قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱
هر دل که در حظیرهٔ حضرت حضور یافت
سرش سریر خود ز سرای سرور یافت
طیار گشت در افق غیب تا ابد
هر کو ازین سرای حوادث عبور یافت
از قرص مهر و گردهٔ مه کم نواله کن
زیرا که آن زوال گرفت این کسور یافت
همکاسهٔ تو خوان فلک گشت همچو زر
هر شب سیاه کاسگی او ظهور یافت
زین خوان اگر فضولی کاسه کجا برم
یک لقمه خورد کاسهٔ سر پر غرور یافت
پشتت چو چنگ گشت و شعوری نیافتی
پس چنگ چون ز یک سر ناخن شعور یافت
از نور شرع شمع برفروز زانکه عقل
خورشید برج وحدت حق دور دور یافت
مرد آن بود که از جگر ریش هر سحر
آهی که برکشید بخار بخور یافت
زنده دل آن کس است که در عشق و آه سرد
هر روز صد قیامت و صد نفخ صور یافت
آن عشق کی بود که به حوری نظر کنی
مرده کسی که زندگی از عشق حور یافت
خود را به منتهای بلاغت رسان تمام
کانکس که یافت حور و قصور از قصور یافت
در بند حور و چشمهٔ کوثر مباش از آنک
مرد آن بود که نقد ز قعر بحور یافت
اندر سواد فقر طلب نور دل که چشم
در جوف هفت پردهٔ تاریک نور یافت
در شب طلب حضور که در چشم مردم است
کاندر درون پردهٔ کحلی حضور یافت
در پردهدار عشق که معشوق خویش را
عشاق کاردیده به غایت غیور یافت
گر سوز عشق میطلبی سر بنه که شمع
آندم که سر نیافت درین خطه سور یافت
در عشق دوست هر که سر خود برهنه کرد
کفر است اگر ز دوست دل خود صبور یافت
بر فرق ریز خاک اگر یک نفس تو را
در هر دو کون داعی وحدت نفور یافت
بگذر ز عقل و عشق طلب کن که جان پاک
چندین عقیله از غم عقل فکور یافت
خیرالامور اوسطها عقل را ربود
زیرا که عشق واسطه شرالامور یافت
خون از دل چو سنگ برآور که مرد طور
یاقوت سرخ معرفت از کان طور یافت
بر خوان زبور عشق ز نور دلت از آنک
داود هر حضور که دید از زبور یافت
صندوق سینه پر گهر راز کن که دل
محصول کار حصل ما فیالصدور یافت
در بحر راز گوهر دل غرق کن که جان
چون غرق راز گشت تجلی نور یافت
در عز عزلت آی که سیمرغ تا ز خلق
عزلت گرفت شاهی خیلالطیور یافت
عطار تا که بود تن خویش را مدام
در تنگنای عالم خاکی نفور یافت
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰: چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردمپرور استقصیدهٔ شمارهٔ ۱۲: غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر دل که در حظیرهٔ حضرت حضور یافت
سرش سریر خود ز سرای سرور یافت
هوش مصنوعی: هر کسی که در محضر خداوند حاضر شود، جایگاه ویژهای را در کنار او به دست میآورد و به نعمتهای بزرگتری دست مییابد.
طیار گشت در افق غیب تا ابد
هر کو ازین سرای حوادث عبور یافت
هوش مصنوعی: پرندهای در آسمان نامرئی پرواز کرد که تا ابد، هر کسی که از این دنیای پر از حوادث عبور کند، به آنجا میرسد.
از قرص مهر و گردهٔ مه کم نواله کن
زیرا که آن زوال گرفت این کسور یافت
هوش مصنوعی: از ماه و خورشید کماشتها باش، چون که آنها نیز روزی از بین خواهند رفت و زوال خواهند یافت.
همکاسهٔ تو خوان فلک گشت همچو زر
هر شب سیاه کاسگی او ظهور یافت
هوش مصنوعی: دوستانی که در کنار یکدیگرند، به مانند ظرفی هستند که شبها با چهرهای زیبا و درخشان به میهمانی آسمان میروند و همیشه در همیاری و همکاری یکدیگر درخشندهتر میشوند.
زین خوان اگر فضولی کاسه کجا برم
یک لقمه خورد کاسهٔ سر پر غرور یافت
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از این سفره فضولی کنم و به جایی بروم، یک لقمهای از آن برمیدارم که سرم از غرور پر شود.
پشتت چو چنگ گشت و شعوری نیافتی
پس چنگ چون ز یک سر ناخن شعور یافت
هوش مصنوعی: وقتی که پشتت به خاطر ناامیدی و بیتوجهی تبدیل به چنگ میشود و شعور و آگاهی را نمییابی، پس چنگ (بیماری و بلای) تو هم در نهایت از یک طرف مانند ناخن روشنایی و آگاهی به دست میآورد.
از نور شرع شمع برفروز زانکه عقل
خورشید برج وحدت حق دور دور یافت
هوش مصنوعی: از نور احکام دین مانند شمعی روشن باش، زیرا که عقل در دایرهای دور از نور حقیقت و وحدت الهی قرار دارد.
مرد آن بود که از جگر ریش هر سحر
آهی که برکشید بخار بخور یافت
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که هر صبح از دل و جان خود نالهای برمیآورد و با این ناله، بخاری همچون دود برمیخیزد.
