گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱

دلی پر گوهر اسرار دارم
ولیکن بر زبان مسمار دارم
چو یک همدم نمی‌دارم در آفاق
سزد گر روی در دیوار دارم
چو هیچ آزادهٔ داننده دل نیست
چه سود ار جان پر از گفتار دارم
درین تنهایی و سرگشتگی من
نه یک همدم نه یک دلدار دارم
مرا گویند کو عزلت گرفته است
درین عزلت خدا را یار دارم
سر کس می‌ندارم چون کنم من
مگر من طبع بوتیمار دارم
سرم ببریده باد از بن قلم‌وار
اگر یک دم سر دستار دارم
مرا گویند او کس را ندارد
اگر بینم کسی نهمار دارم
مرا از خلق ناهموار تا چند
همی هموار و ناهموار دارم
ندانم برد من تیمار یک کس
چگونه این همه تیمار دارم
ز دنیایی مرا چیزی که نقد است
جهانی زحمت اغیار دارم
چو در عالم نمی‌بینم رفیقی
میان خاره دل پر خار دارم
کجاست اندر جهان اسرارجویی
که تا با او شبی بیدار دارم
بر امید هم آوازی شب و روز
طریق گنبد دوار دارم
چه جویم همدمی چون می‌نیابم
که هم دم دم به دم اسرار دارم
به حمدالله رغما للمرائی
تنی پاک و دلی هشیار دارم
درون دل مرا گلزار عشق است
که دایم سر درین گلزار دارم
برون نایم ازین گلزار هرگز
چو خود را در درون غمخوار دارم
همه دنیا چو مردار است حقا
نیم سگ چون سر مردار دارم
فریدم فرد بنشستم که در دل
ز فردیت بسی انوار دارم
درخت موسی از دورم نمودند
سزد گر آه موسی‌وار دارم
اگر موسی نیم موسیچه هستم
درون سینه موسیقار دارم
چو موسیقار می‌نالم به زاری
که کاری مشکل و دشوار دارم
ز کار خویشتن تا چند گویم
که باشم من کجا مقدار دارم
ز هر چیزی که گفتم توبه کردم
زبان اکنون بر استغفار دارم
میان خلق از آن معنی عزیزم
که نفس خویشتن را خوار دارم
خطا گفتم غلط کردم که در راه
به نادانی خویش اقرار دارم
مگردانید سر از من به خواری
که سرگردانی بسیار دارم
مرا سودای دلبندی چنان کرد
که عمری رفت و عمری کار دارم
چو از هستی او با خویش افتم
ز ننگ هستی خود عار دارم
دلی در راه او در کفر و اسلام
میان کعبه و خمار دارم
بوینیدم بسوزیدم در آتش
که زیر خرقه در زنار دارم
ندارم ذره‌ای مقصود حاصل
ولی اندیشه صد خروار دارم
فغان از هستی عطار امروز
من این غم جمله از عطار دارم
خداوندا تو می‌دانی که دیر است
که از ایوان تو ادرار دارم
به فضل ادرار خود را تازه گردان
که هم بی برگم و هم بار دارم
گر استعداد ادرار توام نیست
به دست توست چون انکار دارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی پر گوهر اسرار دارم
ولیکن بر زبان مسمار دارم
هوش مصنوعی: دل من پر از رازها و نکته‌های ارزشمند است، اما نمی‌توانم آنها را به زبان بیاورم.
چو یک همدم نمی‌دارم در آفاق
سزد گر روی در دیوار دارم
هوش مصنوعی: وقتی که هیچ یاری در سرزمین‌ها ندارم، معقول است که اگر بخواهم، روی به دیوار کنم و با آن صحبت کنم.
چو هیچ آزادهٔ داننده دل نیست
چه سود ار جان پر از گفتار دارم
هوش مصنوعی: اگر هیچ فرد آگاه و آزاداندیشی در میان نباشد، داشتن جان پر از سخنان و حرف‌ها چه فایده‌ای دارد؟
درین تنهایی و سرگشتگی من
نه یک همدم نه یک دلدار دارم
هوش مصنوعی: در این تنهایی و آشفتگی، نه کسی هست که همراهم باشد و نه محبوبی دارم.
مرا گویند کو عزلت گرفته است
درین عزلت خدا را یار دارم
هوش مصنوعی: می‌گویند که من در گوشه‌گیری به سر می‌برم، اما در این تنهایی، خدا را همراه و یاور خود دارم.
سر کس می‌ندارم چون کنم من
مگر من طبع بوتیمار دارم
هوش مصنوعی: من به کسی اهمیت نمی‌دهم؛ پس چگونه می‌توانم این کار را بکنم، مگر اینکه طبع و خُلق من مانند بوتیمار باشد.
