گنجور

بخش ۱ - المقاله الثانیه فی نعت رسول الله صلی الله علیه و سلم

ثنائی نیست با ارباب بینش
سزای صدر و بدر آفرینش
چو می‌لرزد ز هیبت این دعاگوی
زفانش چون تواند شد ثناگوی
چو نعمت ذات او بالای گفتست
زفان از کار شد چه جای گفتست
چه گویم من ثنای او خدا گفت
که نام اوست با نام خدا جفت
محمد صادق القولی امینی
جهان را رحمة للعالمینی
محمد کآفرینش را نشان اوست
سرافرازی که تاج سرکشان اوست
محمد بهترین هر دو عالم
نظام دین و دنیا فخر آدم
به عنصر گوهر درج نبوت
به معنی اختر برج فتوت
رقوم آموز سر لایزالی
جهان افروز اقلیم معالی
مجانس گوی راز پادشاهی
معما دان اسرار الهی
جهان یک خاکروب بارگاهش
فلک یک خرقه پوش خانقاهش
هنوز آدم میان آب و گل بود
که او شاه جهان جان و دل بود
در آدم بود نوری از وجودش
وگرنه کی ملک کردی سجودش
چو نورش را ودیعت داشت عالم
بیامد تا به عبدالله ز آدم
گذر کرد او ز چندینی پیمبر
زجمله چون گهر افتاد بر سر
زهر منزل که سوی آن دگر شد
اگرچه پخته بود او پخته تر شد
چو آخر کارها پردخته آمد
اگرچه دیر آمد پخته آمد
چو خلوت داشت پیش از وحی چل سال
امین وحی، وحی آورد در حال
درآمد پیش طاوس ملایک
پی او قدسیان گشته فذلک
فغان دربست جبریل امین زود
که ای مهتر زفان بگشای هین زود
دل پر نور را دریای دین کن
حدیث وحی رب العالمین کن
به موسیقی غیب اهل سپاسی
که این نه پرده را پرده شناسی
تویی مستحضر اسرار مدوک
مشو خاموش اقراء بسم ربک
مه و خورشید چون باشد مدثر
دثار از سر برافکن قم فانذر
تویی شاه و همه آفاق خیل‌اند
تویی اصل و همه عالم طفیل‌اند
بحق خوان خلق را و رهبری کن
تویی بر حق به حق پیغمبری کن
چو حق از نور جان وحیش فرستاد
شد آنگه علم القرآنش از یاد
بآخر چون به دعوت پیش رو گشت
شریعت نو شد و اسلام نو گشت
جهانی را به معنی رهنمون کرد
ز مغز هر سخن روغن برون کرد
نگونساری هر بدعت ازو بود
که نور گوهر دولت ازو بود
چو نور دولتش یک ذره درتافت
مه و خورشید از آن یک ذره دریافت
درآمد گیسوی مشگین گشاده
به سر تاج لعمرک بر نهاده
ز مویش مشگ در عالم دمیده
ز رویش نور برگردون رسیده
سه بعد از عطر موی او معطر
دو کون از نور روی او منور
زهی خورشید روی دلستانش
که زیر سایه دارد طیلسانش
زهی مشگ دو گیسوی سیاهش
که هر مویست و صد جان در پناهش
ز حضرت سینه پر نور او یافت
ز جنت در نماز انگور او یافت
درون جانش آن هر دانه انگور
شده چون خوشه پروین همه نور
چه گر جانش ز حق پر نور می‌بود
ولیک ازکافران رنجور می‌بود
گهی دندانش را سنگی قلم کرد
گه از طاعت همی پایش ورم کرد
گهی بر دل نهاد از دست غم دست
گهی از ضعف سنگی بر شکم بست
چو دنیا و آخرت از بهر او بود
فلک مشکل بلا از بهر او سود
از آن بایست چندان رنج بردن
که بی رنجی نخواهی گنج بردن
بزعم آن مفسر کو امین است
که گر نزدیک بعضی غیر اینست
چو گردانید او انگشتری را
درآمد جبرئیل آن داوری را
که ای سید دل از انگشتری دور
که ندهد کار با انگشتری نور
فلک از بهر تست انگشتری پشت
چرا مشغول می‌کردی به انگشت
دلی داری تو در انگشت رحمن
مبین انگشتری همچون سلیمان
چه گر انگشتری تو به نام است
اگر از زر زنی آن هم حرامست
تو در انگشت خود تسبیح گردان
که تسبیح است در انگشت مردان
ترا چون ماه شد انگشتوانه
زدی انگشت، در چشم زمانه
بهر انگشت داری صد هنر بیش
چه با انگشتری آری دل خویش
سزد گر رشته بر انگشت بندی
که تا با یادت آید دردمندی
نیاری با عتاب کبریا تاب
اگر بی ما زنی انگشت در آب
مپیچ از ما به یک سر موی سویی
فرو مگذار از انگشت مویی
چو انگشتی درستت هست در کار
