گنجور

غزل شمارهٔ ۱

چون نیست، هیچ مردی، در عشق، یار ما را،
سجاده، زاهدان را؛ درد و قُمار، ما را.
جایی که جانِ مردان باشد —چُو گویْ— گَردان،
آن نیست جایِ رندان؛ با آن، چه کار ما را؟
گر ساقیانِ معنی با زاهدان نِشینند،
مِی زاهدانِ رَه را؛ درد و خُمار ما را.
درمانْش، مُخلصان را، دردَش، شِکستِگان را،
شادیْش، مُصلحان را، غم، یادگار، ما را.
ای مدعی، کجایی تا مُلکِ ما بِبینی،
کز هرچه بود در ما، برداشت —یار— ما را.
آمد خطاب، ذوقی از هاتفِ حقیقت؛
کِایْ خسته، چون بیابی اندوهِ زارِ ما را؟
عَطّار، اَندَرین رَه، اندوهگین، فُروشُد،
زیراکه او —تَمامَ اسْت— اَنْدُهْ‌گُسار، ما را.

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون نیست، هیچ مردی، در عشق، یار ما را،
سجاده، زاهدان را؛ درد و قُمار، ما را.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع می‌پردازد که هیچ کس در عشق، یار ما را به درستی درک نمی‌کند و زاهدان نیز نمی‌توانند درد و رنج ما را بفهمند. عشق و احساسات ما برای دیگران قابل درک نیست و همچنان که در قمار، ریسک و خطر وجود دارد، در عشق نیز ما با درد و سختی مواجه هستیم.
جایی که جانِ مردان باشد —چُو گویْ— گَردان،
آن نیست جایِ رندان؛ با آن، چه کار ما را؟
هوش مصنوعی: جایی که روح و استقامت مردان در آن باشد، مانند یک توپ در حال چرخش، جایی برای رندان نیست؛ ما چه کار به آنجا داریم؟
گر ساقیانِ معنی با زاهدان نِشینند،
مِی زاهدانِ رَه را؛ درد و خُمار ما را.
هوش مصنوعی: اگر اهل معرفت و معانی با زاهدان و پارسایان هم‌نشین شوند، مشروب زاهدان که در راه الهی است، ما را از درد و رنج و خماری خود آشنا می‌کند.
درمانْش، مُخلصان را، دردَش، شِکستِگان را،
شادیْش، مُصلحان را، غم، یادگار، ما را.
هوش مصنوعی: درمان آن درد، برای کسانی است که خالصانه و صمیمانه هستند. دردش، متعلق به کسانی است که در زندگی شکست خورده‌اند. شادی‌اش، در اختیار مصلحان و بهبودبخش‌هاست. و غم، یادگاری از ما به جا می‌گذارد.
ای مدعی، کجایی تا مُلکِ ما بِبینی،
کز هرچه بود در ما، برداشت —یار— ما را.
هوش مصنوعی: ای مدعی، کجا هستی که بیایی و شاهد زیبایی‌های ما باشی؟ زیرا از هر چیزی که در دل ما بود، یار ما را برداشت و از آن همه، بهره‌برداری کرد.
آمد خطاب، ذوقی از هاتفِ حقیقت؛
کِایْ خسته، چون بیابی اندوهِ زارِ ما را؟
هوش مصنوعی: صدایی به من رسید که چیزی از حقیقت را فاش کرد و گفت: ای خسته، وقتی که حال بی‌قراری و اندوه ما را ببینی، چه وضعی خواهی داشت؟
عَطّار، اَندَرین رَه، اندوهگین، فُروشُد،
زیراکه او —تَمامَ اسْت— اَنْدُهْ‌گُسار، ما را.
هوش مصنوعی: عطار در این راه، غمگین و ناراحت است، زیرا او به خوبی می‌داند که تمام غم‌ها و اندوه‌ها را به ما می‌فروشد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱ به خوانش فرید حامد
غزل شمارهٔ ۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱ به خوانش کیوان عاروان

حاشیه ها

1393/12/04 17:03
سبحان محمدی

عطار انده این ره اندوه کش فرو شد
این شکل صحیح مصرع اول بیت آخر می باشد.

1393/12/20 14:03
سرنا خراسانی

من متن دیوان عطار را مورد بررسی قراردادم واین غزل به همین شکل صحیح است.
منبع:دیوان عطار،تصحیح تقی تفضلی،ص87

1394/11/22 20:01
ن و القلم

میزان بازی با "درد" در غزلیات عطار انسان را شگفت زده میکند.در این غزل بارها از "درد" استفاده شده که گاهی"Dord" است و گاهی"Dard" و گاهی هر دو میتواند باشد ولله العلم و هو العلیم!

