گنجور

بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم

درآمد یک شبی جبریل از دور
براقی برق رو آورد از نور
که ای مهتر ازین زندان گذر کن
بدارالملک روحانی سفر کن
که بسیار انبیاء و مرسلین‌اند
بهر جانب جهانی حور عین‌اند
همه بر ره نشسته چشم بر راه
ز بهر رویت ای خورشید درگاه
فکنده خویشتن حوران ز غرفه
که تا زیشان مگر گیری به تحفه
فتاده در ملایک بانک و غلغل
که تا ز آن سوی رانی بوک دلدل
همه شب اختران عالم افروز
سپند چشم می‌سوزند تا روز
تو خود دانم که چندان داری از نور
که یزدانت فراغت داد از حور
کنون برخیز پیش آور براقت
که می‌دانم که چونست اشتیاقت
دمی در عالم قدسی قدم زن
بگیر آن حلقه را و بر حرم زن
چو با حق شد زفان جانت هم راز
ز راز خویش دل با خویش پرداز
چگونه در قفس بلبل زند پر
از آن پاسخ بدان سان شد پیمبر
براق برق رو زین خطه خاک
براند و خطبه خواند اول بر افلاک
مدرس شد عباد مخلصین را
سبق داد از حقیقت مرسلین را
جهانی انبیا را کار دیده
ز حضرت نور دین بسیار دیده
ز نور خویش را نابود دیدند
چه می‌گویم در آتش دود دیدند
ز صحن خاک در یک طرفه العین
برآمد تا فضای قاب قوسین
قدم بر ذروهٔ خلد برین زد
علم بر عرش رب العالمین زد
شده فیروزه گردون خروشان
ز بانگ طرقوی سبز پوشان
بآخر هم چنان می‌شد علو جوی
ملایک صد هزاران طرقوا گوی
کشیده نزل بر مه ماهی از فرش
فکنده حمل بر هم حامل العرش
بهشت آراسته در بر گشاده
تتق آویخته مسند نهاده
فتاده غلغلی در عرش اعظم
که آمد صدر و بدر هر دو عالم
امیر و سید سادات آمد
سپه سالار موجودات آمد
چو در نه پرده نیلی سفر کرد
ورای پرده غیبی گذر کرد
نیامد هیچ چیزی جای گیرش
که بود از هرچ پیش آمد گزیرش
نکرد از هیچ جانب یک نظر او
رفیقی داشت در اعلا مگر او
ز حوران گرچه صحن باغ پر بود
دو چشمش سرمه ما زاغ پر بود
چنان از پیشگه روشن شد آن نور
که روح القدس بیرون ماند از دور
چو روشن شد ز نور حق حوالی
فغان برداشت روح القدس حالی
که ای سید اگر آیم فراتر
بسوزد بیش ازین پرتو مرا پر
تو ای روح الامین پیش جنابی
که شد پیغامبران را زهره آبی
چرا چندین غم شه پر گرفتی
که بانک لو دنوت در گرفتی
هزاران جان همی سوزد درین راه
ترا گو پر بسوز ای پیک درگاه
نمی‌دانند صدیقان سر از پای
غم پر می‌خوری آخر چنین جای
اگردر قرب این حضرت خرامی
بسوزی پر چه مرد این مقامی
تو ای روح الامین بنشین به درگاه
مشو رنجه که لی وقت مع الله
تو شاگرد منی بنشین به سامان
بپرس از من که احسان چیست و ایمان
گذشت از نوبت قولاً ثقیلا
تو بر در باش اکنون جبرئیلا
ترا در اندرون پرده ره نیست
که هر سرهنگ مرد بارگه نیست
منم در نور حق پروانه کردار
تویی در پر طاووسی گرفتار
پناه از حق طلب از پر چه جویی
سخن در سر رود از پر چه گویی
هزاران جان پر اسرار حکمت
فدای جان آن دریای عصمت
ز روح القدس چون برتر گذشت او
ز هر چش پیش آمد درگذشت او
بقدر آنجا که مهتر را محل بود
زحل آنجا به نسبت در وحل بود
چنان نزدیک حق شد جانش از نور
که از وی جبرئیل افتاد از دور
بصورت آنک جبریل امین بود
که یک پر ز آسمانش بر زمین
چنان آنجا ز مهتر دور بود او
که مهتر را چو گنجشگی نمود او
چو بگذشت از جهت ره گشت باریک
به آخر شد به رب العزه نزدیک
چه گویم من در آن حضرت که چون بود
که آن دم از وجود خود برون بود
در آن قربت دلش پر موج اسرار
وزان دهشت زفانش رفت از کار
چو گل برگ حیا خوی کرده جانش
خیال وهم را پی کرده جانش
ز حس بگذشت وز جان هم گذر کرد
چو بی خود شد ز خود در حق نظر کرد
همی چندان که چشمش کار می‌کرد
دلش در چشم او دیدار می‌کرد
چو از درگه به خلوتگه فرو رفت
درآمد نور ربانی و او رفت
در آن هیبت محمد مانده بی کار
محمد از محمد گشت بیزار
چو حق می‌دید کو می‌زد پر و بال
به دلداری سلامش گفت در حال
از آن حالت دمی با خویشش آورد
سلامی و علیکی پیشش آورد
خطاب آمد که دع نفسک درون آی
به بی یسمع و بی ینطق برون آی
بخواه از آرزویی هست زودت
چرا بی خود شدی آخر چه بودت
کنون چون سوختی بر هم بتان را
شفاعت کن زمانی امتان را
