قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸
ای حلقهٔ درگاه تو هفت آسمان سبحانه
وی از تو هم پر هم تهی هر دو جهان سبحانه
ای از هویدایی نهان وی از نهانی بس عیان
هم بر کناری از جهان هم در میان سبحانه
چرخ آستان درگهت شیران عالم روبهت
حیران بمانده در رهت پیر و جوان سبحانه
در کنه تو عقل و بصر هم اعجمی هم بی خبر
جان طفل لب از شیر تر تن ناتوان سبحانه
در وصف ذاتت بی شکی از صد هزاران صد یکی
دانش ندارند اندکی بسیار دان سبحانه
در جست و جویت عقل و جان واله فتاده در جهان
تو دایما گنجی نهان در قعر جان سبحانه
دل غرقهٔ دریای تو تن نیز ناپروای تو
سرگشتهٔ سودای تو عقل و روان سبحانه
هر بیزبانی بستهلب با رازهای بوالعجب
با تو سخن گو روز و شب از صد زبان سبحانه
ذرات عالم از علی تا نقطهٔ تحت الثری
تسبیح تو گوید همی کای غیب دان سبحانه
شبهای تار و روشنان بر خاک تو نوحهکنان
مردان ز شوقت چون زنان بر رخ زنان سبحانه
گردون زنگاری تو غرق هواداری تو
و اندر طلبکاری تو بر سر دوان سبحانه
بر درگه تو آسمان در آستین آورده جان
سر بر نگیرد یک زمان از آستان سبحانه
سلطان عالی حضرتی برتر ز نور و ظلمتی
در پردههای عزتی در لامکان سبحانه
بس کس که اندر باخت جان تا یابد از کویت نشان
وز تو نبوده در جهان کس را نشان سبحانه
وصفت که جان افزایدم گرچه زبان بگشایدم
نه در عبارت آیدم نه در بیان سبحانه
چون وصف تو بیچون بود از حد عقل افزون بود
هم از یقین بیرون بود هم از گمان سبحانه
پیش از همه رانده قلم بنوشته منشور کرم
فرعون و موسی را به هم روزی رسان سبحانه
فرعون چون سرکش بود گرچه در آب خوش فتد
زان آب در آتش فتد هم در زمان سبحانه
پنهان کنی پیغمبری از آتشی در آذری
زان برد موسی اخگری اندر دهان سبحانه
از نیم پشه کژدمی، انگیختی چون رستمی
تا بر سر نامردمی میزد سنان سبحانه
از عنکبوت بیتنی بر ساختی پرده تنی
تا دوستی از دشمنی کردی نهان سبحانه
آن کرم سرگردان تو در قعر سنگی زان تو
هر روز از دیوان تو اجرا ستان سبحانه
چون جان و دل پرداختی تنها به خاک انداختی
مرغان جان را ساختی عرش آشیان سبحانه
بگشای چشم ای دیدهور در صنع رب دادگر
وین دانههای در نگر در کهکشان سبحانه
آن ماه نو ابرو به خم وین طاس روی اندر شکم
صد دیده بگشاده به هم چون دیدهبان سبحانه
چون خور فتد در قیروان شعرای شب آرد جهان
تا بر سر اندازد از آن دو خواهران سبحانه
شب را ز انجم توشهای پروین چو زرین خوشهای
بشکفته در هر گوشهای صد گلستان سبحانه
هر شب به دست قادری بر گلشن نیلوفری
از غایت صنعتگری گوهر فشان سبحانه
چون صنع خود پیدا کند صحن فلک صحرا کند
گه فرقدان زیبا کند گه شعریان سبحانه
چون طاق گردون بسته شد عدل و کرم پیوسته شد
تا با بره هم رسته شد شیر ژیان سبحانه
گه ماه را بگداخته در راه ماهی تاخته
گه تیر را انداخته اندر کمان سبحانه
گه خوشهای بیرون کشد تا آدمی در خون کشد
گه دلو بر گردون کشد بیریسمان سبحانه