1394/11/12 19:02
میلاد سنایی

به نظر من در مصرع دوم از بیت دوم منظور شادروان عطار بزرگ ، رند خودشه. معنی اصلی رند مدنظرش نبوده. این مصرع با مصرع اول بیت اول ارتباط داره. رند اینجا در معنی عاشق بکار رفته.

1395/11/26 11:01
زهرا جان نثاری لادانی

برداشت شخصی این بنده از غزل 1
عطار با بکارگیری زبان رمزی و جهان‌بینیِ کنایی و ایهامی خود، خودش را در تقابل با کسانی قرار می‌دهد که تنها ادعای زهد و ریا دارند، اما در واقع اهل غش و فریبند. عطار از به کار گرفتن تازیانه زبان و فرود آوردن شلاق‌وار آن بر پیکر این جماعت به هیچ وجه فروگذار نمی‌کند و موضع خود را فاش می‌گوید. بنابراین در غزلیات عطار، کلماتی چون «پیر ما»، «لولی»، «ساقی»، «عاشق»، «ترسابچه»، «قلندر»، «قلّاش»، «رِند»، «درویش»، «دیر (مغان)»، «میخانه»، «خُمار»، و «کافر» به بافتی باز می‌گردد که در آن فرد دچار تحول درونی می‌شود و از مسجد می‌بُرد و سر به میخانه می‌گذارد، با اهل دل و معرفت واقعی (نه معرفت ظاهری و ناکارآمد که صرفاً موجب غرّه شدن فرد به خود می‌شود) همنشین و از خود بی‌خود می‌شود، خود را می‌شکند و فنا می‌شود. بر عکس، واژگانی چون «زاهد»، «مسجد»، «صومعه»، «کعبه»، «صوفی»، «خرقه»، «سالوس»، و «مدعی» به بافتی باز می‌گردد که فرد در آن فقط به پوسته خشک و ظاهری شریعت و دین دست یافته و هنوز به آن وارستگی و معرفت لازم نرسیده و کارهایش از روی ریا است.بنابراین،
1. چون نیست هیچ مردی در عشق، یار ما را
سجاده زاهدان را، دُرد و قُمار ما را
عطار خودش را در دنیای عشق (که ارتباطی با آن دنیای ظاهری شریعت ندارد) تنها و بی‌یاور می‌بیند و به این ترتیب با مقایسه خودش با زاهدانِ ریاکار ترجیح می‌دهد که سجاده را به همان ریاکاران وا گذارد و خودش با دُرد و قمار سر کند.
2. جایی که جانِ مردان باشد چو گویِ گردان
آن نیست جایِ رِندان، با آن چکار ما را
در دنیای ریاییِ شریعت‌ورزان، جان انسان‌ها مثل گوی چوگان دست‌بازیچه‌ای بیش نیست، و عطار چنین دنیایی را نمی‌خواهد، زیرا عطار در جرگه رِندان است و به آن دنیا تعلق ندارد.
3. گر ساقیانِ معنی با زاهدان نشینند
مِی زاهدانِ رَه را، دَرد و خُمار ما را
در این بیت، عطار با زبان کنایه سخن می‌گوید که دست بر قضا هر چه می‌نگری می‌بینی که شرایط به سود همان زاهدان ریایی است، به نحوی که حتی اگر فرض کنیم ساقی (پدر و مرشد روحانی و مورد علاقه عطار) به این زاهدان شراب بخوراند، سهم زاهدان از این شراب بخش سرمست‌کننده آن است و آنچه به عطار می‌رسد، صرفاً ته‌نشست‌های شراب است که بر درد و رنج او خواهد افزود و مایه مستی او نخواهد شد. البته می‌توان کنایه عطار را فهمید: به روال همیشه، حتی اگر زاهد بیاید و از دست ساقی شراب بخورد، روی شراب (ظاهر معنا که با شعفی پوسته‌ای همراه است) به او می‌رسد در حالی که تَهِ شراب (عمق معنا که همواره با درد عجین است) به عطار خواهد رسید. اینجا عطار رندانه ژرفا را در زیر سطح قربانی می‌کند تا سخنش در لفافه بماند و فقط اهل معنا ظرافت نهفته در آن را دریابند.
4. درمانش مخلصان را، دَردش شکستگان را
شادیش مصلحان را، غم یادگار ما را
به روال بیت قبلی، رُویِه شرابِ معنا شفایی ظاهری به همراه دارد، آن هم برای مخلصان و مصلحان (اما اینها فقط به زبان، مخلص و مصلحند و در عمل چنین نیستند)، اما درد و غم برای کسانی است که در خود شکسته‌اند.
5. ای مدعی کجایی تا مُلکِ ما ببینی
کز هرچه بود در ما، برداشت یار ما را
عطار در این بیت، این مدعیانِ خوب‌نما را خطاب قرار می‌دهد و در رقابت و رویارویی با آنها می‌پرسد: «آیا سلطنت و دارایی ما را نمی‌بینید؟ آیا نمی‌بینید که هر چه داشتم یار از من گرفت؟» به بیان دیگر، عطار فقر و تهی شدن از خود و شکستن در خود را بالاترین سرمایه و مُلکت می‌داند.
6. آمد خطابِ ذوقی از هاتفِ حقیقت
کِای خسته چون بیابی اندوهِ زارِ ما را
وقتی عطار به این درجه از جان‌باختگی و فنای در یار می‌رسد، ندا از سروش می‌رسد که: «حالا با این اوصاف، اندوه و غمِ عطار را چگونه می‌یابی؟ آیا هنوز هم آن را مفلسی و فلاکت معنا می‎کنی؟»
7. عطار اندرین رَه، اندوهگین فروشد
زیرا که او تمام است، اَندُه گسار ما را
سروش در ادامه مژده می‌دهد که عطار در راه فنا و معرفت حقیقی، «اندوهگین» و «اندوه» را می‌فروشد و اندوه از دل غمزدگان می‌بَرد، زیرا خودش مردی کامل و پیر طریقت است که اندوه و رنجش در ظاهر درد و بلا می‌نماید اما در باطن شادی و بهجت است.

