گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۷

جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد
جولانگه جلالت در کوی دل نباشد
جلوه گه جمالت در چشم و جان نگنجد
سودای زلف و خالت در هر خیال ناید
اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد
در دل چو عشقت آمد سودای جان نماند
در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد
پیغام خستگانت در کوی تو که آرد
کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد
دل کز تو بوی یابد در گلستان نپوید
جان کز تو رنگ گیرد خود در جهان نگنجد
آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد
مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد
بخشای بر غریبی کز عشق می‌نمیرد
وانگه در آشیانت خود یک زمان نگنجد
جان داد دل که روزی در کوت جای یابد
نشناخت او که آخر جای چنان نگنجد
آن دم که با خیالت دل راز عشق گوید
عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد
هوش مصنوعی: عزیزم، زیبایی‌های تو در هیچ داستانی نمی‌تواند به درستی توصیف شود و هیچ زبانی قادر نیست راز عشق تو را بیان کند.
جولانگه جلالت در کوی دل نباشد
جلوه گه جمالت در چشم و جان نگنجد
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه تو در دل من و در کوچه‌های عشق پیدا نیست و زیبایی‌ات فراتر از آن است که در چشم‌ها و جانم جا بگیرد.
سودای زلف و خالت در هر خیال ناید
اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد
هوش مصنوعی: آرزو و خواسته‌های تو در مورد موها و چهره‌ات در هیچ تصور و خیالی نمی‌گنجد، جز در خیال و گمان که به وصال و نزدیک شدن به تو فکر می‌کنم.
در دل چو عشقت آمد سودای جان نماند
در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو در دل من جا می‌گیرد، دیگر جانی برایم نمی‌ماند. وقتی محبت تو در وجودم قرار می‌گیرد، عشق آن‌قدر پرشور و قوی است که در وجودم نمی‌تواند محدود شود.
پیغام خستگانت در کوی تو که آرد
کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد
هوش مصنوعی: پیام خستگی تو در کوی تو چه کسی می‌تواند بیاورد؟ زیرا آنجا از عاشقان پر شده و جایی برای آن نیست.
دل کز تو بوی یابد در گلستان نپوید
جان کز تو رنگ گیرد خود در جهان نگنجد
هوش مصنوعی: دل که از حضور تو مشمئز شود، در گلستان احساس آرامش نخواهد کرد و جان که از نور تو بهره‌مند شود، در این دنیا جای نخواهد گرفت.
آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد
مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد
هوش مصنوعی: زمانی که عاشقان در نزد تو مقام و منزلت دارند، آن شخص بیچاره‌ای که نتواند در آستان تو جا بگیرد، چه حالتی خواهد داشت.
بخشای بر غریبی کز عشق می‌نمیرد
وانگه در آشیانت خود یک زمان نگنجد
هوش مصنوعی: به یک فرد غریبی کمک کن که به خاطر عشق نمی‌میرد، اما ممکن است نتواند مدت طولانی در خانه‌ات بماند.
جان داد دل که روزی در کوت جای یابد
نشناخت او که آخر جای چنان نگنجد
هوش مصنوعی: دل به خاطر عشق جانش را فدای چیزی کرد که روزی در آنجا جای خواهد گرفت، اما او نمی‌دانست که در نهایت جایی برای چنین عشقی وجود ندارد.
آن دم که با خیالت دل راز عشق گوید
عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد
هوش مصنوعی: زمانی که خیال تو دل را از عشق به سخن وادار می‌کند، عطار می‌گوید حتی اگر جان در میان بیفتد، نمی‌تواند در آن جا جا شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۶۷ به خوانش عندلیب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"ساز و آواز"
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم آسمان عشق)

حاشیه ها

1389/07/14 19:10
مجید سیدی

در مصراع اول بیت پنجم
پیغم خستگانت در کوی تو که آرد
درست این است
"پیغام خستگانت در کوی تو که آرد"
و همچنین
در مصراع دوم بیت ششم
به جای جام کز تو رنگ ....
باید درج شود
جان کز تو رنگ گیرد خود در جهان نگنجد
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1390/09/24 19:11
رومینا فصیحی

این دو بیت از این شعره که اینجا نوشته نشده:
آنجا که عاشقانت یک دم حضور یابند
دل در حساب ناید جان در میان نگنجد
اندر ضمیر دلها گنجی نهان نهادی
از دل اگر برآید در آسمان نگنجد

1391/01/15 20:04
غفاری

به نام خدا
با سلام خدمت خانم رومینا فصیحی
ابیات مورد نظر شما در غزل 168 آمده . البته این اشعار را استاد شجریان خوانده است و ترکیبی از این دو غزل بوده است . با تشکر .غفاری از همدان

1393/07/01 21:10

باسلام این بیت زیبا نیزازاین غزل است
هرگزنشان ندادند ازکوی توکسی را
زیراکه راه کویت اندرنشان نگنجد

در کاست استاد شجریان که این غزل رو خونده
در پایان آورده:
عطار وصف عشقت چون در عبارت آرد؟
زیرا که وصف عشقت اندر بیان نگنجد

1397/05/08 13:08
محمد

این غزل با اندکی تغییر چن تا کلمه در غزلیات عراقی هم هست که

1398/03/15 00:06
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

سلام
در بیت آخرمصرع اول
آن دم که با خیالت دل را ز عشق گوید
عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد
راز از هم جدا شده و معنی بیت کاملا از بین رفته است

1398/04/30 11:06
حسین

فکر میکنم مصرع اینطور درست باشه: آن دم که با خیالت دل راز عشق گوید

1400/01/21 19:03
پدرام شعبان‌زاده زیدهی

در بیت چهارم برای رعایت آرایه موازنه در بیت و وجود "افتد" در مصرع دوم، به نظر می رسد "در دل چو عشقت آید سودای جان نماند" درست باشد.

1402/02/28 14:04
علیرضا رضایی اقدم

شهرام ناظری در قطعاتی که به اسم «آوازهای بدون ساز» می‌تونید جست‌وجو کنید، این غزل رو خواندند. کمتر آواز بدون ساز با این کیفیت اجرا و ضبط شده. پیشنهاد می‌کنتم گوش بدید حتما. متاسفانه در بخش پیشنهاد آهنگ، امکان ثبت آن وجود نداشت.

1402/04/16 07:07
یوسف شیردلپور

گوش کنیم این شعر را بااجرای ماندگار خسرو خوبان استاد شجریان در آلبوم آسمان عشق 💚💚💛💛✋

1404/07/19 13:10
Heydar Barsam

ما، زپی سنایی و عطار آمدیم   عطار روح بود سنایی دو چشم او     مولانا      اما   من    این قوم همه خداونداند و من بنده  آیا بود که قبول افتد