عقرب نهاده گردنش بگشاده دم بر دشمنش
جوزا به خدمت کردنش بسته میان سبحانه
چشم ترازو وا کند صد چشمه زو صحرا کند
خرچنگ را پیدا کند ز آب روان سبحانه
گه تن به بازی سرکشد ضحاکیی خنجر کشد
از گاو رایت برکشد چون کاویان سبحانه
بلبل که جان افزاید او دستان زنان زان آید او
تا سر تو بسراید او از صد زبان سبحانه
از شوق تو هر بلبلی چون پیش آرد غلغلی
صد برگ یابد هر گلی در بوستان سبحانه
گر زان شراب عاشقان یک جرعه برسانی به جان
با هش نیاید بعد از آن تا جاودان سبحانه
هستم رهین نعمتت دل بر امید رحمتت
تا در رسد از حضرتت یک مژدگان سبحانه
ای بر حقیقت پادشا گر در ره تو این گدا
سودی کند دانم تو را نبود زیان سبحانه
چون آفریدی رایگان نه سود کردی نه زیان
اکنون ببخش ای غیب دان هم رایگان سبحانه
یارب دل و دلدار شد بار گنه بسیار شد
وین خفته تا بیدار شد شد کاروان سبحانه
اول نه نیکو زیستم جز حسرت اکنون چیستم
ای بس که من بگریستم از شرم آن سبحانه
درماندهام در کار خود نه یار کس نه یار خود
از پردهٔ پندار خود بازم رهان سبحانه
جان مرا هشیار کن شایستهٔ دیدار کن
وین خفته را بیدار کن در زندگان سبحانه
در ششدر خوف و رجا چون جان شود از تن جدا
یارب مکش از سوی ما آن دم عنان سبحانه
از ظلمت تحت الثری جان جذب کن سوی علا
نوری ز انوار هدی در وی رسان سبحانه
هرچند بیباک رهم از لطف کن پاک رهم
کافکند بر خاک رهم بار گران سبحانه
عطار را در هر نفس فریاد رس لطف تو بس
پاکش برای فریاد رس زین خاکدان سبحانه
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای حلقهٔ درگاه تو هفت آسمان سبحانه
وی از تو هم پر هم تهی هر دو جهان سبحانه
هوش مصنوعی: ای حلقهٔ درگاه تو، هفت آسمان به عظمت و زیبایی تو، پر از وجود تو و همچنین خالی از هر چیزی غیر از تو، هر دو جهان در ساحت تو هستند.
ای از هویدایی نهان وی از نهانی بس عیان
هم بر کناری از جهان هم در میان سبحانه
هوش مصنوعی: ای که در آشکاری نهان هستی و در پنهانی به وضوح نمایان، تو هم در کنار این جهان هستی و هم در دل آن.
چرخ آستان درگهت شیران عالم روبهت
حیران بمانده در رهت پیر و جوان سبحانه
هوش مصنوعی: دروازهی حضور تو، جایی است که شیران و دلیران این دنیا در برابر آن متعجب و خیره ماندهاند. همه، از جوان تا پیر، در کنار تو، به عظمت و زیباییات حق میگویند و تو را ستایش میکنند.
در کنه تو عقل و بصر هم اعجمی هم بی خبر
جان طفل لب از شیر تر تن ناتوان سبحانه
هوش مصنوعی: در عمق وجود، هم عقل و هم بینایی ما بی خبر هستند، مانند کودکی که هنوز از شیر جدا نشده و جسم ناتوانی دارد.
در وصف ذاتت بی شکی از صد هزاران صد یکی
دانش ندارند اندکی بسیار دان سبحانه
هوش مصنوعی: در توصیف و شناخت ذات تو هیچ شک و تردیدی نیست که از میان صد هزار نفر تنها یک نفر به درستی دانش دارد و آن هم بسیار کم است. تو خود برتر از آن هستی که قابل شناخت کامل باشی.