ز زیر پنبهٔ خونین برون آر
حسابی گیر بر انگشت با خویش
که آن روز پسین آسان شود پیش
از آن این نکته بر انگشت پیچم
که جز تو هیچ کس ناید به هیچم
از آن انگشت بر حرفت نهادم
که تو شاگردی و من اوستادم
نه تو از علم القرآن بصد روح
نهادی پیش ما انگشت بر لوح
به حرب مکه از برد الانامل
شده زانگشت با ملکیت حاصل
در انگشتت قلم نابوده هرگز
ز تو اهل قلم را این همه عز
ز عزت عقل و جان حیران بمانده
خرد انگشت در دندان بمانده
طفیل تو دو گیتی را سراسر
قیامت با یک انگشتت برابر
تویی بی سایه و پیش تو خورشید
چو طفلی می مزد انگشتت اومید
از آن خورشید خرگه بر فلک زد
که یک انگشت با تو بر نمک زد
ترا چون چشمه خضرست در مشت
برآور چشمه از زیر هر انگشت
قدم بر عرش نه از عرصه فرش
که از فرق تو انگشتیست تا عرش
گر انگشتی شود جبریل در پیش
بسوزد همچو انگشتی پر خویش
ز نورت قدسیان پر بر گشایند
به انگشتت به یک دیگر نمایند
رسالت را رسولی چون تو ننشست
همه انگشت یکسان نیست بردست
نه حلوا آنکسی در پیش دارد
که انگشتش درازی بیش دارد
برو انگشت نه بر نبض صدیق
که هست او را دلی پر نور تحقیق
عمر را گوی تا برخیزد از خشم
زند ابلیس را انگشت در چشم
به عثمان گو به قرآن شو قوی پشت
بزن یک یک ورق قرآن به انگشت
علی را گوی تا فرمان بری را
ببخشد در نماز انگشتری را
برو با بت پرستان داوری کن
جهانشان حلقه انگشتری کن
ز تو گر معجزی خواهند ناگاه
اشارت کن به انگشتی سوی ماه
به صدق خویش دین را محترم کن
به انگشتی مه گردون قلم کن
حسودت می‌گزد انگشت از غم
تو می بر هم به انگشتی مه ازهم
سرانگشتی که کرد از دینت پرهیز
به انگشتی قنب او را بیاویز
ز مشتی گاو ناپرداختهٔ دهر
بکش انگشت از بزغاله زهر
سرانگشتی گراید در زمینت
ندارد آن زمان کس پاس دینت
تو قرآن خوان مباش ای دوست خاموش
اگر کافر نهد انگشت در گوش
بلال انگشت چون در گوش دارد
همه گفتار را خاموش دارد
اگر بر لب زنندت سنگ محکم
برو انگشت بر لب نه مزن دم
که چون وقتش درآید من از آن سنگ
بر آن سنگین دلان عالم کنم تنگ
زهی رتبت زهی قدرت زهی قدر
زهی صاحب زهی صادق زهی صدر
زهی خسرو نشان عالم خاک
زهی سلطان دار الملک افلاک
زهی عرش مجید آستانهٔ تو
زهی هفت آسمان یک خانه تو
زهی فاضل ترین کس انبیا را
زهی محرم ترین شخص خدا را
زهی لشگر کش جود تو قلزم
زهی چوبک زن بام تو انجم
زهی مستحضر سر الهی
بتو مستظهر از مه تا به ماهی
زهی کحلی گردون از تعظم
ز خاکت کرده کحل چشم انجم
به محشر آدم و ما دونه با هم
همه زیر لوایت دست بر هم
چو عیسی بر درت پنجاه دربانست
که هارون درت موسی عمرانست
امیر سابقان ادریس اعظم
ز نور تو حرم را گشته محرم
خلیل حق چو نامت مهر جان یافت
بهشتی نقد در دوزخ از آن یافت
بمانده بی تو اسماعیل در سوگ
که تا در راه تو قربان شود بوک
بصد الحان خوش داود جان سوز
زبور عشق تو خوانده شب و روز
سلیمان گرچه با آن پادشاهیست
ولیکن در سپاهت یک سپاهیست
مسیح رنگرز زین نیل گردان
بسوزن می‌کند نام تو بر جان
همه پیغامبران در مجلس تو
ولی جز حق نبوده مونس تو
حجاب آدم آمد گندمی چند
نه گندم نه بهشت آمد ترابند
حجاب راه موسی گشت نعلین
تو با نعلین بگذشتی ز کونین
حجاب راه عیسی سوزنی بود
ترا در هر مقامی روزنی بود
تویی در شب افروز انبیا را
تویی شمع حقیقی اولیا را
چراغ چار طاق هشت باغی
شب معراج در شب چراغی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ثنائی نیست با ارباب بینش
سزای صدر و بدر آفرینش
هوش مصنوعی: هیچ ستایشی در برابر آن کسانی که دارای بینش و دانش هستند، مناسب نیست، زیرا آن‌ها بهترین آفریدگانند.