سرم ببریده باد از بن قلم‌وار
اگر یک دم سر دستار دارم
هوش مصنوعی: اگر فقط یک لحظه بر روی دستارم سر بگذارم، خیال می‌کنم که سرم مانند قلم، بریده شده است.
مرا گویند او کس را ندارد
اگر بینم کسی نهمار دارم
هوش مصنوعی: می‌گویند او کسی را در زندگی‌اش ندارد، اما اگر کسی را ببینم، با شگفتی به او نگاه می‌کنم.
مرا از خلق ناهموار تا چند
همی هموار و ناهموار دارم
هوش مصنوعی: چرا همچنان باید برای من از وجود آدم‌های ناهماهنگ و دشوار زندگی بگویی؟ من خودم با این سختی‌ها همه‌روزه دست و پنجه نرم می‌کنم.
ندانم برد من تیمار یک کس
چگونه این همه تیمار دارم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چگونه است که من این‌قدر نسبت به کسی که از او خبر ندارم، دل‌مشغولی و اهتمام دارم.
ز دنیایی مرا چیزی که نقد است
جهانی زحمت اغیار دارم
هوش مصنوعی: در زندگی، آنچه که در اختیار دارم و به‌عنوان دارایی واقعی من به حساب می‌آید، تنها زحمت و تلاش دیگران است.
چو در عالم نمی‌بینم رفیقی
میان خاره دل پر خار دارم
هوش مصنوعی: وقتی در دنیا هیچ دوستی نمی‌بینم، دل و روح من پر از درد و ناراحتی است.
کجاست اندر جهان اسرارجویی
که تا با او شبی بیدار دارم
هوش مصنوعی: کجا می‌توانم کسی را پیدا کنم که به دنبال کشف رازهای عالم باشد و من بتوانم شبی را با او بیدار بگذرانم؟
بر امید هم آوازی شب و روز
طریق گنبد دوار دارم
هوش مصنوعی: من با امید همراهی شب و روز این مسیر گردش زمین را دارم.
چه جویم همدمی چون می‌نیابم
که هم دم دم به دم اسرار دارم
هوش مصنوعی: من چه چیزی را جستجو کنم، وقتی همدمی نمی‌یابم؟ چرا که هر لحظه در دل خود، رازی دارم که باید با کسی قسمت کنم.
به حمدالله رغما للمرائی
تنی پاک و دلی هشیار دارم
هوش مصنوعی: شکر خدا را می‌گویم که با وجود ریا در جامعه، جسمی پاک و دلی آگاه و هوشیار دارم.
درون دل مرا گلزار عشق است
که دایم سر درین گلزار دارم
هوش مصنوعی: درون قلب من باغی از عشق وجود دارد که من همیشه در آنجا حضور دارم.
برون نایم ازین گلزار هرگز
چو خود را در درون غمخوار دارم
هوش مصنوعی: هرگز از این باغ بیرون نمی‌روم، چون در درونم خود را دلسوز می‌دانم.
همه دنیا چو مردار است حقا
نیم سگ چون سر مردار دارم
هوش مصنوعی: در اینجا پیام این است که دنیا به اندازه‌ای بی‌ارزش و بی‌معنا است که انسان‌ها از آن کمتر ارزش دارند و خود را پایین‌تر از آن می‌دانند. در واقع، این عبارت به نوعی حسی از ناامیدی و بی‌اعتباری در مورد زندگی و دنیا را منتقل می‌کند. گوینده به این موضوع اشاره می‌کند که حتی در مقایسه با متوسط‌ترین موجودات، احساس می‌کند که ارزش چندانی ندارد.
فریدم فرد بنشستم که در دل
ز فردیت بسی انوار دارم
هوش مصنوعی: من در نشستن کنار فرید، احساس می‌کنم که در وجودم از فردیت، نورهای بسیاری دارم.
درخت موسی از دورم نمودند
سزد گر آه موسی‌وار دارم
هوش مصنوعی: درختی که زنده بودن و معجزه بودن حضرت موسی را نشان می‌دهد، از دور به من نشان داده شد. اگر من هم مانند موسی آه و ناله کنم، جایز خواهد بود.
اگر موسی نیم موسیچه هستم
درون سینه موسیقار دارم
هوش مصنوعی: اگر من نیمه‌ای از موسیقی باشم، در دل خود احساس نواهای موسیقی را دارم.
چو موسیقار می‌نالم به زاری
که کاری مشکل و دشوار دارم
هوش مصنوعی: مانند یک نوازنده، با صدای بلند و نالا به خاطر مشکلی که دارم، ابراز ناگوارگی می‌کنم.
ز کار خویشتن تا چند گویم
که باشم من کجا مقدار دارم
