بخش ۱ - المقاله الثانیه و العشرون
زهی عطار از بحر معانی
بالماس زفان در میچکانی
ترا زبید بعالم بار نامه
که بر تو ختم شد اسرار نامه
میان چار طان گوژ رفتار
برین منوال کسی را نیست گفتار
چنانم قوت طبع است کز فکر
چو یک معنی بخواهم صد دهد بکر
در اندیشه چنان مست خرابم
که دیگر مینیاید نیز خوابم
نیابم خواب شب بسیار و اندک
ازین پهلو همی گردم بدان یک
همی رانم معانی را ز خاطر
که یک دم خواب یابم بوک آخر
یکی را چون برانم ده درآید
بتر را گر برانم به در آید
ز بس معنی که دارم در ضمیرم
خدا داند که در گفتن اسیرم
بصنعت سحر مطلق مینمایم
درین شک نیست الحق مینمایم
بحکمت لوح گردون مینگارم
که من حکمت زیؤتی الحکمه دارم
بمعنی موی از هم میشکافم
ببین گر پای داری دست بافم
جواهر بین که از دریای جانم
همی ریزد پیاپی بر زفانم
ببین این لطف لفظ و کشف اسرار
نگه کن معنی ترکیب و گفتار
اگر ما یک سخن گوئیم صد سال
همی دوشیزه ماند هم بیک حال
ز ما چندانکه گویی ذکر ماند
ولیکن اصل معنی بکر ماند
خردمندا بیا باری سخن بین
که میگوید سخنهای کهن بین
هرآنچ آن کهنه میگردد قدیدست
که لذت از جهان قسم جدیدست
چو من تا روز عالم باز بودست
ندانم تا سخن پرداز بودست
سخن را طبع عیسی فکر باید
چو مریم گر بزاید بکر ماند
ز تحسین درگذشتست این سخنها
که شوری دارد این شیرین سخنها
کسی را کآرزوی این ضعیف است
نمودار منش شعر لطیف است
ز شعر خود نمودارش نمودم
ز هر در در و اسرارش نمودم
اگر تو اهل رازی چشم کن باز
بغواصی برون گیر از سخن راز
بساط مفسلی گستردهام من
بسی دیوانگیها کردهام من
کجاست اهل دلی درگوشهٔ فرد
که بنشیند دمی با من درین درد
تو ای عطار اکنون چند ازین گفت
کنی آن گفت را پیوند ازین گفت
چنان خواهم که هم چون خاک گردی
مگر در زیر پای پاک گردی
چو خاک راه خواهی شد ازین پس
چو خاک راه شو در پای هر کس
فروتن شو خموشی گیر پیشه
درین هر دو صبوری کن همیشه
ترا می صبر باید کرد حاصل
که گفت الصبر مفتاح قلایل
صبوری کن ز حق اندیش پیوست
که با حق باشی و با خویش پیوست
گرت باید بهر دم تازه جانی
فرو مگذار یاد او زمانی
همی هر دم زدن در بیم و امید
بحق سرمایهٔ ملکیست جاوید
چو هر دم میتوانی یافت نوری
چرا دایم نباشی در حضوری
گر از صد چیز مییابی شرف تو
چه بهتر گر حضور آری بکف تو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی عطار از بحر معانی
بالماس زفان در میچکانی
هوش مصنوعی: عطار مانند کسی است که از عمق معنای کلمات، زلال و ناب آنها را به جلو میآورد و با ظرافت و مهارت، احساسات و ایدهها را منتقل میکند.
ترا زبید بعالم بار نامه
که بر تو ختم شد اسرار نامه
هوش مصنوعی: تو به دانشی دست یافتهای که بر تو تمام رازها و اسرار عالم ختم شده است.
میان چار طان گوژ رفتار
برین منوال کسی را نیست گفتار
هوش مصنوعی: در میانهی این چهارگوشه، هیچکس به این شیوه رفتار نمیکند و هیچکس حرفی نمیزند.
چنانم قوت طبع است کز فکر
چو یک معنی بخواهم صد دهد بکر
هوش مصنوعی: من به قدری توانایی و قدرت فکر دارم که اگر بخواهم از یک مفهوم، صد مفهوم جدید و ناب بوجود بیاورم.
در اندیشه چنان مست خرابم
که دیگر مینیاید نیز خوابم
هوش مصنوعی: به شدت در تفکر و غرق در احساسات هستم به طوری که دیگر خوابم نمیبرد.