چو می‌لرزد ز هیبت این دعاگوی
زفانش چون تواند شد ثناگوی
هوش مصنوعی: وقتی دعاگو از ترس به لرزه درمی‌آید، چگونه می‌تواند ستایشگر باشد؟
چو نعمت ذات او بالای گفتست
زفان از کار شد چه جای گفتست
هوش مصنوعی: وقتی نعمت‌های خالق بالاتر از توصیف کلامی است، پس دیگر چه جای سخن گفتن درباره آنها وجود دارد؟
چه گویم من ثنای او خدا گفت
که نام اوست با نام خدا جفت
هوش مصنوعی: من چه بگویم درباره ستایش او؟ خداوند فرمود که نام او با نام خدا همراه است.
محمد صادق القولی امینی
جهان را رحمة للعالمینی
هوش مصنوعی: محمد صادق القولی امینی جهانی است که برای همه انسان‌ها رحمت و نیکی را به ارمغان آورده است.
محمد کآفرینش را نشان اوست
سرافرازی که تاج سرکشان اوست
هوش مصنوعی: محمد کسی است که آفرینش و تمام موجودات، نشان و نشانه اوست و او عزیز و محترم است، چون تاج بر سر انسان‌های بزرگ و توانمند است.
محمد بهترین هر دو عالم
نظام دین و دنیا فخر آدم
هوش مصنوعی: محمد، بهترین شخصیت در هر دو جهان، نظام‌بخش دین و دنیا و افتخار بشر است.
به عنصر گوهر درج نبوت
به معنی اختر برج فتوت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود نبی و مقام والای او مانند ستاره‌ای در آسمان است که نشان‌دهنده شرافت و ارزش انسانی است. او به عنوان بهترین و ارزشمندترین گوهر در دنیا شناخته می‌شود و نشانی از بزرگی و فضیلت دارد.
رقوم آموز سر لایزالی
جهان افروز اقلیم معالی
هوش مصنوعی: ای خالق ابدی، به ما علم و معرفت عطا کن تا در جهان پر نور و تعالی، و در سرزمین‌های رفیع بتوانیم سلوک کنیم.
مجانس گوی راز پادشاهی
معما دان اسرار الهی
هوش مصنوعی: کسی که با کلام شیوای خود به بیان رازهای سلطنت می‌پردازد، باید درک عمیقی از اسرار الهی نیز داشته باشد.
جهان یک خاکروب بارگاهش
فلک یک خرقه پوش خانقاهش
هوش مصنوعی: جهان مانند یک خادمی است که در خدمت بارگاه خداوند قرار دارد و آسمان نیز همچون ردا یا پوششی برای خانقاه اوست.
هنوز آدم میان آب و گل بود
که او شاه جهان جان و دل بود
هوش مصنوعی: هنوز انسان در مراحل اولیه آفرینش قرار داشت، در حالی که او، همان کسی بود که فرمانروای جان و دل جهان بود.
در آدم بود نوری از وجودش
وگرنه کی ملک کردی سجودش
هوش مصنوعی: در وجود آدم نوری وجود دارد که اگر نبود، فرشته‌ها هرگز در برابر او خضوع نمی‌کردند.
چو نورش را ودیعت داشت عالم
بیامد تا به عبدالله ز آدم
هوش مصنوعی: وقتی که نور او به ودیعه گذاشته شد، عالم به وجود آمد و تا به عبدالله از آدم رسید.
گذر کرد او ز چندینی پیمبر
زجمله چون گهر افتاد بر سر
هوش مصنوعی: او از بسیاری مسائل و مشکلات عبور کرد، همان‌طور که پیامبر گران‌قدر و ارزشمند مانند جواهر بر سر دارایی‌ها و ویژگی‌های خاصی می‌تابد.
زهر منزل که سوی آن دگر شد
اگرچه پخته بود او پخته تر شد
هوش مصنوعی: هر چند که شخص در منزل قبلی خود تجربه و رشد کرده باشد، وقتی به منزل جدیدی می‌رود، به رغم تمام پختگی قبلی، بیشتر از قبل به کمال می‌رسد.
چو آخر کارها پردخته آمد
اگرچه دیر آمد پخته آمد
هوش مصنوعی: هرچند که کارها دیر به نتیجه می‌رسد، اما در نهایت نتیجه‌ی کار به خوبی و به صورتی مؤثر به دست می‌آید.