1400/08/03 17:11
امین شاهی

میشه به این نام کاربری در تلگرام پیام بدید 

@allahorabbyy

1401/11/04 18:02
قطره …

با سلام 

زهرا جان بسیار تفسیر شیوا و دلنشینی بود 

پاینده و برقرار باشید انشالله

1396/01/03 16:04
مسعود

بسیار عالی ممنون از زحمات شما

1396/10/09 22:01
مختار

بسیار عالی و تشکر از همه دوستان

1397/06/18 01:09
یحیا راستگو

عطّار، اندرین ره، اندوهگین فرو شُد
زیرا که او تمام است انده گسار ما را
فرو شُدن در راه به معنی طی کردن راهه. غمگین هم قیده. اگر مفعول بود و فروختن بود باید اندوه میومد نه اندوهگین. شاعر میگه: عطار در این راه اندوهگین طی طریق می کند، زیرا که او به مثابه ی اندوه گسار برای ما کافی است.

1398/11/22 20:01
ابراهیم

در بیت اخر حق باشاهین است
ودر بیت:
ای مدعی تا ملک ما ببینی
کز هرچه بود در ما برداشت یار مارا
منظور شاعر ازملک نباید دارایی باشد بلکه قرب و منزلت وملکت درست تر مینماید ودر بیت دوم شایسته است بعد از یار یک کاما گذاشته شود یعنی از هرچه که در من بود یار فقط من را خواست

1399/03/26 03:05
محمود

بیت اول، خصوصا مصرع اول خوانش دیگری دارد که با معنی به نظر می آید. «چون» را به معنی چگونه، «یار» را به کسر «ر» و به معنی یارا و قابل و مصرع اول را سوالی بخوانیم: چگونه هیچ مردی یا کسی در عشق وزیدن هم توان من نیست؟
البته می توان این مصرع را خبری خواند با همان معنی بیشتر محتمل برای «چون». ولی فکر می کنم یار را باید به کسر و به معنی توانا برداشت کرد:‌ چون کسی در عشق هم توان من نیست و یارایی من را ندارد...
عطار آنچنان که دوست دیگری گفت با درد و دُرد چنان بازی ظریف کلامی می کند. بی راه نیست تصور به کار گیری چنان هنری در گوشه ای دیگر

1399/04/11 06:07
محمدرضا

سلام لطفا تشریح بیت ها را هم بگذارید من به شخصه خیلی شعر ها را از این سایت میخونم ولی معانیش را نمیفهمم

1399/06/05 22:09
امیر محمدزاده

باسلام و عرض ادب و احترام... خسته نباشید...واقعا هم اشعار و حاشیه ها قابل استفاده است...بنده دیوان عطارم به تصحیح سعید نفسی است داشتم مقایسه می کردم این شعررا که در دیوان چاپ شده و شعری که شما تایپ کردید اشتباه و اشکالاتی وجود دارد اشکالاتی مانند تفاوت واژگان، تعداد ابیات، ترتیب ابیات و.... لطفا مرا راهنمائی فرمایید کدام یک درست است خیلی متشکرم.

1401/01/15 10:04
Hassan Haddadi

۲۵ فروردین روز بزرگداشت " عطار" گرامی باد

1401/07/03 23:10
Erfan Fatemi -Anaraki

درود شرح معنی و تفسیر این شعر را کجا میشه پیدا کرد من شعر را اینگونه با کلماته فارسی قدیم نمیگیرم اگر کسی میتونه کمکم کنه سپاس گذار میشم.