در جست و جویت عقل و جان واله فتاده در جهان
تو دایما گنجی نهان در قعر جان سبحانه
هوش مصنوعی: در جست و جوی تو، عقل و جان به شوق و هیجان آمدهاند و در این جهانی که تو هستی، گنجی پنهان و ارزشمند در عمق وجود تو نهفته است.
دل غرقهٔ دریای تو تن نیز ناپروای تو
سرگشتهٔ سودای تو عقل و روان سبحانه
هوش مصنوعی: دل همچون دریایی از عشق توست و جسم من هم در برابر تو بیتوجه است. من در آرزوی تو سرگشته و حیرانم و این حالت به عقل و جانم اثر میگذارد.
هر بیزبانی بستهلب با رازهای بوالعجب
با تو سخن گو روز و شب از صد زبان سبحانه
هوش مصنوعی: هر کسی که زبان ندارد و نمیتواند سخن بگوید با تو رازهای شگفتآور را به گونهای بیان میکند که هر روز و شب با تو در گفتگو است، و این گفتگو از صد زبان الهی نشأت میگیرد.
ذرات عالم از علی تا نقطهٔ تحت الثری
تسبیح تو گوید همی کای غیب دان سبحانه
هوش مصنوعی: تمام موجودات و اجزای جهان، از مقام علی (علیهالسلام) تا پایینترین نقاط زمین، مداوم در حال ذکر و ستایش تو هستند ای دانای پنهان و توانای مطلق.
شبهای تار و روشنان بر خاک تو نوحهکنان
مردان ز شوقت چون زنان بر رخ زنان سبحانه
هوش مصنوعی: در شبهای تار و روشن، مردان به خاطر عشق و علاقهشان به تو، مانند زنان بر روی خاک تو گریه و نوحه میکنند.
گردون زنگاری تو غرق هواداری تو
و اندر طلبکاری تو بر سر دوان سبحانه
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو دچار رنگ و بوی خاصی شده است و در جستجوی تو دائماً در حرکت است.
بر درگه تو آسمان در آستین آورده جان
سر بر نگیرد یک زمان از آستان سبحانه
هوش مصنوعی: در درگاه تو، آسمان به گدایی آمده و جان من هیچگاه از آستان تو سر برنمیدارد.
سلطان عالی حضرتی برتر ز نور و ظلمتی
در پردههای عزتی در لامکان سبحانه
هوش مصنوعی: سلطان بزرگ و محترمی وجود دارد که فراتر از روشنایی و تاریکی است و در مقام والای خود در فضایی غیرمادی قرار دارد. او بزرگ و باشکوه است.
بس کس که اندر باخت جان تا یابد از کویت نشان
وز تو نبوده در جهان کس را نشان سبحانه
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم جان خود را باختهاند تا نشانهای از تو پیدا کنند، ولی هیچکس در این دنیا هیچ نشانی از تو نداشته است.
وصفت که جان افزایدم گرچه زبان بگشایدم
نه در عبارت آیدم نه در بیان سبحانه
هوش مصنوعی: هرچند که تلاش کنم وصف و توصیف تو را بیان کنم و زبان به سخن بیاورم، اما نه در کلمات و جملهها میتوانم حقایق تو را به تصویر بکشم و نه به درستی میتوانم معنی تو را برسانم.
چون وصف تو بیچون بود از حد عقل افزون بود
هم از یقین بیرون بود هم از گمان سبحانه
هوش مصنوعی: زیبایی و کمال تو به قدری بینظیر است که از فهم انسان فراتر میرود. آنچنان که هیچگونه یقین یا گمان نمیتواند به درستی آن را وصف کند.
پیش از همه رانده قلم بنوشته منشور کرم
فرعون و موسی را به هم روزی رسان سبحانه
هوش مصنوعی: قبل از هر چیز، قلم به نوشتن منشور کرم، یعنی نامهای از فرعون و موسی، پرداخته است که روزی آنها را به هم میرساند. خداوند بزرگ است و هر چیزی را تدبیر میکند.