یتیمی وز یتیمی این بدیع است
که خلق هر دو عالم را شفیع است
فقیری وز فقیری این شگفت است
که عرش و فرش صیت او گرفتست
مرایی، گر یتیمی گرچه درویش
ترا ام من ترا این از همه بیش
چه باکست از فقیری، فقر فخرست
که خال الوجه فی الدارین فقرست
تو دری گر یتیمی این چه بیم است
که در را بهترین وصفی یتیم است
به آخر چون نسب از خود برید او
به گوش جان سلام حق شنید او
نشاید گفت تنها خورد این را
مرا باد و عباد صالحین را
کریمی بین که چون کرد این قدح نوش
نکرد این خلق مسکین را فراموش
خطاب آمد که ای معصوم مطلق
تو حق داری و حقور را رسد حق
بخواه آنچت بود درخواست کردن
ز تو درخواست وز ما راست کردن
چو رب العزه در اسرار آمد
پیمبر نیز در گفتار آمد
که یا رب امتی دارم گنه کار
بفضل خود ز آتش شان نگه دار
ببین زاری و دل سوزی ایشان
لقای خویش کن روزی ایشان
امید جمله می‌دانی وفا کن
به لطفت جمله را حاجت روا کن
همه عالم کفی خاکند ای پاک
مده بر باد امید کفی خاک
نگردد ملکت دریا مشوش
که ریگی اندرین دریا بود خوش
چه کم گردد ز بحری بی کناره
که کاهی می‌کند در وی نظاره
اگر رحمت کنی بر خلق محشر
ازین دریا سر مویی شود تر
بگفت این و روان شد بلبل قدس
مشام جانش پر مشک از گل انس
مشام انبیای برگزیده
درو نرسیده تا در او رسیده
سواره انبیا از ره رسیده
پیاده در رکیب او دویده
همه کروبیان پر برگشاده
به پر خاک رهش بر سر نهاده
نشسته قدسیان در دیده بانیش
که تا بویی بیامد از معانیش
چه پنداری که خاک پای آن صدر
ندارد بر خداوند جهان قدر
به خاک پای او سوگند خورد او
که لا اقسم بهذا یاد کرد او
دمی ای صدر دین عطار را باش
شفاعت خواه او شو کار را باش
ترا من چون سگ اصحاب کهفم
که تا هستم برین درگاه وقفم
ز آب دیده غسل توبه کردم
مگر خاک کف پای تو گردم
منم در فرقت آن روضه پاک
که بر سر می‌کنم از آرزو خاک
اگر روزی بدان میدان درآیم
چه گویم زین خم چوگان برآیم
به آهی بگسلم بند جهان را
حنوطی سازم از خاک تو جان را
سه حاجت خواهم از درگاه تو من
که هستم سخت حاجت خواه تو من
که پیش از مرگ این دل داده درویش
ببیند روضهٔ پاک تو در پیش
دگر کز شاعرانم نشمری تو
به چشم شاعرانم ننگری تو
دگر چون جانم از تن شد پر آزاد
تو در بر گیریش یا رب چنین باد
دلا جان را فدای راه او کن
به تقوی روی در درگاه او کن
به دنیا دم ز دین پاک او زن
به عقبی دست در فتراک او زن
مثالی گویمت ظاهر بیندیش
کسی راهست جامی پر عسل پیش
اگر طفلی بدو گوید بیارام
که زیر این عسل زهرست در جام
چو از طفل آن سخن دارد شنیده
بلاشک دست از آن دارد کشیده
ترا چندین پیمبر کرده آگاه
که خواهد بود کاری صعب بر راه
بگفت طفل جستی راه پرهیز
بگفت انبیا از راه برخیز
خدایا نور دین هم راه ما کن
محمد را شفاعت خواه ما کن
ز کار ما مگردان خشمناکش
ز ما خشنود گردان جان پاکش
تحیت باد بیش از صد هزاران
برو از حق وزو بر جمع یاران
خصوصاً چار یار پاک گوهر
ابوبکر و عمر، عثمان و حیدر
نبی فرمود کایشانند انجم
بایهم افتدیتم اهدیتم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درآمد یک شبی جبریل از دور
براقی برق رو آورد از نور
هوش مصنوعی: یک شب جبرئیل از دوری ظاهر شد و با درخشندگی خاصی که داشت، نورانی‌ترین چهره را به نمایش گذاشت.
که ای مهتر ازین زندان گذر کن
بدارالملک روحانی سفر کن
هوش مصنوعی: ای بزرگ‌تر از این زندان، عبور کن و به سرای روحانی سفر نما.
که بسیار انبیاء و مرسلین‌اند
بهر جانب جهانی حور عین‌اند
هوش مصنوعی: بسیاری از پیامبران و فرستادگان الهی به سوی مردم آمده‌اند و در هر طرف این دنیا، مانند حوریان زیبا وجود دارند.
همه بر ره نشسته چشم بر راه
ز بهر رویت ای خورشید درگاه
هوش مصنوعی: همه در گوشه‌ای نشسته‌اند و منتظرند تا تو، ای خورشید درگاه، به سوی آن‌ها بیایی.
فکنده خویشتن حوران ز غرفه
که تا زیشان مگر گیری به تحفه
هوش مصنوعی: دختران بهشتی از جایگاه خود پایین آمده‌اند تا شاید تو را به عنوان هدیه‌ای دریافت کنند.
فتاده در ملایک بانک و غلغل
که تا ز آن سوی رانی بوک دلدل