نیابم خواب شب بسیار و اندک
ازین پهلو همی گردم بدان یک
هوش مصنوعی: من خواب شب را به سختی پیدا میکنم و کم از این سمت خوابم میآید و مدام از یک سو به سوی دیگر در حال چرخش هستم.
همی رانم معانی را ز خاطر
که یک دم خواب یابم بوک آخر
هوش مصنوعی: من همواره معانی را از یادم میرانم، تا شاید برای لحظهای خوابم ببرد، چون میدانم که این وضعیت پایانی دارد.
یکی را چون برانم ده درآید
بتر را گر برانم به در آید
هوش مصنوعی: اگر یکی را از خود برانم، ده نفر به جای او خواهند آمد و اگر او را به در برانم، آدم بدی وارد میشود.
ز بس معنی که دارم در ضمیرم
خدا داند که در گفتن اسیرم
هوش مصنوعی: به خاطر وجود معنای فراوانی که در درونم دارم، فقط خدا میداند که در بیان آنها چقدر گرفتار و آزادم.
بصنعت سحر مطلق مینمایم
درین شک نیست الحق مینمایم
هوش مصنوعی: من با هنر سحر به طور کامل خود را نمایان میکنم، در این موضوع هیچ شبههای وجود ندارد، من حقیقتاً خود را نشان میدهم.
بحکمت لوح گردون مینگارم
که من حکمت زیؤتی الحکمه دارم
هوش مصنوعی: من با خرد و دانش واقعی، واقعیتهای جهان را مینویسم، زیرا خودم نیز دارای علم و دانایی میباشم.
بمعنی موی از هم میشکافم
ببین گر پای داری دست بافم
هوش مصنوعی: به معنای این است که با دقت و توجه به جزئیات مینگرم و تلاش میکنم تا تواناییها و قابلیتهای تو را درک کنم. اگر تو هم تواناییای داری، میتوانیم با همکاری یکدیگر کاری زیبا و هنری خلق کنیم.
جواهر بین که از دریای جانم
همی ریزد پیاپی بر زفانم
هوش مصنوعی: گنجینهای از احساسات و افکار عمیق از درون وجودم به طور مکرر بر زبانم جاری میشود.
ببین این لطف لفظ و کشف اسرار
نگه کن معنی ترکیب و گفتار
هوش مصنوعی: به صحبتهای زیبا و دلنشین توجه کن و به رازهای نهفته در آنها دقت کن. معنی نحوهی ترکیب واژهها و چگونگی گفتن آنها را درک کن.
اگر ما یک سخن گوئیم صد سال
همی دوشیزه ماند هم بیک حال
هوش مصنوعی: اگر ما یک سخن بگوییم، حتی اگر صد سال بگذرد، آن سخن همچنان در حالتی ثابت و بیتغییر باقی میماند.
ز ما چندانکه گویی ذکر ماند
ولیکن اصل معنی بکر ماند
هوش مصنوعی: هرچقدر که از ما صحبت کنی و یاد و ذکر ما را بگویی، همچنان اصل و مفهوم واقعی ما باقی و دست نخورده میماند.
خردمندا بیا باری سخن بین
که میگوید سخنهای کهن بین
هوش مصنوعی: ای خردمند، بیایید و برای لحظهای به سخنان توجه کنید که به شما پیامهایی از گذشته میدهد.
هرآنچ آن کهنه میگردد قدیدست
که لذت از جهان قسم جدیدست
هوش مصنوعی: هر چیزی که قدیمی میشود، تنها به خاطر این است که لذت و زیبایی از جهان جدید به دست میآید.
چو من تا روز عالم باز بودست
ندانم تا سخن پرداز بودست
هوش مصنوعی: من نمیدانم از چه زمانی که من به گفتگو پرداختهام، دیگران نیز در حال گفتوگو بودهاند.
سخن را طبع عیسی فکر باید
چو مریم گر بزاید بکر ماند
هوش مصنوعی: برای بیان و بیان نظر، باید استعداد و خلاقیتی همچون عیسی داشته باشیم. اگر توانایی فکر کردن و خلاقیت داشته باشیم، از دیگران متمایز خواهیم بود و میتوانیم بارور و نوآور باشیم.
ز تحسین درگذشتست این سخنها
که شوری دارد این شیرین سخنها
هوش مصنوعی: این جملات از زیبایی و دلنوازی خاصی برخوردارند که فراتر از تحسین و ستایش معمولی است. این گفتوگوها عمق و احساس ویژهای دارند که توجه را جلب میکنند.