فرعون چون سرکش بود گرچه در آب خوش فتد
زان آب در آتش فتد هم در زمان سبحانه
هوش مصنوعی: فرعون که فردی سرکش و سرسخت بود، حتی اگر در آب سالم و خوشحال باشد، به دلیل طغیانش در نهایت به عذاب و دردسر دچار خواهد شد.
پنهان کنی پیغمبری از آتشی در آذری
زان برد موسی اخگری اندر دهان سبحانه
هوش مصنوعی: در این بیت از شاعر، به موضوعی اشاره شده که فردی میتواند قدرتهایی شگفتانگیز و الهی را در خود داشته باشد، اما این قدرتها در خفا و پنهانی قرار دارند. با اشاره به داستان موسی و آتش، به نوعی نمادین بیان شده که هرچند این استعدادها و ویژگیها ممکن است در ظاهر عادی باشند، اما در باطن، انرژی و نیرویی قوی دارند که میتواند به دگرگونی و تحول منجر شود. به عبارتی، آنچه که درون فرد وجود دارد، میتواند به شکلی شگفتآور بر زندگی او و دیگران تأثیر بگذارد.
از نیم پشه کژدمی، انگیختی چون رستمی
تا بر سر نامردمی میزد سنان سبحانه
هوش مصنوعی: شما با زهر نیش کوچک کژدم، توانستهای مانند رستم به نبرد با بینظمی و نامردمی بروی و با قدرت و دلیرانه ضربه بزنی.
از عنکبوت بیتنی بر ساختی پرده تنی
تا دوستی از دشمنی کردی نهان سبحانه
هوش مصنوعی: تو با زحمت و نازکی به مانند یک عنکبوت، پردهای از تن و جسم ساختهای که به واسطهی آن، دوستی را از دشمنی پنهان کردهای. این عمل، شگفتانگیز و قابل تحسین است.
آن کرم سرگردان تو در قعر سنگی زان تو
هر روز از دیوان تو اجرا ستان سبحانه
هوش مصنوعی: آن کرم سرگردان در عمق سنگ، هر روز از دنیای تو الهام میگیرد و از زیباییهای تو بینهایت ستایش میکند.
چون جان و دل پرداختی تنها به خاک انداختی
مرغان جان را ساختی عرش آشیان سبحانه
هوش مصنوعی: وقتی تمام جان و دل خود را در راه عشق و محبت گذاشتی، تنها جسمها را به زمین واگذار کردی و روحها و جانهایت را به عرش آسمانها پرواز دادی.
بگشای چشم ای دیدهور در صنع رب دادگر
وین دانههای در نگر در کهکشان سبحانه
هوش مصنوعی: ای چشم بیدار، به آثار خالق بینظیر بنگر و به این دانههای درخشان نظر کن که در کهکشان وجود دارد.
آن ماه نو ابرو به خم وین طاس روی اندر شکم
صد دیده بگشاده به هم چون دیدهبان سبحانه
هوش مصنوعی: آن ماه نو با ابروی کمان مانند، و آن سر طاس در شکم، به مانند چشمان بسیاری که با هم باز شدهاند، همچون دیدهبان.
چون خور فتد در قیروان شعرای شب آرد جهان
تا بر سر اندازد از آن دو خواهران سبحانه
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید در قیروان غروب کند، شاعران در شب به میدان میآیند تا با شعرهایشان جهان را تحت تأثیر قرار دهند و از آن دو خواهر الهام بگیرند.
شب را ز انجم توشهای پروین چو زرین خوشهای
بشکفته در هر گوشهای صد گلستان سبحانه
هوش مصنوعی: در شب، ستارهها چون خوشههای زرین درخشانند و در هر گوشه، گلستانی از زیباییها و شگفتیها شکفته شده است.