هوش مصنوعی: صدای دلنشینی در میان فرشتگان به گوش می‌رسد، گویی که تا آن‌سوی عالم هم آوازش پیچیده است و دل‌ها را به جنبش درآورده.
همه شب اختران عالم افروز
سپند چشم می‌سوزند تا روز
هوش مصنوعی: در شب، ستاره‌ها به زیبایی می‌درخشند و مانند چشم‌های سوزان، انتظار صبح را می‌کشند.
تو خود دانم که چندان داری از نور
که یزدانت فراغت داد از حور
هوش مصنوعی: تو خود می‌دانی که چه مقدار نور داری و چقدر از این نور موجب آسایش و رهایی تو از زیبایی‌های بهشت شده است.
کنون برخیز پیش آور براقت
که می‌دانم که چونست اشتیاقت
هوش مصنوعی: حالا بلند شو و به سوی محبوبت برو، زیرا می‌دانم که چقدر به او علاقه‌مندی.
دمی در عالم قدسی قدم زن
بگیر آن حلقه را و بر حرم زن
هوش مصنوعی: لحظه‌ای در دنیای معنوی حضور یاب و به حلقه وجود بپیوند و به سمت حرم مقدس برو.
چو با حق شد زفان جانت هم راز
ز راز خویش دل با خویش پرداز
هوش مصنوعی: وقتی زبان دل تو با حقیقت یکی شد، رازهای درون خود را با دل خود در میان بگذار.
چگونه در قفس بلبل زند پر
از آن پاسخ بدان سان شد پیمبر
هوش مصنوعی: چطور بلبل در قفس می‌تواند دلش پر از شادی باشد، مانند پیامبری که در دلش پاسخ‌ سوالات را دارد؟
براق برق رو زین خطه خاک
براند و خطبه خواند اول بر افلاک
هوش مصنوعی: براق، که موجودی نورانی و سریع است، از این سرزمین به آسمان پرواز کرد و در ابتدا سخنانی زیبا و شکوهمند را ایراد کرد.
مدرس شد عباد مخلصین را
سبق داد از حقیقت مرسلین را
هوش مصنوعی: مدرس علم آموزان واقعی را به پیش برد و از واقعیت پیامبران به آن‌ها آموخت.
جهانی انبیا را کار دیده
ز حضرت نور دین بسیار دیده
هوش مصنوعی: در این دنیا، پیامبران برای هدایت انسان‌ها وظایف بسیاری را از سوی خداوند، که منبع نور و دین است، دریافت کرده‌اند.
ز نور خویش را نابود دیدند
چه می‌گویم در آتش دود دیدند
هوش مصنوعی: آنها دیدند که نور وجودشان از بین رفته است، اما من چه بگویم وقتی در آتش فقط دودی را مشاهده می‌کنند؟
ز صحن خاک در یک طرفه العین
برآمد تا فضای قاب قوسین
هوش مصنوعی: از دل خاک و زمین، نگاهی به آسمان افکنده شد و به وسعتی از عالم بالا رسید.
قدم بر ذروهٔ خلد برین زد
علم بر عرش رب العالمین زد
هوش مصنوعی: دانش، بر بالای بهشت قدم نهاد و بر عرش خدای جهان تکیه زد.
شده فیروزه گردون خروشان
ز بانگ طرقوی سبز پوشان
هوش مصنوعی: آسمان مانند فیروزه‌ای درخشان شده است که به خاطر سر و صدای سبزپوشان پر از شور و نشاط است.
بآخر هم چنان می‌شد علو جوی
ملایک صد هزاران طرقوا گوی
هوش مصنوعی: سرانجام، با وجود همه‌ی مشکلات و چالش‌ها، همواره راه‌هایی وجود دارد که می‌توان به بلندی و عظمت رسید، مانند اینکه فرشتگان به صدها شکلی در می‌آیند و به ما طریق‌های مختلف را نشان می‌دهند.
کشیده نزل بر مه ماهی از فرش
فکنده حمل بر هم حامل العرش
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به یک زیبایی و عظمت هست که با تصاویر خاصی بیان شده است. در این تصویر، ماه که نمایانگر زیبایی و نور است، به گونه‌ای توصیف شده که گویی از فرش یا زمینی به شکوفایی و اوج رسیده است. همچنین، اشاره به حمل عرش می‌تواند نماد قدرت و بزرگی باشد. به طور کلی، این متن به تماز و کیفیات خاصی از زیبایی و علو اشاره دارد.
بهشت آراسته در بر گشاده
تتق آویخته مسند نهاده
هوش مصنوعی: بهشتی زیبا و آماده است که در آن دروازه‌ها باز است، و نشیمن‌هایی مرتب و با وقار برپا شده‌اند.
فتاده غلغلی در عرش اعظم
که آمد صدر و بدر هر دو عالم
هوش مصنوعی: در آسمان بزرگ خبرهای شگفتی به گوش می‌رسد که هم ماه و هم خورشید در مقام والایی حضور دارند.
امیر و سید سادات آمد
سپه سالار موجودات آمد
هوش مصنوعی: امیر و بزرگان اهل بیت، به عنوان رهبران و سرداران موجودات، به میدان آمده‌اند.
چو در نه پرده نیلی سفر کرد
ورای پرده غیبی گذر کرد
هوش مصنوعی: وقتی که در پرده‌ای نیلی سفر کرد و از پرده‌ای مخفی عبور کرد، نشان‌دهنده‌ی این است که به دنیای دیگری راه یافته و تجربیات جدیدی کسب کرده است. این سفر به دنیای ماورایی و ناشناخته اشاره دارد و خبر از گذر از مرزهای معمولی و ملموس می‌دهد.
