گنجور

بخش ۲۲ - در بیان نیستی و «موتواقبل ان تموتوا»

چو در بند خودی افتاد بنده
شود گوش مرادش نشنونده
مقید گردد اندر راه خسته
شود باب فتوحش جمله بسته
بود در خاطرش که گشت واصل
ولی زین ره ندارد هیچ حاصل
اگر در خاطر آرد کو کسی هست
تمامت راهها را او فرو بست
مبادا هیچکس بر خویش مغرور
به پندار غرور از ره فتد دور
بسا عاما که گوید خاص گشتم
چو خاص الخاص و خاص الخاص گشتم
نه از ایزد خبر دارد نه از خویش
ز دین باشد بروز حشر درویش
ز دعوی هیچ ناید اندرین باب
که باشد مدعی پیوسته کذّاب
تمامت معنی اندر نیستی جوی
کزین میدان بمسکینی بری گوی
توقف برنتابد راه درویش
نباید بود هر جائی دمی بیش
بدان مقدار کانجا را بدانی
حقیقت گردد اندر وی معانی
چو دانستی از آنجا زود بگذر
که تا باغت نگردد جمله بی بر
در این ره هر که او جائی بماند
بدان کو خاک بر سر می‌فشاند
هر آن کو یک دم اندر خود بماند
یقین کز وی عبودیت نیاید
بغیر حق هر آنچه آید فراپیش
تلی دان ای برادر در ره خویش
بهر چیزی که از حق باز مانی
حقیقت دان که تو در بند آنی
طبیعت را ز خود دوری ده ای یار
همان خود را ز عادتها نگهدار
چو کردی ترک طبع و ترک عادت
نماند در تو خود خواه و ارادت
خلاف حق اگر خواهی تو ضدّی
چو خواهی بر مراد او تو ندّی
یقین دانند مردان رونده
که از ضد نیست سود هیچ بنده
گهی کز بندخواه خویش برخاست
قبای بندگی آمد برو راست
تو هرجائی که یابی احتیاجی
یقین باید که می‌خواهد خراجی
چه داند که بحضرت هست محتاج
نهد از بندگی بر فرق او تاج
چه جای اختیار و احتیاج است
چه جای ملک و تخت و طوق و تاج است
نگر تا گرد این معنی نپویم
قضیه منعکس گردد بگویم
بگویم ناید اندر دین فسادی
مریدی را ز اول شد مرادی
محبی بود پس محبوب گردید
بدان که طالب و مطلوب گردید
محبت اندرو چندان اثر کرد
که آن محبوب را بیخویش تر کرد
چنان مستغرق محبوب خود شد
که از یادش تمامت نیک و بد شد
ندارد آگهی ز اقوال و افعال
بود چون مردهٔ در دست غسال
در آن حالت بود که باشد او خوش
مراعاتش کند محبوب دلکش
بهر چه از حضرت آید دیر یا زود
بود از جان و دل راضی و خوشنود
نیاز وناز باشد گاه و بیگاه
عبارت را نباشد اندرو راه
پس آنگه با خبر گردد ز هر کار
شود مکشوف بر وی جمله اسرار
ممّکن گردد اندر حالت خویش
که صاحب حال گردد مرد درویش
هم از حضرت خبر دارد هم از خود
شناسد بد ز نیک و نیک از بد
بود این مرد مجموع المعانی
حقیقت خورده آب زندگانی
بدو کن اقتدا در جمله کاری
که تا ضایع نگردد روزگارت
شناسد هر که او بی‌خویش نبود
کمال بندگی زین بیش نبود

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو در بند خودی افتاد بنده
شود گوش مرادش نشنونده
هوش مصنوعی: وقتی انسان در دام خودخواهی و خودپرستی گرفتار می‌شود، به نوعی بنده و اسیر می‌شود و دیگر نمی‌تواند به حرف‌های دل خویش گوش دهد.
مقید گردد اندر راه خسته
شود باب فتوحش جمله بسته
هوش مصنوعی: انسان وقتی به یک مسیر مشخص پایبند می‌شود، ممکن است خسته شود و در این وضعیت، درهای فرصت‌ها برایش بسته می‌شود.
بود در خاطرش که گشت واصل
ولی زین ره ندارد هیچ حاصل
هوش مصنوعی: او در دلش آرزو داشت که به آرزوهایش برسد، اما از این راه هیچ نتیجه‌ای ندارد.
اگر در خاطر آرد کو کسی هست
تمامت راهها را او فرو بست
هوش مصنوعی: اگر کسی در دل خودش یاد تو را زنده کند، تمام راه‌های ارتباطی و نفوذ تو را به سوی خود می‌بندد.