هر شب به دست قادری بر گلشن نیلوفری
از غایت صنعتگری گوهر فشان سبحانه
هوش مصنوعی: هر شب، به دست فردی با توانایی و مهارت، باغ نیلوفرها پر از زیبایی و جواهرات درخشان میشود. این فرد با نهایت هنر خود، زیباییهایی را خلق میکند که شگفتانگیز هستند.
چون صنع خود پیدا کند صحن فلک صحرا کند
گه فرقدان زیبا کند گه شعریان سبحانه
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند آثار خویش را نمایش دهد، آسمان و زمین را به زیبایی تزئین میکند و ستارههای درخشان را به جلوه درمیآورد.
چون طاق گردون بسته شد عدل و کرم پیوسته شد
تا با بره هم رسته شد شیر ژیان سبحانه
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان از عدالت و بخشش پر شد، همه چیز به کمال رسید و حتی گروهی از برهها نیز با شیر بزرگتر از خود متحد شدند.
گه ماه را بگداخته در راه ماهی تاخته
گه تیر را انداخته اندر کمان سبحانه
هوش مصنوعی: گاهی ماه را در حال ذوب شدن میبینیم که به سمت ماهی میشتابد و گاهی تیر را در کمان آماده پرتاب میبیند.
گه خوشهای بیرون کشد تا آدمی در خون کشد
گه دلو بر گردون کشد بیریسمان سبحانه
هوش مصنوعی: گاهی خوشهای از دل زمین بیرون میآید تا انسان را به خونریزی وادار کند و گاهی دلو (سطل) را به آسمان میکشند بدون هیچ رشتهای از آن.
عقرب نهاده گردنش بگشاده دم بر دشمنش
جوزا به خدمت کردنش بسته میان سبحانه
هوش مصنوعی: عقرب در حالتی است که سرش را بالا گرفته و دمش را به سمت دشمنش قرار داده، در حالی که در وسط کار به جوزا (پیکر درخشانی) که میخواهد به آن خدمت کند، بند شده است.
چشم ترازو وا کند صد چشمه زو صحرا کند
خرچنگ را پیدا کند ز آب روان سبحانه
هوش مصنوعی: چشم تو مانند ترازویی است که دنیای وسیعی از زیباییها را نمایان میکند. این چشم میتواند موجودات پنهان را ببیند و چیزهای نادیدنی را از آب جاری آشکار کند.
گه تن به بازی سرکشد ضحاکیی خنجر کشد
از گاو رایت برکشد چون کاویان سبحانه
هوش مصنوعی: وقتی که بدن انسان به بازی و سرگرمی مشغول میشود، ممکن است شخصی مکار و فریبکار ظاهر شود و خطراتی را به وجود آورد، اما مانند کاویان و با شجاعت و قدرت، توانایی مقابله با این تهدیدات را دارد.
بلبل که جان افزاید او دستان زنان زان آید او
تا سر تو بسراید او از صد زبان سبحانه
هوش مصنوعی: بلبل با نغمهخوانی و آوازش زندگی را به اطرافیانش میبخشد و با شادی و شوق، داستانها و غزلها را برای تو میسراید. او از عمق دلش و با همه وجود، این کار را انجام میدهد.
از شوق تو هر بلبلی چون پیش آرد غلغلی
صد برگ یابد هر گلی در بوستان سبحانه
هوش مصنوعی: از روی شوق تو هر بلبل نغمهای سر میدهد و در باغ، هر گلی با صدای آن، به زنبق و زیبایی میرسد.
گر زان شراب عاشقان یک جرعه برسانی به جان
با هش نیاید بعد از آن تا جاودان سبحانه
هوش مصنوعی: اگر از آن شراب عاشقان یک جرعه به جانت برسانی، بعد از آن تا همیشه و برای همیشه هیچ گونه اندوه و غمی بر تو نخواهد آمد.