نیامد هیچ چیزی جای گیرش
که بود از هرچ پیش آمد گزیرش
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نتوانست جای او را پر کند، چرا که از هر چیزی که به او رسید، راه فراری پیدا کرد.
نکرد از هیچ جانب یک نظر او
رفیقی داشت در اعلا مگر او
هوش مصنوعی: او هیچ نگاهی به هیچ طرف نکرد، تنها دوستی داشت که در اوج بود و فقط او بود.
ز حوران گرچه صحن باغ پر بود
دو چشمش سرمه ما زاغ پر بود
هوش مصنوعی: چشم‌های او به اندازهٔ زاغی سیاه و پر از سرمه است، هرچند که در باغ پر از حوریان زیبا است.
چنان از پیشگه روشن شد آن نور
که روح القدس بیرون ماند از دور
هوش مصنوعی: آن چنان نوری از پیشگاه او تابید که حتی روح القدس نیز از آن فاصله گرفت.
چو روشن شد ز نور حق حوالی
فغان برداشت روح القدس حالی
هوش مصنوعی: وقتی که نور حقیقت روشن شد، روح القدس همراه با آن فریاد و ناله‌ای سر داد.
که ای سید اگر آیم فراتر
بسوزد بیش ازین پرتو مرا پر
هوش مصنوعی: ای سید، اگر به پیش‌تر بیایم، شعله وجودم بیشتر از این زبانه خواهد کشید.
تو ای روح الامین پیش جنابی
که شد پیغامبران را زهره آبی
هوش مصنوعی: ای روح القدس، تو نزد شخصیتی هستی که به پیامبران، جرات و توانایی بخشید.
چرا چندین غم شه پر گرفتی
که بانک لو دنوت در گرفتی
هوش مصنوعی: چرا به خاطر غم‌های زیاد خود را آسیب‌پذیر کرده‌ای و در آشفتگی به سر می‌بری؟
هزاران جان همی سوزد درین راه
ترا گو پر بسوز ای پیک درگاه
هوش مصنوعی: بسیاری از کسان به خاطر تو در این مسیر در عذابند، پس ای فرستاده درگاه، تو هم باید با شدت و شور بیشتری ادامه دهی و بسوزی.
نمی‌دانند صدیقان سر از پای
غم پر می‌خوری آخر چنین جای
هوش مصنوعی: آن‌ها نمی‌دانند که آدم‌های راستین و صادق چطور از غم و اندوه پر می‌شوند، چرا که این حالت برای آن‌ها ناآشنا و قابل درک نیست.
اگردر قرب این حضرت خرامی
بسوزی پر چه مرد این مقامی
هوش مصنوعی: اگر در نزد او قدم برداری، بی‌تردید به آتش عشق می‌سوزی؛ پس چه جایی برای پروا و ترس از مقام این عشق است؟
تو ای روح الامین بنشین به درگاه
مشو رنجه که لی وقت مع الله
هوش مصنوعی: ای روح الامین، بیا و در درگاه خداوند بنشین و خودت را در زحمت ننداز؛ چون که زمان تو با خداست.
تو شاگرد منی بنشین به سامان
بپرس از من که احسان چیست و ایمان
هوش مصنوعی: تو شاگرد من هستی، بنشین و آرام باش. از من بپرس که احسان چه معنایی دارد و ایمان چیست.
گذشت از نوبت قولاً ثقیلا
تو بر در باش اکنون جبرئیلا
هوش مصنوعی: بر اساس قول و وعده‌ای که داده‌ای، به طور جدی و با دقت منتظر باش، مانند جبرئیل که در موقعیت‌های مهم حضور دارد.
ترا در اندرون پرده ره نیست
که هر سرهنگ مرد بارگه نیست
هوش مصنوعی: در دل پرده‌ها و پنهانی‌ها، راهی برای تو وجود ندارد؛ زیرا هر کسی که شایستگی سرپرستی و رهبری را دارد، در چنین مکانی قرار ندارد.
منم در نور حق پروانه کردار
تویی در پر طاووسی گرفتار
هوش مصنوعی: من در پرتو حقیقت مانند پروانه‌ای هستم، در حالی که تو در لباس زیبای طاووس گرفتار شده‌ای.
پناه از حق طلب از پر چه جویی
سخن در سر رود از پر چه گویی
هوش مصنوعی: از خدا کمک بگیر و از او پناه بخواه، زیرا اگر به شخصیت‌های بزرگ و پر صدا توجه کنی، از حقیقت دور خواهی شد و در گفتار خود به اشتباه می‌افتی.
هزاران جان پر اسرار حکمت
فدای جان آن دریای عصمت
هوش مصنوعی: هزاران روح پر از رازهای دانش و حکمت، فدای روح آن دریاچه پاکی و معصومیت می‌شوند.
ز روح القدس چون برتر گذشت او
ز هر چش پیش آمد درگذشت او
هوش مصنوعی: چون روح‌القدس از او برتر گذشت، او از هر چشم و نظری فراتر رفت و به حقیقتی عمیق‌تر رسید.
بقدر آنجا که مهتر را محل بود
زحل آنجا به نسبت در وحل بود
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که در آنجا مقام و جایگاه یک فرمانروا معتبر است، سیاره زحل نیز در همان نسبت در جایگاه خود قرار دارد.
