گنجور

بخش ۱ - المقاله الثمانیه

چرا بودی چو بودی کارت افتاد
چه گویم عقبه دشوارت افتاد
ترا چه جرم کآوردندت ای دوست
تویی در راه معنی مغز هر پوست
معادن مغز ارکانست لیکن
نباتست آنگهی مغز معادن
وزو مغز نبات افتاده حیوان
وزان پس مغز حیوان گشت انسان
ز انسان انبیا گشته خلاصه
وزیشان سید سادات خاصه
ازین هفت آسمان در راه معنی
بباید رفت تا درگاه مولی
همی هرچه از کمال اصل دورست
ازو طبع حقیقت بین نفورست
جمادی بودهٔ حیی شدی تو
کجا لاشی بدی شیئی شدی تو
چنان خواهم که بر ترتیب اول
نداری یک نفس خود را معطل
ز رتبت سوی رتبت می‌نهی گام
برون می‌آیی از یک یک خم دام
نهادت پر گره بندست جان را
از آن جان می‌نبینی آن جهان را
نهادت پر گره کردند از آغاز
به یک یک دم شود یک یک گره باز
چه دانی ای به زیر کوه زاده
که تو زیر چه باری اوفتاده
کسی را زیر کوهی پروریدند
به زیر بار کوهش آوریدند
جهانی بار بر پشتش نهادند
به زیر بار کوهش خوی دادند
مه از کوهست بار او و او مور
همه آفاق خورشیدست او کور
چو برگیرند ازو بار گران را
به یک ساعت ببیند آن جهان را
شکیبائی بجان او درآید
همه عالم نشان او برآید
چو نور جاودان آید به پیشش
فرو ماند عجب آید ز خویشش
به دل گوید که چون گشتم چنین من
ز شک چون آمدم سوی یقین من
منم این یا نیم من اینت بشگفت
که نور من همه آفاق بگرفت
چو نابینای مادرزاد ناگاه
که یابد نور چشم خود به یک راه
چو بیند روشنایی جهان او
چگونه خیره ماند آن زمان او
ترا همچون سرآید زندگانی
در آن عالم به عینه هم چنانی
از آن تاریک جا چون دور گردی
قرین عالم پر نور گردی
عجب ماتی درآن چندان عجایب
غریبت آید آن چندان غرایب
همی چندان که چشم تو کند کار
همی خورشید بینی ذره کردار
در آن حضرت که امکان ثبوتست
فلک چون دستباف عنکبوتست
کجا آنجا وجود کس نماید
نمد چون در بر اطلس نماید
به پیش آفتاب عالم آرای
کجا ماند وجود سایه بر جای
از آن پس پرده هستی درآید
سر از رفعت سوی پستی درآید
همی چندانک کردی نیک و بد تو
همه آماده بینی گرد خود تو
اگر بد کردهٔ زیر حجابی
وگرنه با بزرگان هم رکابی
به نیکی و بدی در کار خویشی
همه آیینهء کردار خویشی
اگر نیکست و گر بد کار و کردار
شود در پیش روی تو پدیدار