مبادا هیچکس بر خویش مغرور
به پندار غرور از ره فتد دور
هوش مصنوعی: مواظب باش که هیچ‌کس به خاطر احساس خودپسندی و غرور نتواند از مسیر درست منحرف شود.
بسا عاما که گوید خاص گشتم
چو خاص الخاص و خاص الخاص گشتم
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم ادعا می‌کنند که من خاص شده‌ام، اما من به مقام خاص‌ خاص رسیدم و حالا در جایگاهی بالاتر از آنچه تصور می‌کنند قرار دارم.
نه از ایزد خبر دارد نه از خویش
ز دین باشد بروز حشر درویش
هوش مصنوعی: نه خدا را می‌شناسد و نه خود را، و این درویش تنها به خاطر دین از روز قیامت خبر دارد.
ز دعوی هیچ ناید اندرین باب
که باشد مدعی پیوسته کذّاب
هوش مصنوعی: هیچ ادعایی در این موضوع حقیقت ندارد، زیرا مدعی همیشه آدم دروغگویی است.
تمامت معنی اندر نیستی جوی
کزین میدان بمسکینی بری گوی
هوش مصنوعی: تمام معنا در ناپایداری و عدم وجود است. از این میدان، با حالتی از بی‌چیزی و فقر، کلامی بگو.
توقف برنتابد راه درویش
نباید بود هر جائی دمی بیش
هوش مصنوعی: درویش نباید در یک مکان مدت زیادی بماند و باید همیشه در حال حرکت و جستجو باشد؛ توقف برای او مناسب نیست.
بدان مقدار کانجا را بدانی
حقیقت گردد اندر وی معانی
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر درباره این مکان آگاهی پیدا کنی، حقیقت و معانی آن در آنجا برایت روشن‌تر می‌شود.
چو دانستی از آنجا زود بگذر
که تا باغت نگردد جمله بی بر
هوش مصنوعی: وقتی متوجه شدی که جایی برای تو مناسب نیست، سریعاً آنجا را ترک کن تا بستانت از گل و میوه تهی نشود.
در این ره هر که او جائی بماند
بدان کو خاک بر سر می‌فشاند
هوش مصنوعی: در این راه، هر کس که در جایی متوقف شود، به او خاک انداخته می‌شود و مورد سرزنش قرار می‌گیرد.
هر آن کو یک دم اندر خود بماند
یقین کز وی عبودیت نیاید
هوش مصنوعی: هر کسی که لحظه‌ای در خود بماند و به درون خود توجه کند، به یقین می‌داند که از او خضوع و بندگی نمی‌تراود.
بغیر حق هر آنچه آید فراپیش
تلی دان ای برادر در ره خویش
هوش مصنوعی: برادر، بدان که هر چیزی جز حق که در مسیر زندگی‌ات به سراغت می‌آید، همچون تلی است که باید از آن عبور کنی.
بهر چیزی که از حق باز مانی
حقیقت دان که تو در بند آنی
هوش مصنوعی: هر چیزی که از حق و حقیقت دور بمانی، بدان که تو در دام آن گرفتار شده‌ای.
طبیعت را ز خود دوری ده ای یار
همان خود را ز عادتها نگهدار
هوش مصنوعی: ای دوست، از خودت فاصله بگیر و به طبیعت نزدیک شو، اما در عین حال خودت را از عادات و رفتارهای عادی دور نگه‌دار.
چو کردی ترک طبع و ترک عادت
نماند در تو خود خواه و ارادت
هوش مصنوعی: وقتی عادت‌ها و تمایلات طبیعی خود را کنار می‌گذاری، دیگر هیچ چیزی از خودخواهی و خواسته‌هایت در وجودت باقی نمی‌ماند.
خلاف حق اگر خواهی تو ضدّی
چو خواهی بر مراد او تو ندّی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی بر خلاف حق عمل کنی، در واقع در تضاد با او هستی؛ اما اگر بخواهی بر حسب خواسته او عمل کنی، نباید از آن دور شوی.
یقین دانند مردان رونده
که از ضد نیست سود هیچ بنده
هوش مصنوعی: مردان با اراده و آگاه می‌دانند که از دشمنی و تضاد، هیچ بهره‌ای برای کسی حاصل نمی‌شود.
گهی کز بندخواه خویش برخاست
قبای بندگی آمد برو راست
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، فرد از قید و بند خود آزاد می‌شود و در آن لحظه، مقام و جایگاه او به درستی مشخص می‌گردد.