چنان نزدیک حق شد جانش از نور
که از وی جبرئیل افتاد از دور
هوش مصنوعی: جان او به قدری به حقیقت و نور نزدیک شد که جبرئیل هم از فاصله به او نگاه می‌کرد.
بصورت آنک جبریل امین بود
که یک پر ز آسمانش بر زمین
هوش مصنوعی: بیت به زیبایی به توصیف یک موجود آسمانی می‌پردازد که مانند جبرئیل، فرشته مقرب و امین، از آسمان به زمین فرستانده شده است. این تصویر نشان می‌دهد که زیبایی و نور او به قدری است که به انسان‌ها الهام می‌بخشد و درخشندگی‌اش می‌تواند به زمین نور دهد.
چنان آنجا ز مهتر دور بود او
که مهتر را چو گنجشگی نمود او
هوش مصنوعی: او به قدری از بزرگتر خود فاصله داشت که بزرگتر را مانند یک گنجشک کوچک دید.
چو بگذشت از جهت ره گشت باریک
به آخر شد به رب العزه نزدیک
هوش مصنوعی: زمانی که از مسیر عبور کرد و راه باریک شد، در پایان به مقام بلند و والای الهی نزدیک شد.
چه گویم من در آن حضرت که چون بود
که آن دم از وجود خود برون بود
هوش مصنوعی: چه بگویم درباره آن مقام والا که در آن لحظه به چه شکلی بود وقتی که از وجود خود بیرون آمد؟
در آن قربت دلش پر موج اسرار
وزان دهشت زفانش رفت از کار
هوش مصنوعی: در آن دوری، دل او پر از امواج رازها بود و به خاطر ترس و وحشت از زبانش، کارش مختل شده بود.
چو گل برگ حیا خوی کرده جانش
خیال وهم را پی کرده جانش
هوش مصنوعی: مانند گلی که زیبایی و حیا را در خود دارد، جان او به خیال و توهم مشغول است.
ز حس بگذشت وز جان هم گذر کرد
چو بی خود شد ز خود در حق نظر کرد
هوش مصنوعی: او از احساسات خود عبور کرد و حتی از جانش نیز گذشت، هنگامی که از خود بی‌خود شد، به حقیقت نگریست.
همی چندان که چشمش کار می‌کرد
دلش در چشم او دیدار می‌کرد
هوش مصنوعی: هر اندازه که چشمانش توانایی داشت، دلش در نگاه او ملاقات و تجربه می‌کرد.
چو از درگه به خلوتگه فرو رفت
درآمد نور ربانی و او رفت
هوش مصنوعی: وقتی او از جایی که در جمع بود به مکانی خصوصی و آرام رفت، نوری الهی و معنوی وارد آنجا شد و او نیز به آنجا رفت.
در آن هیبت محمد مانده بی کار
محمد از محمد گشت بیزار
هوش مصنوعی: در آن شکل و ویژگی‌های محمد، او خود را بی‌عمل و بی‌هدف یافته است و از خود محمد هم ناامید و مایوس شده است.
چو حق می‌دید کو می‌زد پر و بال
به دلداری سلامش گفت در حال
هوش مصنوعی: وقتی حق را می‌دید، کو پر و بالش را می‌زد، به او که دلگرم بود، سلامی داد.
از آن حالت دمی با خویشش آورد
سلامی و علیکی پیشش آورد
هوش مصنوعی: در مکانی که او قرار داشت، لحظه‌ای با خود فکر کرد و سپس سلام و احوالپرسی‌ای برای او آورد.
خطاب آمد که دع نفسک درون آی
به بی یسمع و بی ینطق برون آی
هوش مصنوعی: پیامی به تو داده شده که به درون خودت برو و با صدای دیگری سخن نگو، بلکه از خویشتن بیرون بیا.
بخواه از آرزویی هست زودت
چرا بی خود شدی آخر چه بودت
هوش مصنوعی: از آرزوهایت بخواه و زودتر اقدام کن. چرا بیهوده ناراحت هستی؟ دلیل ناراحتی‌ات چیست؟
کنون چون سوختی بر هم بتان را
شفاعت کن زمانی امتان را
هوش مصنوعی: حالا که عشقت قلبم را سوزانده است، ای بتان زیبا، لحظه‌ای برای یاری و نجات من درخواست کن.
یتیمی وز یتیمی این بدیع است
که خلق هر دو عالم را شفیع است
هوش مصنوعی: یتیمی و یتیم بودن، زیبایی خاصی دارد، زیرا این حالت به انسانی اجازه می‌دهد که دعا و شفاعت برای خلق دو جهان را داشته باشد.
فقیری وز فقیری این شگفت است
که عرش و فرش صیت او گرفتست
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی او به قدری عجیب و قابل توجه است که حتی آسمان و زمین در مورد او صحبت می‌کنند.
مرایی، گر یتیمی گرچه درویش
ترا ام من ترا این از همه بیش
هوش مصنوعی: ای مرایی، اگرچه تو یتیم هستی و درویش، اما من به خاطر تو این احساس را از همه چیز بیشتر دارم.
چه باکست از فقیری، فقر فخرست
که خال الوجه فی الدارین فقرست
هوش مصنوعی: نگران فقیر بودن نیستی، چرا که فقر خود نشانه‌ای از افتخار است و در دنیا و آخرت ارزشمند است.
