غزل شمارهٔ ۱۰۳
در عشق قرار بیقراری است
بدنامی عشق نامداری است
چون نیست شمار عشق پیدا
مشمر که شمار بیشماری است
در عشق ، ز اختیار بگذر
عاشق بودن نه اختیاری است
گر دل داری تو را سزد عشق
ورنه همه زهد و سوگواری است
زاری میکن ، چو دل نداری
تا دل ندهند ، کار زاری است
دل کیست شکار خاص شاه است
شاه از پی او به دوستداری است
شاهی که همه جهانش ملک است
در دشت ز بهر یک شکاری است
جانا بر تو قرار آن راست
کز عشق تو عین بیقراری است
آن را که گرفت عشق تو نیست
در معرض صد گرفتکاری است
وآن است عزیز در دو عالم
کز عشق تو در هزار خواری است
هر بیخبری که قدر عشقت
مینشناسد ز خاکساری است
وانکس که شناخت خردهٔ عشق
هر خردهٔ او بزرگواری است
پروانهٔ توست جان عطار
زان است که غرق جان سپاری است
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در عشق قرار بیقراری است
بدنامی عشق نامداری است
هوش مصنوعی: در عشق، بیقراری و عدم آرامش وجود دارد و به همین دلیل عشق به عنوان یک احساس پرآوازه و مشهور شناخته میشود.
چون نیست شمار عشق پیدا
مشمر که شمار بیشماری است
هوش مصنوعی: عشق عدد و رقم مشخصی ندارد؛ بنابراین نمیتوان آن را با شمارش محدود کرد، چرا که عشق بینهایت است و نمیتوان برای آن حد و مرزی تعیین کرد.
در عشق ، ز اختیار بگذر
عاشق بودن نه اختیاری است
هوش مصنوعی: در عشق، عاشق شدن به انتخاب و ارادهی خود نیست، بلکه این حس و حال به انسان دست میدهد و او را به سمت عشق میکشاند.
گر دل داری تو را سزد عشق
ورنه همه زهد و سوگواری است
هوش مصنوعی: اگر دل شادابی داشته باشی، شایسته است که عشق را تجربه کنی وگرنه همه چیز به زهد و صرف عزاداری میگذرد.
زاری میکن ، چو دل نداری
تا دل ندهند ، کار زاری است
هوش مصنوعی: به شدت نالان و غمگین میشوم چون تو دل و محبتت را به من ندادی، تا زمانی که عشق و احساس واقعی از طرف دیگران هم وجود نداشته باشد، این وضعیت ادامه دارد.
دل کیست شکار خاص شاه است
شاه از پی او به دوستداری است
هوش مصنوعی: دل همانند یک طعمه است که مخصوص پادشاهان است و پادشاهان برای به دست آوردن آن تلاش میکنند و به محبت و دوستی گرایش دارند.
شاهی که همه جهانش ملک است
در دشت ز بهر یک شکاری است
هوش مصنوعی: پادشاهی که تمامی دنیا در اختیار اوست، در دشت بهخاطر یک شکار به دنبال چیزی میگردد.
جانا بر تو قرار آن راست
کز عشق تو عین بیقراری است
هوش مصنوعی: عزیزم، آرامش من همان چیزی است که از عشق تو به وجود آمده و در واقع نشانهای از بیقراری من است.
آن را که گرفت عشق تو نیست
در معرض صد گرفتکاری است
هوش مصنوعی: هر کس که عشق تو را در دل داشته باشد، دچار مشکلات و چالشهای زیادی خواهد شد.
وآن است عزیز در دو عالم
کز عشق تو در هزار خواری است
هوش مصنوعی: این فرد در دو جهان از عشق تو به هزار چالش و دلسردی دچار شده است، اما همچنان عزیز و محترم است.
هر بیخبری که قدر عشقت
مینشناسد ز خاکساری است
هوش مصنوعی: هر انسانی که ارزش عشق تو را درک نمیکند، در واقع به خاطر نوع رفتار و تواضعش ناآگاه است.
وانکس که شناخت خردهٔ عشق
هر خردهٔ او بزرگواری است
هوش مصنوعی: کسی که ماهیت عشق را درک کند، هر ویژگی کوچکی از او نشاندهنده بزرگی و ارجمندی است.
پروانهٔ توست جان عطار
زان است که غرق جان سپاری است
هوش مصنوعی: عطار به یاد تو دائم در حال دلسپردگی و فدای جان خویش است، زیرا تو را مانند پروانهای میبیند که برای عشق الهی خود را در آتش میسوزاند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۰۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/05/25 22:07
نادر..
دل کیست؟ شکار خاص شاه است!..
1404/03/16 13:06
سیدمحمد جهانشاهی
در عشق ، ز اختیار بگذر
1404/03/16 13:06
سیدمحمد جهانشاهی
تا دل ندهند ، کار زاری است
1404/03/16 13:06
سیدمحمد جهانشاهی
زاری میکن ، چو دل نداری