زنده دل آن کس است که در عشق و آه سرد
هر روز صد قیامت و صد نفخ صور یافت
هوش مصنوعی: کسی که همیشه دلش شاد و زنده است، همان کسی است که در عشق و با وجود درد و غم، هر روز تجربههای زیادی مانند قیامت و بازگشت زندگی را احساس میکند.
آن عشق کی بود که به حوری نظر کنی
مرده کسی که زندگی از عشق حور یافت
هوش مصنوعی: عشقی که تو به زیبایی حوری داشته باشی، واقعی نیست. کسی که از عشق به حوری جان و زندگی یافته، واقعاً مرده است.
خود را به منتهای بلاغت رسان تمام
کانکس که یافت حور و قصور از قصور یافت
هوش مصنوعی: شخص با کمال توانایی و فن بیان خود، از هر لحاظ به اوج رسیده و به زیباییهایی مثل حور و قصر دست یافته است.
در بند حور و چشمهٔ کوثر مباش از آنک
مرد آن بود که نقد ز قعر بحور یافت
هوش مصنوعی: به دنبال جاذبههای superficial و زیباییهای دنیوی نباش، چرا که انسان واقعی کسی است که از عمق وجودش به حقیقت و معانی عمیق زندگی دست پیدا کند.
اندر سواد فقر طلب نور دل که چشم
در جوف هفت پردهٔ تاریک نور یافت
هوش مصنوعی: در دل تاریکی و فقر، به دنبال روشنی و روشنایی باش؛ زیرا حتی در عمیقترین تاریکیها، میتوان نور و امیدی پیدا کرد.
در شب طلب حضور که در چشم مردم است
کاندر درون پردهٔ کحلی حضور یافت
هوش مصنوعی: در شب درخواست برای دیدار، آنچه در چشمان مردم نمایان است، در واقع در عمق پنهانی از پردهٔ سیاهی به حقیقت پیوسته است.
در پردهدار عشق که معشوق خویش را
عشاق کاردیده به غایت غیور یافت
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، پرستشگرانی که عاشق هستند، معشوق خود را در حالتی بسیار حساس و غیرتمند مشاهده کردند.
گر سوز عشق میطلبی سر بنه که شمع
آندم که سر نیافت درین خطه سور یافت
هوش مصنوعی: اگر شوق و اشتیاق عشق را میخواهی، باید خودت را در معرض خطر قرار دهی، زیرا شمعی که از سر و جان خود نمیگذرد، در این مسیر تنها آرامش و خوشی را نمییابد.
در عشق دوست هر که سر خود برهنه کرد
کفر است اگر ز دوست دل خود صبور یافت
هوش مصنوعی: در عشق، هر کسی که خود را بدون هیچ پوششی برای دوست نشان دهد، اگر در دل خود نسبت به او صبر و استقامت نداشته باشد، بر خودش کفر ورزیده است.
بر فرق ریز خاک اگر یک نفس تو را
در هر دو کون داعی وحدت نفور یافت
هوش مصنوعی: اگر بر سر خاک بگذرانی و نفسی به یاد تو به همهجا برسانی، در هر دو جهان دعوت از وحدت را درک خواهی کرد.
بگذر ز عقل و عشق طلب کن که جان پاک
چندین عقیله از غم عقل فکور یافت
هوش مصنوعی: از عقل و تفکر کنارهگیری کن و به دنبال عشق برو، زیرا که روحهای پاک و باطنیند که از غم و اندوه عقل، رهایی یافتهاند.
خیرالامور اوسطها عقل را ربود
زیرا که عشق واسطه شرالامور یافت
هوش مصنوعی: بهترین کارها میانبرهای عقلانی است، چرا که عشق میتواند به مشکلات و مسائل منجر شود.
خون از دل چو سنگ برآور که مرد طور
یاقوت سرخ معرفت از کان طور یافت
هوش مصنوعی: دلِ سنگیات را در آتش احساس بسوزان و از آن خون ببار. چرا که مردان بزرگ و خردمندی، چون موسی، از کوه طور به معرفت و دانایی گوهری ارزشمند همچون یاقوت سرخ دست یافتند.
بر خوان زبور عشق ز نور دلت از آنک
داود هر حضور که دید از زبور یافت
هوش مصنوعی: در میهمانی عشق، به سبب نور دلت، همچنان که داود در هر حضورش از زبور حکمت و شعور بهرهمند بود، تو نیز از زیباییها و لذتهای عشق بهرهمند خواهی شد.
صندوق سینه پر گهر راز کن که دل
محصول کار حصل ما فیالصدور یافت
هوش مصنوعی: دل خود را پر از رازهای ارزشمند کن، زیرا نتیجه تلاشهای ما درون دلها و افکار دیگران یافت میشود.
در بحر راز گوهر دل غرق کن که جان
چون غرق راز گشت تجلی نور یافت
هوش مصنوعی: دل خود را در عمق رازها غوطهور کن؛ چرا که وقتی جان به اسرار آگاه شد، نور و حقیقت را خواهد دید.
در عز عزلت آی که سیمرغ تا ز خلق
عزلت گرفت شاهی خیلالطیور یافت
هوش مصنوعی: به گوشهنشینی بیا و در آرامش خود سیر کن، چون سیمرغ با دوری از مردم به مقام شاهی پرندگان دست پیدا کرد.
عطار تا که بود تن خویش را مدام
در تنگنای عالم خاکی نفور یافت
هوش مصنوعی: عطار تا زمانی که زنده بود، همیشه از محدودیتها و سختیهای دنیای مادی و جسمی رنج میبرد و احساس ناراحتی میکرد.