تو دری گر یتیمی این چه بیم است
که در را بهترین وصفی یتیم است
هوش مصنوعی: اگر تو مانند در، یتیم هستی، چه ترسی می‌تواند باشد وقتی که خود در، بهترین توصیف از یتیمی است؟
به آخر چون نسب از خود برید او
به گوش جان سلام حق شنید او
هوش مصنوعی: وقتی که او از ریشه‌اش جدا شد، به گوش جانش صدای سلام حق را شنید.
نشاید گفت تنها خورد این را
مرا باد و عباد صالحین را
هوش مصنوعی: باد نمی‌تواند تنها این بار را بر دوش من بگذارد و به همین اندازه هم نمی‌توان نیکوکاران را نادیده گرفت.
کریمی بین که چون کرد این قدح نوش
نکرد این خلق مسکین را فراموش
هوش مصنوعی: ببین چه احسانی می‌کند کسی که این جام را می‌نوشد، او این مردم نیازمند را فراموش نکرده است.
خطاب آمد که ای معصوم مطلق
تو حق داری و حقور را رسد حق
هوش مصنوعی: پیامی به تو با عنوان معصوم مطلق آمده است که تو به حق خود دسترسی داری و حق به درستی به تو می‌رسد.
بخواه آنچت بود درخواست کردن
ز تو درخواست وز ما راست کردن
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهی، از تو درخواست می‌کنم و درخواست ما را با درست کردن آن، تأمین کن.
چو رب العزه در اسرار آمد
پیمبر نیز در گفتار آمد
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند در اسرار و رازها وارد شد، پیامبر نیز در سخن و گفتار خود به بیان آنها پرداخت.
که یا رب امتی دارم گنه کار
بفضل خود ز آتش شان نگه دار
هوش مصنوعی: می‌گوید: ای پروردگار، من امتی دارم که گنه کارند، از لطف و رحمت خود، آن‌ها را از آتش عذاب حفظ کن.
ببین زاری و دل سوزی ایشان
لقای خویش کن روزی ایشان
هوش مصنوعی: به زاری و دل‌سوزی آن‌ها توجه کن و به یادشان باش، شاید روزی به دیدارشان برسی.
امید جمله می‌دانی وفا کن
به لطفت جمله را حاجت روا کن
هوش مصنوعی: امیدوارم که تو به وعده‌ات وفادار بمانی و با مهربانی‌ات نیاز همه را برطرف کنی.
همه عالم کفی خاکند ای پاک
مده بر باد امید کفی خاک
هوش مصنوعی: تمام جهان مانند خاکی است و ای پاک، امید خود را به باد نده.
نگردد ملکت دریا مشوش
که ریگی اندرین دریا بود خوش
هوش مصنوعی: نگذار که حکومت تو مختل شود، زیرا در این دریا، وجود یک دانه ریگ خوشایند است.
چه کم گردد ز بحری بی کناره
که کاهی می‌کند در وی نظاره
هوش مصنوعی: اگر در دریای وسیع و بی‌پایان، تنها یک کاه به آن افزوده شود، چه تفاوتی ایجاد می‌شود؟ این نشان می‌دهد که تغییرات جزئی در یک محیط بزرگ، تاثیری چشمگیر ندارند.
اگر رحمت کنی بر خلق محشر
ازین دریا سر مویی شود تر
هوش مصنوعی: اگر به مخلوقات رحم کنی، در قیامت نیز از این دریا بر آنان حتی به اندازه یک مو رحمتی نازل خواهد شد.
بگفت این و روان شد بلبل قدس
مشام جانش پر مشک از گل انس
هوش مصنوعی: بلبل قدسی پس از گفتن این جمله، به سمت دیگر رفت و عطر دلنشینی از گل دوستیش را در روح خود احساس کرد.
مشام انبیای برگزیده
درو نرسیده تا در او رسیده
هوش مصنوعی: بوی خوشی که در اینجا وجود دارد، به قدری عمیق و ویژه است که حتی پیامبران برگزیده نیز نتوانسته‌اند به درک آن برسند.
سواره انبیا از ره رسیده
پیاده در رکیب او دویده
هوش مصنوعی: پیامبران به راحتی و با سرعت زیاد به مقصد می‌رسند، در حالی که دیگران باید به سختی و با تلاش بیشتر حرکت کنند.
همه کروبیان پر برگشاده
به پر خاک رهش بر سر نهاده
هوش مصنوعی: همه فرشتگان با بال‌های گشوده، گرداگرد او ایستاده و بر سر خود خاک راه او را گذاشته‌اند.
نشسته قدسیان در دیده بانیش
که تا بویی بیامد از معانیش
هوش مصنوعی: فرشتگان در حال تماشا هستند و منتظرند تا بویی از معانی عمیق به مشامشان برسد.
چه پنداری که خاک پای آن صدر
ندارد بر خداوند جهان قدر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو چه تصور می‌کنی، در حالی که هیچ چیز نمی‌تواند به مقام و بزرگی خداوند جهان نزدیک شود، حتی خاک پای اشخاص بزرگ و با ارزش.
به خاک پای او سوگند خورد او
که لا اقسم بهذا یاد کرد او
هوش مصنوعی: به خاک پای او سوگند خورد، او که به موضوعی اشاره کرد و گفت: "من به این قضیه قسم نمی‌خورم."
