غزل شمارهٔ ۱۵۷
دلم قوت کار میبرنتابد
تنم این همه بار میبرنتابد
دل من ز انبارها غم چنان شد
که این بار آن بار میبرنتابد
چگونه کشد نفس کافر غم تو
چو دانم که دیندار میبرنتابد
پسِ پرده ، پندار میسوزم اکنون
که این پرده پندار میبرنتابد
دل چون گلم را منه خار چندین
گلی این همه خار میبرنتابد
چنان شد دل من که بار فراقت
نه اندک نه بسیار میبرنتابد
چنان زار میبینمش دور از تو
که یک نالهٔ زار میبرنتابد
سزد گر نهی مرهمی از وصالش
که زین بیش تیمار میبرنتابد
جهانی است عشقت چنان پر عجایب
که تسبیح و زنار میبرنتابد
نه در کفر میآید و نی در ایمان
که اقرار و انکار میبرنتابد
دلم مست اسرار عشقت چنان شد
که بویی ز اسرار میبرنتابد
مرا دیدهای بخش دیدار خود را
که این دیده دیدار میبرنتابد
چگونه جمال تو را چشم دارم
که این چشم اغیار میبرنتابد
گرفتاری عشق سودای رویت
دلی جز گرفتار میبرنتابد
خلاصی ده از من مرا این چه عار است
که عطار این عار میبرنتابد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم قوت کار میبرنتابد
تنم این همه بار میبرنتابد
هوش مصنوعی: دل من نمیتواند بار سنگین این همه درد و رنج را تحمل کند، در حالی که تنم نیز تاب و توان این همه فشار را ندارد.
دل من ز انبارها غم چنان شد
که این بار آن بار میبرنتابد
هوش مصنوعی: دل من از شدت غم و ناراحتی به جایی رسیده که دیگر نمیتواند تحمل بار بیشتری را داشته باشد.
چگونه کشد نفس کافر غم تو
چو دانم که دیندار میبرنتابد
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که نفس یک کافر غم تو را تحمل کند، در حالی که میدانم مؤمنان تحمل دیدن تو را ندارند.
پسِ پرده ، پندار میسوزم اکنون
که این پرده پندار میبرنتابد
هوش مصنوعی: من اکنون در حال نابود کردن توهمات و باورهایی هستم که دیگر تحملشان را ندارم.
دل چون گلم را منه خار چندین
گلی این همه خار میبرنتابد
هوش مصنوعی: دل من مانند گلی است که نمیتواند خارهای زیاد را تحمل کند.
چنان شد دل من که بار فراقت
نه اندک نه بسیار میبرنتابد
هوش مصنوعی: دل من به قدری تحت تاثیر جدایی تو قرار گرفته که نه میتواند تحمل کند و نه میتواند از آن جدا شود.
چنان زار میبینمش دور از تو
که یک نالهٔ زار میبرنتابد
هوش مصنوعی: آنقدر در دوریات غمگین و پریشان حال هستم که حتی یک زاری هم نمیتوانم بکشم.
سزد گر نهی مرهمی از وصالش
که زین بیش تیمار میبرنتابد
هوش مصنوعی: اگر برای زخمهای عشقش درمانی قرار دهی، بجاست، زیرا دیگر نمیتواند این همه درد را تحمل کند.
جهانی است عشقت چنان پر عجایب
که تسبیح و زنار میبرنتابد
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری شگفتانگیز و عجیب است که حتی تسبیح و زنجیری که به گردن میاندازند، تحمل آن را ندارند.
نه در کفر میآید و نی در ایمان
که اقرار و انکار میبرنتابد
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که حقیقتی فراتر از دو قطب متضاد مانند کفر و ایمان وجود دارد و این حقیقت نمیتواند در قالب اقرار یا انکار قرار بگیرد. به عبارت دیگر، برخی اصول و واقعیتها از قیمتی بالاتر برخوردارند که نه میتوان به سادگی آنها را پذیرفت و نه میتوان رد کرد.
دلم مست اسرار عشقت چنان شد
که بویی ز اسرار میبرنتابد
هوش مصنوعی: دل من از رازهای عشق تو چنان پر شده که بوی این رازها را نمیتواند تحمل کند.
مرا دیدهای بخش دیدار خود را
که این دیده دیدار میبرنتابد
هوش مصنوعی: آیا تو را دیدهام که در حیات خود، آنقدر زیبا هستی که چشمم نمیتواند تو را تحمل کند؟
چگونه جمال تو را چشم دارم
که این چشم اغیار میبرنتابد
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به زیبایی تو نگاه کنم در حالی که این چشمها نمیتوانند کسی را جز تو تحمل کنند؟
گرفتاری عشق سودای رویت
دلی جز گرفتار میبرنتابد
هوش مصنوعی: عشق تو مشکلاتی به جان آورده است که دلی جز دل من توان تحمل آن را ندارد.
خلاصی ده از من مرا این چه عار است
که عطار این عار میبرنتابد
هوش مصنوعی: من را از این وضعیت نجات بده. این چه مایهی عیبی است که عطار نمیتواند این عیب را تحمل کند؟
حاشیه ها
1400/10/24 19:12
امیرابوالفضل عباسیان
1404/05/15 13:08
سیدمحمد جهانشاهی
پسِ پرده ، پندار میسوزم اکنون
1404/05/15 13:08
سیدمحمد جهانشاهی
نه در کفر میآید و نی در ایمان

عطار