هوش مصنوعی: من تا چه زمانی باید از خودم بگویم؟ من کجا هستم و چه میزان ارزشی دارم؟
ز هر چیزی که گفتم توبه کردم
زبان اکنون بر استغفار دارم
هوش مصنوعی: من از هر آنچه که به زبان آوردم پشیمان شدم و حالا فقط بر زبانم ذکر استغفار جاری است.
میان خلق از آن معنی عزیزم
که نفس خویشتن را خوار دارم
هوش مصنوعی: در بین مردم، ارزش من به خاطر این است که من خودم را ناچیز و کم اهمیت می‌دانم.
خطا گفتم غلط کردم که در راه
به نادانی خویش اقرار دارم
هوش مصنوعی: من در اشتباه بودم و الآن می‌فهمم که باید به نادانی خودم اعتراف کنم.
مگردانید سر از من به خواری
که سرگردانی بسیار دارم
هوش مصنوعی: لطفاً از من روی بر نگردانید و مرا به حال خود رها نکنید، چون در درونم اضطراب و سرگشتگی زیادی دارم.
مرا سودای دلبندی چنان کرد
که عمری رفت و عمری کار دارم
هوش مصنوعی: احساسی عمیق و پرشور نسبت به عشقم دارم که تمام عمرم را تحت تأثیر قرار داده و حالا هم همچنان درگیر آن هستم.
چو از هستی او با خویش افتم
ز ننگ هستی خود عار دارم
هوش مصنوعی: وقتی به وجود او فکر می‌کنم و خودم را در مقایسه با او می‌بینم، از وجود خودم و ضعف‌هایم شرمنده می‌شوم.
دلی در راه او در کفر و اسلام
میان کعبه و خمار دارم
هوش مصنوعی: دل من برای او در حالتی است که نه به کفر علاقه‌مندم و نه به اسلام، و این دل در میان دو مکان مقدس، یعنی کعبه و میخانه، قرار دارد.
بوینیدم بسوزیدم در آتش
که زیر خرقه در زنار دارم
هوش مصنوعی: من در آتش عشق سوخته‌ام، در حالی که زیر پوشش خود دلی غمگین و دردی نهفته دارم.
ندارم ذره‌ای مقصود حاصل
ولی اندیشه صد خروار دارم
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی برای دستیابی ندارم، اما افکار و اندیشه‌های زیادی در سر دارم.
فغان از هستی عطار امروز
من این غم جمله از عطار دارم
هوش مصنوعی: آه و افسوس از وجود و هستی عطار، امروز من این غم و اندوه را به خاطر عطار دارم.
خداوندا تو می‌دانی که دیر است
که از ایوان تو ادرار دارم
هوش مصنوعی: خداوندا، تو می‌دانی که مدت زیادی است از درگاه تو دور هستم و نیاز به رحمتت دارم.
به فضل ادرار خود را تازه گردان
که هم بی برگم و هم بار دارم
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت زندگی و به لطف خدا، خود را شاداب نگه‌دار، چون که هم بی‌پناه هستم و هم بار سنگینی بر دوشم دارم.
گر استعداد ادرار توام نیست
به دست توست چون انکار دارم
هوش مصنوعی: اگر مهارت لازم برای انجام کاری را ندارم، این به خودم بستگی دارد چون می‌توانم آن را نادیده بگیرم.

حاشیه ها

1387/03/07 07:06
ناشناس

قصاید عطار بسیارشگفت وپر شور است از این قصیده معلوم است که سوی دیگر وجود خود را کشف کرده وبه یکتائی وتجرد نفس رسیده است در این حالت است که یکتای کل عالم را درک میکنند
هرکسی در عالم تنهاومنحصر به فرد است ولی غالبا کشف نمیشود و در عالم شرک و شریکان اصل خود را گم میکند و در عین حال هرکس باهرمذهب یا لامذهبی در جستجوی حقیقت است به قول مولوی :
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

1387/03/10 06:06
ناشناس

به نظر میرسددربیت22 ببندیدم باید باشد وبیت25 دیریست
---
پاسخ: به نظر می‌رسد مشکلات اعلام شده مربوط به شعر دیگری باشد. تغییری اعمال نشد.

1387/05/09 11:08
حامد

به نظر در بیت آخر مصرع اول واژه ی ادراک صحیح باشد...
یا حق...

1396/08/19 07:11
نادر..

بر امید هم آوازی شب و روز
طریق گنبد دوار دارم..