دمی ای صدر دین عطار را باش
شفاعت خواه او شو کار را باش
هوش مصنوعی: لحظه‌ای ای پیشوای دین، به عطار توجه کن و برای او شفاعت کن؛ خودت هم در کارهایت تلاش کن.
ترا من چون سگ اصحاب کهفم
که تا هستم برین درگاه وقفم
هوش مصنوعی: من همچون سگ اصحاب کهف برای تو وفادار و فداکار هستم و تا زمانی که در کنار تو هستم، در این مسیر باقی می‌مانم.
ز آب دیده غسل توبه کردم
مگر خاک کف پای تو گردم
هوش مصنوعی: من از اشک خود برای توبه غسل کردم، تا شاید بتوانم به خاک پای تو تبدیل شوم.
منم در فرقت آن روضه پاک
که بر سر می‌کنم از آرزو خاک
هوش مصنوعی: من در دوری از آن باغ زیبا و پاک، به خاطر آرزوهایم مانند خاک بر سر می‌افشانم.
اگر روزی بدان میدان درآیم
چه گویم زین خم چوگان برآیم
هوش مصنوعی: اگر روزی به آن میدان بیفتم، چه بگویم وقتی که از این چمن چوگان برمی‌خیزم؟
به آهی بگسلم بند جهان را
حنوطی سازم از خاک تو جان را
هوش مصنوعی: با یک آه می‌توانم وابستگی‌ها و بندهای دنیا را از هم بگسلم و از خاک تو برای جانم مایه‌ای برپا کنم.
سه حاجت خواهم از درگاه تو من
که هستم سخت حاجت خواه تو من
هوش مصنوعی: من از تو سه خواسته دارم، ای پروردگار، چرا که خودم در نیازمندی‌ها به شدت به تو وابسته‌ام.
که پیش از مرگ این دل داده درویش
ببیند روضهٔ پاک تو در پیش
هوش مصنوعی: این دل عاشق می‌خواهد پیش از مرگ، زیبایی‌های روحانی تو را از نزدیک ببیند.
دگر کز شاعرانم نشمری تو
به چشم شاعرانم ننگری تو
هوش مصنوعی: دیگر از من به عنوان شاعر یاد نکن، زیرا تو به شعرای دیگر ارج می‌گذاری و من را در نظر نمی‌آوری.
دگر چون جانم از تن شد پر آزاد
تو در بر گیریش یا رب چنین باد
هوش مصنوعی: هرگاه که جانم از بدنم جدا شود،‌ ای پروردگار، تو او را در آغوش بگیر. کاش چنین شود!
دلا جان را فدای راه او کن
به تقوی روی در درگاه او کن
هوش مصنوعی: ای دل، جان خود را در راه او فدا کن و با تقوا به درگاه او روی بیاور.
به دنیا دم ز دین پاک او زن
به عقبی دست در فتراک او زن
هوش مصنوعی: به دنیا از دین خالص او سخن بگو و برای به دست آوردن آخرت، به وسیله او تلاش کن.
مثالی گویمت ظاهر بیندیش
کسی راهست جامی پر عسل پیش
هوش مصنوعی: کسی که فقط به ظاهر چیزها توجه می‌کند، در واقع در مسیر نادرستی قرار دارد؛ مانند کسی که یک جام پر از عسل را می‌بیند اما از حقیقت آن آگاه نیست.
اگر طفلی بدو گوید بیارام
که زیر این عسل زهرست در جام
هوش مصنوعی: اگر کودکی به او بگوید که آرام باش، زیرا در زیر این عسل زهر وجود دارد در جام.
چو از طفل آن سخن دارد شنیده
بلاشک دست از آن دارد کشیده
هوش مصنوعی: وقتی که کودک درباره چیزی صحبت می‌کند، بدون شک از آن پا پس نمی‌کشد و دیگر به آن توجهی نمی‌کند.
ترا چندین پیمبر کرده آگاه
که خواهد بود کاری صعب بر راه
هوش مصنوعی: تو را بسیاری از پیامبران آگاه کرده‌اند که کارهای دشواری در پیش است.
بگفت طفل جستی راه پرهیز
بگفت انبیا از راه برخیز
هوش مصنوعی: کودک گفت که باید از راه اشتباه دوری کرد و انبیا نیز به همین راه دعوت می‌کنند.
خدایا نور دین هم راه ما کن
محمد را شفاعت خواه ما کن
هوش مصنوعی: ای خدا، نور دین را در مسیر زندگی ما قرار ده و از محمد (ص) بخواه که برای ما شفاعت کند.
ز کار ما مگردان خشمناکش
ز ما خشنود گردان جان پاکش
هوش مصنوعی: از کارهای ما برنجد و خشمگین نشود، بلکه دلش را شاد کن و از ما راضی باش.
تحیت باد بیش از صد هزاران
برو از حق وزو بر جمع یاران
هوش مصنوعی: باد سلامی بر او نرود و بر یارانش فرستاد، بیش از صد هزار بار.
خصوصاً چار یار پاک گوهر
ابوبکر و عمر، عثمان و حیدر
هوش مصنوعی: به ویژه چهار شخصیت بزرگ و بافضیلت، یعنی ابوبکر، عمر، عثمان و علی، که از بهترین‌ها و نیکوترین انسان‌ها هستند.
نبی فرمود کایشانند انجم
بایهم افتدیتم اهدیتم
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود: آن‌ها مانند ستارگان هستند؛ وقتی با یکدیگر متحد شوید، هدایت خواهید یافت.

