گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۲

گر پرده ز خورشید جمال تو برافتد
گل جامه قبا کرده ز پرده به در افتد
چون چشم چمن چهرهٔ گلرنگ تو بیند
خون از دهن غنچه ز تشویر برافتد
بشکافت تنم غمزهٔ تو گرچه چو مویی است
یک تیر ندیدم که چنین کارگر افتد
گر بر جگرم آب نمانده است عجب نیست
کاتش ز رخت هر نفس اندر جگر افتد
گرچه دل من مرغ بلند است چو سیمرغ
لیکن چو دمت خورد به دام تو درافتد
گر گلشکری این دل بیمار کند راست
آتش ز لب و روی تو در گلشکر افتد
بر چشم و لبم زآتش عشق تو بترسم
کین آتش از آن است که در خشک و تر افتد
من خاک توام پای نهم بر سر افلاک
چون باد، گرت بر من خاکی گذر افتد
بی یاد تو عطار اگر جان به لب آرد
جانش همه خون گردد و دل در خطر افتد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر پرده ز خورشید جمال تو برافتد
گل جامه قبا کرده ز پرده به در افتد
هوش مصنوعی: اگر حجاب و پوشش زیبایی تو کنار برود، گلی که خود را در لباس قبا آراسته، نیز از پرده بیرون خواهد آمد.
چون چشم چمن چهرهٔ گلرنگ تو بیند
خون از دهن غنچه ز تشویر برافتد
هوش مصنوعی: وقتی چشمان چمن، چهرهٔ زیبا و رنگین تو را می‌بینند، غنچه از شدت شوق و هیجان، خون گریه می‌کند.
بشکافت تنم غمزهٔ تو گرچه چو مویی است
یک تیر ندیدم که چنین کارگر افتد
هوش مصنوعی: غمزه‌ها و ناز و بازی تو، مرا به شدت آسیب زده و به نحوی عمیق تأثیر گذاشته است. هرچند که این تأثیر به ظرافت و نازکی یک موی سر می‌ماند، ولی تیر غمزه‌ات به هدف خورده و به شدت بر من اثر کرده است.
گر بر جگرم آب نمانده است عجب نیست
کاتش ز رخت هر نفس اندر جگر افتد
هوش مصنوعی: اگر دیگر آبی در دل من نمانده است، جای تعجب ندارد که هر لحظه شعله‌ای از عشق تو در وجودم شعله‌ور شود.
گرچه دل من مرغ بلند است چو سیمرغ
لیکن چو دمت خورد به دام تو درافتد
هوش مصنوعی: هرچند دل من آزاد و بزرگ مانند سیمرغ است، اما زمانی که در دام تو گرفتار شوم، دیگر آزاد نخواهم بود.
گر گلشکری این دل بیمار کند راست
آتش ز لب و روی تو در گلشکر افتد
هوش مصنوعی: اگر عطر گل این دل خسته را درمان کند، آنگاه آتش ناشی از لب و چهره‌ات در عطر گل حل می‌شود.
بر چشم و لبم زآتش عشق تو بترسم
کین آتش از آن است که در خشک و تر افتد
هوش مصنوعی: من از اینکه عشق تو آتشی بر چشمان و لب‌هایم بیفکند می‌ترسم، زیرا این آتش می‌تواند به هر چیز خشک و تر آسیب بزند.
من خاک توام پای نهم بر سر افلاک
چون باد، گرت بر من خاکی گذر افتد
هوش مصنوعی: من از توdust هستم و هرگاه بر افلاک پا بگذارم، چنان باد می‌شوم که اگر بر من خاکی بیفتد، به آن اهمیت نمی‌دهم.
بی یاد تو عطار اگر جان به لب آرد
جانش همه خون گردد و دل در خطر افتد
هوش مصنوعی: اگر عطار یاد تو را فراموش کند، حتی اگر جانش در خطر باشد، همه وجودش غمگین و دلش نگران خواهد شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/02/15 23:05
میثم آیتی (شاعر)

وزن مصرع اول بیت هشتم یک سیلاب کم دارد و باید به شکل زیر اصلاح شود:
نهم --> بنهم
من خاک توام پا بنهم بر سر افلاک
چون باد، گرت بر من خاکی گذر افتد

1399/07/13 01:10

درود بر مشتاقان--منهم پیشنهاد می کنم
من خاک توام---پای---نهم بر سر افلاک
تا چه مقبول افتد