کسی را کآرزوی این ضعیف است
نمودار منش شعر لطیف است
هوش مصنوعی: اگر کسی آرزوی و خواستههای این فرد ضعیف را بکند، نشاندهندهی روح لطیف و با احساس شعر است.
ز شعر خود نمودارش نمودم
ز هر در در و اسرارش نمودم
هوش مصنوعی: از شعر خود، او را به تصویر کشیدم و رازهایش را از هر در و دیواری بازگو کردم.
اگر تو اهل رازی چشم کن باز
بغواصی برون گیر از سخن راز
هوش مصنوعی: اگر تو به راز و رمزها علاقهمند هستی، به عمق این معانی توجه کن و از حرف زدن بیمورد و سطحی خودداری کن.
بساط مفسلی گستردهام من
بسی دیوانگیها کردهام من
هوش مصنوعی: من برنامهای درست کردهام که در آن بسیاری از چیزهای دیوانهوار را تجربه کردهام.
کجاست اهل دلی درگوشهٔ فرد
که بنشیند دمی با من درین درد
هوش مصنوعی: کجاست آن کسی که دلش با من همصدا باشد و بتواند لحظهای در این درد و غم با من بنشیند و همدردی کند؟
تو ای عطار اکنون چند ازین گفت
کنی آن گفت را پیوند ازین گفت
هوش مصنوعی: ای عطار، چه مقدار از این سخن بگویی؟ آن سخن را به این سخن پیوند زنی.
چنان خواهم که هم چون خاک گردی
مگر در زیر پای پاک گردی
هوش مصنوعی: میخواهم تو نیز مانند خاک باشی، اما نه به هر شکلی، بلکه در زیر پاهای عاشقانه و پاک.
چو خاک راه خواهی شد ازین پس
چو خاک راه شو در پای هر کس
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به خاک تبدیل شوی، پس مانند خاکی که زیر پای هر کسی است، از این به بعد زیر پای مردم باش.
فروتن شو خموشی گیر پیشه
درین هر دو صبوری کن همیشه
هوش مصنوعی: تو فروتن باش و سکوت اختیار کن. در این مسیر، همیشه صبر و شکیبایی داشته باش.
ترا می صبر باید کرد حاصل
که گفت الصبر مفتاح قلایل
هوش مصنوعی: برای رسیدن به نتایج و دستاوردهای خوب، باید صبر و شکیبایی داشته باشی، زیرا صبر کلید دستیابی به موفقیتهاست.
صبوری کن ز حق اندیش پیوست
که با حق باشی و با خویش پیوست
هوش مصنوعی: صبور باش و به حقیقت فکر کن تا بتوانی با حق زندگی کنی و به خودت نزدیکتر شوی.
گرت باید بهر دم تازه جانی
فرو مگذار یاد او زمانی
هوش مصنوعی: هرگاه به تازگی و نشاط نیاز داری، هرگز فراموشیاش را دغدغه نکن.
همی هر دم زدن در بیم و امید
بحق سرمایهٔ ملکیست جاوید
هوش مصنوعی: هر لحظه در ترس و امید زندگی کردن، به حقیقت، سرمایهای است که همیشه و بهصورت جاودانه برای انسان باقی میماند.
چو هر دم میتوانی یافت نوری
چرا دایم نباشی در حضوری
هوش مصنوعی: هر زمانی که امکان دریافت نور و روشنایی وجود دارد، چرا همیشه در حالت حضور و آگاهی نباشی؟
گر از صد چیز مییابی شرف تو
چه بهتر گر حضور آری بکف تو
هوش مصنوعی: اگر از صد چیز به ارزش و شرافتی دست پیدا کنی، چه بهتر است که این ارزش در دستان خودت باشد.
حاشیه ها
1391/05/01 04:08
جواد
بیت سوم نیم بیت دوم:
برین منوال کسی را نیست گفتار: شاید باید کس را باشد.
1398/05/14 19:08
mohsen
الحق که خداوند شعر پارسی شمایید.
کجاست اهل دلی درگوشهٔ فرد
که بنشیند دمی با من درین درد ؟
ماعمری با شما نشستیم و هنوز از سفره علم و شعر شما سیر که نشدیم هیچ،هر روز گرسنه تریم .
درود به روحت.