هستم رهین نعمتت دل بر امید رحمتت
تا در رسد از حضرتت یک مژدگان سبحانه
هوش مصنوعی: من به خاطر نعمت تو هستم و دل به امید رحمت تو بستهام، تا اینکه روزی از جانب تو مژدهای به من برسد.
ای بر حقیقت پادشا گر در ره تو این گدا
سودی کند دانم تو را نبود زیان سبحانه
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که بر حقیقت سلطنت میکنی، اگر این گدا در مسیر تو سودی بیافریند، میدانم که برای تو هیچ ضرری ندارد. سبحانه!
چون آفریدی رایگان نه سود کردی نه زیان
اکنون ببخش ای غیب دان هم رایگان سبحانه
هوش مصنوعی: ای خالق که در آفرینش، هیچ هزینه و زیانی برای ما نداشتی، اکنون که همه چیز را با لطف و عظمت خود بخشیدهای، ما را هم از رحمت خود بیبهره نگذار.
یارب دل و دلدار شد بار گنه بسیار شد
وین خفته تا بیدار شد شد کاروان سبحانه
هوش مصنوعی: ای خدا، دل و محبوب به خاطر گناهان زیادی گرفتار شدهاند و وقتی این خواب غفلت بیدار شود، کاروان خوشی و آرامش به راه میافتد.
اول نه نیکو زیستم جز حسرت اکنون چیستم
ای بس که من بگریستم از شرم آن سبحانه
هوش مصنوعی: قبل از این که به حالتی نیکو زندگی کنم، فقط حسرت میخوردم. حالا چه بر سرم آمده است؟ از اندازهای که از شرم خداوند به گریه افتادهام، باید بگویم.
درماندهام در کار خود نه یار کس نه یار خود
از پردهٔ پندار خود بازم رهان سبحانه
هوش مصنوعی: من در کارهای خود به شدت دچار سردرگمی و درماندگی شدهام. نه کسی را دارم که به من کمک کند و نه خودم قادر به حل مشکلاتم هستم. از این افکار و توهمات که مرا به زحمت انداختهاند، مرا رهایی ببخش.
جان مرا هشیار کن شایستهٔ دیدار کن
وین خفته را بیدار کن در زندگان سبحانه
هوش مصنوعی: مرا بیدار کن و آمادگی لازم برای دیدار را به من بده، و این فردی که در خواب است را هم بیدار کن تا در جمع زندگان حاضر شود.
در ششدر خوف و رجا چون جان شود از تن جدا
یارب مکش از سوی ما آن دم عنان سبحانه
هوش مصنوعی: زمانی که جان از بدن جدا میشود و در هراس و امید غرق هستیم، ای پروردگار، آن لحظه دست ما را رها نکن.
از ظلمت تحت الثری جان جذب کن سوی علا
نوری ز انوار هدی در وی رسان سبحانه
هوش مصنوعی: از تاریکیهای زیر زمین، جان خود را به سوی علو و بلندی ببر و نوری از نورهای هدایت به او برسان. خداوند پاک و بزرگ است.
هرچند بیباک رهم از لطف کن پاک رهم
کافکند بر خاک رهم بار گران سبحانه
هوش مصنوعی: هرچند که من در مسیر زندگی شجاع هستم، اما لطف و رحمت تو مرا حفظ میکند. اگر بار سنگینی بر دوشم باشد، باز هم من پاک و بینقص میمانم.
عطار را در هر نفس فریاد رس لطف تو بس
پاکش برای فریاد رس زین خاکدان سبحانه
هوش مصنوعی: عطار در هر لحظه از زندگیاش به لطف و رحمت تو نیازمند است و این عشق و پاکی او را برای درخواست کمک از تو از این دنیای پوچ آماده میکند.
حاشیه ها
1398/05/03 00:08
علی
بسیار زیبا و تاثیرگذار. اشارات نجومی فراوانی هم داره که زیبایی شعر رو صدچندان کرده؛ از صور فلکی و ماه و ستارگان و ...