بخش ۷
گفتم ای دارندهٔ کون و مکان
غیر تو کس نیست در هر دو جهان
گفتم ای دارندهٔ عرش مجید
عرش و کرسی از تو هم صورت ندید
گفتم ای دارندهٔ لوح و قلم
این جهان و آن جهان از تو علم
گفتم ای دانای بینا آمده
خلق عالم از تو حیران آمده
میکنم من ختم بی سر نامه را
میکنم آلوده در خون جامه را
لیک در دریای خون غوطه زدم
بعد ازآن کردم وضو در خون شدم
مردمان گفتند و پنجه دیدهٔ
روی خود در خون چرا آلودهٔ
گفتم این دم میگذارم من نماز
پس وضو سازم به خون ای پاک باز
این نماز عشق را آنجا وضو
راست ناید جز به خون پاک رو
بعد از آن گفتند مردی مرد کار
از تصوف این زمان امری بیار
گفت هم هر رنگ من بینی چنین
تا ترا در راه من باشد یقین
بار دیگر گفت ای صاحب نظر
در طریق عشق ده ما را خبر
گفت پس آنجا بود گردن زدن
بعد از آن به سوختن آتش زدن
این بگفتم این چنین سر جان من
منتشر شد در جهان ایمان من
ای دریغا ختم بی سر نامه شد
لیک در سیلاب خون تر جامه شد
ای دریغا در خودی در ماندهام
لاجرم در صد بلا افتادهام
ای دریغا بی نوایان یقین
راه رفتند و بماندم این چنین
ای دریغا عارفان با وفا
شان برفتند و بماندم در قفا
ای دریغا سالکان راه بین
راه رفتند و بماندم این چنین
ای دریغا صوفیان با صفا
شان برفتند و بماندم مبتلا
ای دریغا نفس ما در معصیت
خود خودی کرده بری از معرفت
ای دریغا عاشقی را با ادب
جمله در تجرید دایم خشک لب
هر که او خود را فنا کلی شناخت
اندر آن جائی بقانی کل بساخت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتم ای دارندهٔ کون و مکان
غیر تو کس نیست در هر دو جهان
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای صاحب هستی و جهانی که غیر از تو کسی در این دو عالم وجود ندارد.
گفتم ای دارندهٔ عرش مجید
عرش و کرسی از تو هم صورت ندید
هوش مصنوعی: گفتم ای صاحب عرش بزرگ، که عرش و کرسی هم هیچ چیزی از زیبایی تو ندیدند و نتوانستند به زیبایی تو برسند.
گفتم ای دارندهٔ لوح و قلم
این جهان و آن جهان از تو علم
هوش مصنوعی: گفتم ای کسی که علم و دانش را در دست داری، این دنیا و آن دنیا از تو بهرهمند هستند.
گفتم ای دانای بینا آمده
خلق عالم از تو حیران آمده
هوش مصنوعی: گفتم ای فرد دانا و بینا، موجودات این جهان به خاطر تو سردرگم و شگفتزده شدهاند.
میکنم من ختم بی سر نامه را
میکنم آلوده در خون جامه را
هوش مصنوعی: من نامهای بیپاسخ را به پایان میرسانم و لباسی را که آغشته به خون است، آلوده میکنم.
لیک در دریای خون غوطه زدم
بعد ازآن کردم وضو در خون شدم
هوش مصنوعی: اما من در دریای خون فرو رفتم و بعد از آن در خون وضو گرفتم.
مردمان گفتند و پنجه دیدهٔ
روی خود در خون چرا آلودهٔ
هوش مصنوعی: مردم پرسیدند که چرا دستهای تو به خون چهرهات آلوده است؟
گفتم این دم میگذارم من نماز
پس وضو سازم به خون ای پاک باز
هوش مصنوعی: گفتم در این لحظه میخواهم نماز بخوانم، پس وضو میسازم به خون، ای پاک.
این نماز عشق را آنجا وضو
راست ناید جز به خون پاک رو
هوش مصنوعی: نماز عشق را در آن مکان بی خبری و بیخبر بودن از خود و دیگران، تنها با خون پاک و دل پاک میتوان آغاز کرد.
بعد از آن گفتند مردی مرد کار
از تصوف این زمان امری بیار
هوش مصنوعی: پس از آن گفتند: در این زمان، مردانی هستند که کار و عمل مهمتر از تصوف و عرفان در زندگیشان است.
گفت هم هر رنگ من بینی چنین
تا ترا در راه من باشد یقین
هوش مصنوعی: هر رنگی که من دارم را ببینی، بدان که این فقط برای این است که مطمئن شوی در مسیر من قرار داری.
بار دیگر گفت ای صاحب نظر
در طریق عشق ده ما را خبر
هوش مصنوعی: بار دیگر گفت: ای فرد با تجربه و متخصص در راه عشق، به ما اطلاعاتی بده.
گفت پس آنجا بود گردن زدن
بعد از آن به سوختن آتش زدن
هوش مصنوعی: او گفت که در آنجا گردن زدن و بعد از آن سوزاندن با آتش وجود داشت.
این بگفتم این چنین سر جان من
منتشر شد در جهان ایمان من
هوش مصنوعی: من این سخن را گفتم و جانم در این کلام بهطور گستردهای در جهان پخش شد و ایمانم آشکار گشت.
ای دریغا ختم بی سر نامه شد
لیک در سیلاب خون تر جامه شد
هوش مصنوعی: افسوس که نامه بدون پایان به پایان رسید، اما در میان سیلاب خون، لباس او خونی شد.
ای دریغا در خودی در ماندهام
لاجرم در صد بلا افتادهام
هوش مصنوعی: آه، متأسفانه در خودم گیر کردهام و به همین خاطر در برابر مشکلات زیادی قرار گرفتهام.
ای دریغا بی نوایان یقین
راه رفتند و بماندم این چنین
هوش مصنوعی: ای کاش، کسانی که بیخبر و بینوا بودند، از کنارم گذشته و رفتند و من در این حال و روز تنها ماندم.
ای دریغا عارفان با وفا
شان برفتند و بماندم در قفا
هوش مصنوعی: آه، عارفان باوفا از کنارم رفتند و من تنها و در انتهای راه ماندهام.
ای دریغا سالکان راه بین
راه رفتند و بماندم این چنین
هوش مصنوعی: ای کاش کسانی که در جستجوی حقیقت و مسیر درست بودند، نمیرفتند و من در این حال و روز تنها نمیماندم.
ای دریغا صوفیان با صفا
شان برفتند و بماندم مبتلا
هوش مصنوعی: متأسفانه، صوفیان نیکوکار و دلشاد از زندگی رفتهاند و من تنها و گرفتار ماندهام.
ای دریغا نفس ما در معصیت
خود خودی کرده بری از معرفت
هوش مصنوعی: آه، افسوس که نفس ما به خاطر گناهان خود از حقیقت و شناخت واقعی بریده است.
ای دریغا عاشقی را با ادب
جمله در تجرید دایم خشک لب
هوش مصنوعی: ای کاش عاشق با ادب باشد، اما همیشه در خلوت خود بیاحساس و خاموش باقی بماند.
هر که او خود را فنا کلی شناخت
اندر آن جائی بقانی کل بساخت
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را به طور کامل ناپدید ببیند، در آن حالت، به وجودی نهفته و کلی دست مییابد.