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چرا بودی چو بودی کارت افتاد
چه گویم عقبه دشوارت افتاد
هوش مصنوعی: چرا وقتی که بودی، کار تو دچار مشکل شد؟ چه می‌توانم بگویم که پس‌زمینه سختی برای تو پیش آمد؟
ترا چه جرم کآوردندت ای دوست
تویی در راه معنی مغز هر پوست
هوش مصنوعی: ای دوست، تو به چه گناهی به این حالت درآورده‌ای؟ تو خود حقیقی و روشن هستی، در حالی که دیگران فقط پوسته بیرونی را می‌بینند.
معادن مغز ارکانست لیکن
نباتست آنگهی مغز معادن
هوش مصنوعی: مغز و جوهر اصلی هر چیزی از اجزای آن تشکیل می‌شود، اما در عین حال، مانند گیاهان، جوهر اندیشه و وجود خود را نیز داراست.
وزو مغز نبات افتاده حیوان
وزان پس مغز حیوان گشت انسان
هوش مصنوعی: خیلی از موجودات در ابتدا ساده و ابتدایی بودند و با گذشت زمان و تحول، به صورت‌های پیچیده‌تر و پیشرفته‌تری مانند انسان درآمدند. این تغییر و ترقی از ساده‌ترین شکل‌ها به سمت تکامل و کمال حرکت کرده است.
ز انسان انبیا گشته خلاصه
وزیشان سید سادات خاصه
هوش مصنوعی: از میان انسان‌ها، پیامبران به اوج رسیده‌اند و از آن‌ها، سیدها و بزرگان مذهب به‌ویژه در خاندان پیامبر هستند.
ازین هفت آسمان در راه معنی
بباید رفت تا درگاه مولی
هوش مصنوعی: برای درک عمق معانی، باید از هفت آسمان عبور کرد تا به مقام و درگاه خداوند رسید.
همی هرچه از کمال اصل دورست
ازو طبع حقیقت بین نفورست
هوش مصنوعی: هر چیزی که از کمال و اصل خود فاصله بگیرد، طبیعت حقیقت آن را ناپسند میدارد.
جمادی بودهٔ حیی شدی تو
کجا لاشی بدی شیئی شدی تو
هوش مصنوعی: تو از یک حالت بی‌حالی و سستی خارج شدی و به زندگی و وجودی واقعی دست پیدا کردی. پس از آنکه هیچ‌چیز بودی، اکنون به چیز قابل توجهی تبدیل شده‌ای.
چنان خواهم که بر ترتیب اول
نداری یک نفس خود را معطل
هوش مصنوعی: من می‌خواهم به گونه‌ای رفتار کنم که حتی یک لحظه هم خودم را بیهوده و معطل نگذارم.
ز رتبت سوی رتبت می‌نهی گام
برون می‌آیی از یک یک خم دام
هوش مصنوعی: از مقامی به مقام دیگری حرکت می‌کنی و از هر یک از پیچیدگی‌ها و موانع برمی‌آیی.
نهادت پر گره بندست جان را
از آن جان می‌نبینی آن جهان را
هوش مصنوعی: وجود تو پر از گره و مشکلات است، به خاطر همین، جان تو نمی‌تواند آن جهان معنوی و والا را ببیند.
نهادت پر گره کردند از آغاز
به یک یک دم شود یک یک گره باز
هوش مصنوعی: از هنگام تولد، تو را با مشکلات و موانع بسیار پر کرده‌اند و هر لحظه که می‌گذرد، یک به یک این مشکلات باز می‌شوند و حل می‌شوند.
چه دانی ای به زیر کوه زاده
که تو زیر چه باری اوفتاده
هوش مصنوعی: ای کسی که در دامنه کوه به دنیا آمده‌ای، چه می‌دانی از آن بار سنگینی که بر دوش او افتاده است؟
کسی را زیر کوهی پروریدند
به زیر بار کوهش آوریدند
هوش مصنوعی: کسی را در سایه‌ی سنگین یک کوه بزرگ تربیت کردند و در نهایت خود او نیز زیر بار مسئولیت و دشواری‌های آن کوه سنگین قرار گرفت.
جهانی بار بر پشتش نهادند
به زیر بار کوهش خوی دادند
هوش مصنوعی: جهان به او وظیفه‌ای سنگین واگذار کرده و او در مقابل این بار سنگین از خود نرمش نشان داده است.
مه از کوهست بار او و او مور
همه آفاق خورشیدست او کور
هوش مصنوعی: ماه همانند بارشی است که از کوه فرو می‌افتد و او (هستی) مانند موریانه‌ای است که در همه جا وجود دارد، اما خورشید نیز به عنوان منبع نور و حقیقت، آن‌ها را نابینا می‌سازد.
چو برگیرند ازو بار گران را
به یک ساعت ببیند آن جهان را
هوش مصنوعی: وقتی که بار سنگینی را از دوش کسی بردارند، او می‌تواند در یک لحظه، آن دنیا را مشاهده کند.
شکیبائی بجان او درآید
