفتاب تو دید
نتواند که دیده بردارد
هر که بویی بیافت از ره تو
خاک راه تو تاج سر دارد
عاشق از خویشتن نیندیشد
گرچه راهت بسی خطر دارد
خویش را مست وار درفکند
هر که او جان دیده‌ور دارد
در ره عشق تو دل عطار
آتشی سخت در جگر دارد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که بر روی او نظر دارد
از بسی نیکوی خبر دارد
هوش مصنوعی: هر کس که به چهره او نگاه کند، از زیبایی‌های بسیار او آگاهی دارد.
تو نکوتر ز نیکوان دو کون
که دو کون از تو یک اثر دارد
هوش مصنوعی: تو از نیکوترین افراد در دو جهان برتری، چون دو جهان هم از تو تأثیر گرفته‌اند.
هرچه اندر دو کون می‌بینم
از جمال تو یک نظر دارد
هوش مصنوعی: هر چه در جهان هستی می‌بینم، همه از زیبایی تو نشأت می‌گیرد و به نوعی به تو مربوط است.
در جمالت مدام بیخبر است
هر که او ذره‌ای بصر دارد
هوش مصنوعی: هر کس که ذره‌ای بینایی دارد، همیشه از زیبایی تو غافل است.
دیده‌جان که در تو حیران است
هرچه جز توست مختصر دارد
هوش مصنوعی: چشم‌های جانم که در تو حیران و سرگردان‌اند، هر چیزی غیر از تو اهمیت چندانی ندارد.
هر که روی چو آفتاب تو دید
نتواند که دیده بردارد
هوش مصنوعی: هر کسی که چهره‌ات را مانند آفتاب ببیند، نمی‌تواند چشم از رویت بردارد.
هر که بویی بیافت از ره تو
خاک راه تو تاج سر دارد
هوش مصنوعی: هر کس که از وجود تو نشانه‌ای پیدا کند، همانند کسی است که خاک راه تو را بر سر دارد.
عاشق از خویشتن نیندیشد
گرچه راهت بسی خطر دارد
هوش مصنوعی: عاشق به خود نمی‌اندیشد، حتی اگر راهی که پیش رو دارد پر از خطر باشد.
خویش را مست وار درفکند
هر که او جان دیده‌ور دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که جان دقیقی دارد و می‌تواند حقیقت را ببیند، باید خود را مانند یک انسان مست و شاداب در افکار و احساساتش غوطه‌ور کند.
در ره عشق تو دل عطار
آتشی سخت در جگر دارد
هوش مصنوعی: دل عطار در مسیر عشق تو، آتش سوزانی در درونش احساس می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1404/06/12 10:09
سیدمحمد جهانشاهی

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴
                         
هر که بر رویِ او نظر دارد
از بسی نیکُوی خبر دارد

تو نکوتر ز نیکُوانِ دو کُون
که دو کُون ، از تو یک اثر دارد

هرچه اندر دو کُون می‌بینم
از جمالِ تو ،  یک نظر دارد

در جمالت ، مدام بیخبر است
هر که او ذرّه‌ای بصر دارد

دیده‌ی جان ، که در تو حیران است
هرچه جز تو ست ، مختصر دارد

هر که رویِ چو آفتابِ تو دید
نتواند ، که دیده بردارد

هر که بویی بیافت ، از رهِ تو
خاکِ راهِ تو ، تاجِ سر دارد

عاشق ، از خویشتن نیندیشد
گرچه راهت ، بسی خطر دارد

خویش را ، مست وار درفکنَد
هر که او جانِ دیده‌ور دارد

در رهِ عشقِ تو ، دلِ عطّار
آتشی سخت ، در جگر دارد