تو هرجائی که یابی احتیاجی
یقین باید که می‌خواهد خراجی
هوش مصنوعی: هر جایی که نیاز و احتیاجی را پیدا کنی، بدان که آنجا هزینه‌ای هم در کار است که باید پرداخت شود.
چه داند که بحضرت هست محتاج
نهد از بندگی بر فرق او تاج
هوش مصنوعی: چه کسی می‌داند که در حضور او، چه نیازی وجود دارد که از بندگی، تاجی بر سرش گذاشته شود؟
چه جای اختیار و احتیاج است
چه جای ملک و تخت و طوق و تاج است
هوش مصنوعی: در این دنیا، جایی برای اختیار و نیاز نیست و همچنین جایی برای قدرت، سلطنت، گردن‌بند و تاج وجود ندارد.
نگر تا گرد این معنی نپویم
قضیه منعکس گردد بگویم
هوش مصنوعی: نگر که در این موضوع به دور نچرخیم، تا این مطلب به وضوح بیان شود.
بگویم ناید اندر دین فسادی
مریدی را ز اول شد مرادی
هوش مصنوعی: باید بگویم که در دین هیچ فتنه‌ای وجود ندارد و پیرو از همان ابتدا دارای نیت و هدفی روشن بود.
محبی بود پس محبوب گردید
بدان که طالب و مطلوب گردید
هوش مصنوعی: کسی که عشق و محبت را در دل می‌پروراند، به محبوبیت می‌رسد؛ زیرا وقتی که کسی به نوعی خواهان چیزی است، خود به آن چیز نزدیک‌تر می‌شود و در نهایت به آن دست پیدا می‌کند.
محبت اندرو چندان اثر کرد
که آن محبوب را بیخویش تر کرد
هوش مصنوعی: عشق و محبت به اندازه‌ای در دل محبوب تاثیر گذاشت که او به نوعی از خود بی‌خود شد و هویتش را کمتر احساس کرد.
چنان مستغرق محبوب خود شد
که از یادش تمامت نیک و بد شد
هوش مصنوعی: چنان در عشق محبوب غرق شده که تمام خوبی‌ها و بدی‌ها را از یاد برده است.
ندارد آگهی ز اقوال و افعال
بود چون مردهٔ در دست غسال
هوش مصنوعی: کسی که از حرف‌ها و رفتارهای دیگران اطلاعی ندارد، مانند مرده‌ای است که در دست کفن‌چین است.
در آن حالت بود که باشد او خوش
مراعاتش کند محبوب دلکش
هوش مصنوعی: در آن وضعیت، او به خوبی با من رفتار کرد و محبوب دلم را خوشحال کرد.
بهر چه از حضرت آید دیر یا زود
بود از جان و دل راضی و خوشنود
هوش مصنوعی: هر چیزی که از سوی خداوند بیاید، چه زود و چه دیر، باید با جان و دل از آن راضی و خوشحال باشیم.
نیاز وناز باشد گاه و بیگاه
عبارت را نباشد اندرو راه
هوش مصنوعی: گاهی اوقات نیاز و محبت در زندگی وجود دارد، اما در این بین به وضوح نمی‌توان راه مشخصی برای رسیدن به آن پیدا کرد.
پس آنگه با خبر گردد ز هر کار
شود مکشوف بر وی جمله اسرار
هوش مصنوعی: بعد از آن، او از هر کاری آگاه می‌شود و تمام رازها بر او آشکار می‌گردد.
ممّکن گردد اندر حالت خویش
که صاحب حال گردد مرد درویش
هوش مصنوعی: ممکن است در وضعیت خودش، انسان زاهد و بی‌نیاز، به حالاتی دست یابد که او را دگرگون کند.
هم از حضرت خبر دارد هم از خود
شناسد بد ز نیک و نیک از بد
هوش مصنوعی: او هم از خداوند آگاهی دارد و هم خود را می‌شناسد و می‌تواند از خوب و بد تمیز بدهد.
بود این مرد مجموع المعانی
حقیقت خورده آب زندگانی
هوش مصنوعی: این مرد همه‌ی معناها را در خود جمع کرده و از آب زندگی سیراب شده است.
بدو کن اقتدا در جمله کاری
که تا ضایع نگردد روزگارت
هوش مصنوعی: در همه کارها به دنبال الگو و مثال خوب باش، تا روزهای زندگی‌ات به هدر نرود.
شناسد هر که او بی‌خویش نبود
کمال بندگی زین بیش نبود
هوش مصنوعی: هر کسی که از خودبی‌خبری دارد، به خوبی می‌داند که کمال بندگی فراتر از این‌ها است.