همه عالم نشان او برآید
هوش مصنوعی: صبر و بردباری او به جانش نفوذ می‌کند و تمامی عالم نشانه‌ای از او خواهند داشت.
چو نور جاودان آید به پیشش
فرو ماند عجب آید ز خویشش
هوش مصنوعی: وقتی نوری که همیشه و همیشگی است در برابر او بیفتد، نور با ارزش و درخشان او کمرنگ می‌شود و این موضوع به خاطر ذات و ماهیت خود او شگفت‌انگیز است.
به دل گوید که چون گشتم چنین من
ز شک چون آمدم سوی یقین من
هوش مصنوعی: دل را به خود می‌گویم که چرا این‌گونه شده‌ام؛ زمانی که از شک و تردید خارج شدم و به اطمینان و یقین رسیدم.
منم این یا نیم من اینت بشگفت
که نور من همه آفاق بگرفت
هوش مصنوعی: من وجودی دارم که حیرت‌انگیز است؛ زیرا نور من همه جا را پر کرده است.
چو نابینای مادرزاد ناگاه
که یابد نور چشم خود به یک راه
هوش مصنوعی: انسانی که هرگز نور بینایی را ندیده است، به ناگاه وقتی بینایی‌اش را به دست می‌آورد، در اولین لحظه نمی‌داند چه بکند و چطور باید از آن استفاده کند.
چو بیند روشنایی جهان او
چگونه خیره ماند آن زمان او
هوش مصنوعی: وقتی که او روشنی دنیای اطرافش را می‌بیند، شگفت‌زده و مبهوت می‌شود و نمی‌تواند حرکتی کند.
ترا همچون سرآید زندگانی
در آن عالم به عینه هم چنانی
هوش مصنوعی: شما را در آن جهان همانند چیزی می‌بینم که در این زندگی تجربه کرده‌ام.
از آن تاریک جا چون دور گردی
قرین عالم پر نور گردی
هوش مصنوعی: وقتی از آن مکان تاریک خارج شوی و به دوردست‌ها بروی، به دنیایی پر از روشنایی و روشنی خواهی رسید.
عجب ماتی درآن چندان عجایب
غریبت آید آن چندان غرایب
هوش مصنوعی: عجب که در آنجا چقدر شگفتی‌ها و عجایب وجود دارد، آنقدر که آدمی حیرت‌زده می‌شود.
همی چندان که چشم تو کند کار
همی خورشید بینی ذره کردار
هوش مصنوعی: هر چه قدر که چشم تو به چیزی توجه کند، همان اندازه خورشید را در ذره‌های کارهای خود می‌بینی.
در آن حضرت که امکان ثبوتست
فلک چون دستباف عنکبوتست
هوش مصنوعی: در آن مکانی که امکان وجود دارد، عالم مانند تاروپودی که عنکبوت بافده است، به نظر می‌رسد.
کجا آنجا وجود کس نماید
نمد چون در بر اطلس نماید
هوش مصنوعی: کجا چنین جایی وجود دارد که کس نتواند در آنجا تو را ببنید، مانند اینکه در لباس اطلس دیده شویم؟
به پیش آفتاب عالم آرای
کجا ماند وجود سایه بر جای
هوش مصنوعی: در برابر نور و روشنی آفتاب، دیگر جایی برای وجود سایه باقی نمی‌ماند.
از آن پس پرده هستی درآید
سر از رفعت سوی پستی درآید
هوش مصنوعی: بعد از آن، پرده‌ای که وجود دارد، از بالا به سمت پایین پایین می‌آید.
همی چندانک کردی نیک و بد تو
همه آماده بینی گرد خود تو
هوش مصنوعی: هرچقدر که خوب یا بد عمل کرده‌ای، تمام آنچه که انجام داده‌ای به خودت برمی‌گردد و آماده‌ی نتیجه‌گیری است.
اگر بد کردهٔ زیر حجابی
وگرنه با بزرگان هم رکابی
هوش مصنوعی: اگر کار ناپسندی انجام داده‌ای و پنهان کرده‌ای، در غیر این صورت با افراد بزرگ و برجسته هم‌نشین هستی.
به نیکی و بدی در کار خویشی
همه آیینهء کردار خویشی
هوش مصنوعی: هر عمل نیک و بدی که انجام دهی، همچون آینه‌ای به بازتاب کارهای خودت خواهد بود.
اگر نیکست و گر بد کار و کردار
شود در پیش روی تو پدیدار
هوش مصنوعی: اگر کار خوب باشد یا بد، رفتار و عملکرد آن در مقابل چشمان تو نمایان خواهد شد.

حاشیه ها

1389/12/17 00:03
دکتر وکیلی

بیت4: وزان مغز نبات افتاده حیوان

1389/12/17 00:03
دکتر وکیلی

بیت11: از آن جان می‌نبیند آن جهان را

1389/12/17 00:03
دکتر وکیلی

بیت 24: ترا تا چون سر آید زندگانی

1389/12/17 00:03
دکتر وکیلی

بیت 32:همی چندانکه کردی نیک و بد تو