حاشیه ها

1388/03/06 17:06
رسته

بیت: 6
غلط: رآنی
درست: رانی

بیت: 32
غلط: جنایی
درست: ؟

بیت: 48
غلط: بد
درست: بود

بیت: 59
غلط: بروی
درست: برون

بیت: 80
غلط: امس
درست: انس

بیت: 87
غلط: شفات
درست: شفاعت
---
پاسخ: مورد بیت 6 عبارتی عربی به نظر می‌رسد و به همین لحاظ تصور می‌کنم رآنی درست باشد. مورد بیت 32 فعلاً به صورت «جنابی» بنا بر قرینه‌ی قافیه تصحیح شد. در باقی موارد مطابق فرموده عمل شد ضمن آن که تصور می‌کنم قافیه‌ی بیت 80 ایراد دارد.

1393/12/07 20:03
امیر

بیت 108بایهم اقتدیتم بایدباشد.

1396/02/26 21:04
محسن

قافیه ی بیت 88 ، باقواعد قافیه ی شعر فارسی سازگارنیست.

1397/04/14 16:07
محمد باقر ضیاء

با سلام
بیت آخر به نظر من بدین صورت درست تر است (از نظر قواعد لغت عربی):
نبی فرمود کایشانند انجم بایهم اقتدیتم اهتدیتم