چو خلوت داشت پیش از وحی چل سال
امین وحی، وحی آورد در حال
هوش مصنوعی: قبل از آنکه وحی نازل شود، مدت چهل سال، پیامبر در خلوت و آرامش بود و زمانی که وحی فرود آمد، او در بهترین حال خود قرار داشت.
درآمد پیش طاوس ملایک
پی او قدسیان گشته فذلک
هوش مصنوعی: به نزد طاوس فرشتگان، او جلوه‌ای از قدسیان را به نمایش می‌گذارد.
فغان دربست جبریل امین زود
که ای مهتر زفان بگشای هین زود
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، به زودی سخن بگوی و در را بر من باز کن؛ چون فرشته‌ای از آسمان می‌خواهم صدایم را بشنود.
دل پر نور را دریای دین کن
حدیث وحی رب العالمین کن
هوش مصنوعی: دل روشن و سرشار از نور خود را در عمق آموزه‌های دین غوطه‌ور کن و سخنان وحی خداوندی را بشنو.
به موسیقی غیب اهل سپاسی
که این نه پرده را پرده شناسی
هوش مصنوعی: پیام این بیت این است که به شکرانه و ستایش برای موسیقی الهی و نامرئی، باید به درک عمیقی از آن بپردازیم. این موسیقی تنها به ظاهر و نواهای آن محدود نمی‌شود، بلکه در عمق و معانی پنهانش نیز باید تأمل کنیم.
تویی مستحضر اسرار مدوک
مشو خاموش اقراء بسم ربک
هوش مصنوعی: تو از رازهای پنهان آگاه هستی، پس ساکت نمان و نام پروردگارت را بخوان.
مه و خورشید چون باشد مدثر
دثار از سر برافکن قم فانذر
هوش مصنوعی: ماه و خورشید چگونه باید باشند که پوشش خود را از سر بردارند؟ پس بترسان و هشدار بده.
تویی شاه و همه آفاق خیل‌اند
تویی اصل و همه عالم طفیل‌اند
هوش مصنوعی: تو پادشاهی و همه جهان زیر فرمان توست، تو اصل و بنیاد هستی و همه موجودات وابسته به تو هستند.
بحق خوان خلق را و رهبری کن
تویی بر حق به حق پیغمبری کن
هوش مصنوعی: به درستی که تو باید مردم را راهنمایی کنی و به حق پیامبری بپردازی.
چو حق از نور جان وحیش فرستاد
شد آنگه علم القرآنش از یاد
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند از نور جان وحی را نازل کرد، آنگاه علم قرآن به یاد او آمد.
بآخر چون به دعوت پیش رو گشت
شریعت نو شد و اسلام نو گشت
هوش مصنوعی: در نهایت، زمانی که دعوت به انجام شد، شریعت تازه‌ای شکل گرفت و دین اسلام به صورت جدیدی ظهور کرد.
جهانی را به معنی رهنمون کرد
ز مغز هر سخن روغن برون کرد
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که فردی با درک عمیق و اندیشمندانه، معنای واقعی زندگی و جهان را به دیگران نشان می‌دهد و از هر کلام و سخن آموزنده‌ای، نکتۀ ارزشمندی استخراج می‌کند. او توانسته است از عمق افکار و گفته‌ها، نکات مهم و مفید را بیرون بکشد و به دیگران منتقل کند.
نگونساری هر بدعت ازو بود
که نور گوهر دولت ازو بود
هوش مصنوعی: هر بدعتی که به وجود می‌آید، ناشی از همین نقصان و کمبود است، زیرا نشانه‌های اصل و منشأ قدرت و دولت در آن دیده نمی‌شود.
چو نور دولتش یک ذره درتافت
مه و خورشید از آن یک ذره دریافت
هوش مصنوعی: زمانی که نور برکت او اندکی درخشید، ماه و خورشید از همان اندک نور، شعاعی دریافت کردند.
درآمد گیسوی مشگین گشاده
به سر تاج لعمرک بر نهاده
هوش مصنوعی: موهای سیاه و زیبا بر روی سرش پخش شده و تاجی از طلا بر سرش قرار دارد که نشان‌دهنده زیبایی و شکوه اوست.
ز مویش مشگ در عالم دمیده
ز رویش نور برگردون رسیده
هوش مصنوعی: از موی او بوی مشکی به جهان پخش شده و از چهره‌اش نوری به آسمان‌ها تابیده است.
سه بعد از عطر موی او معطر
دو کون از نور روی او منور
هوش مصنوعی: عطر موی او سه بار خوشبوتر از هر عطر دیگری است و دو طرف چهره‌اش به قدری درخشان و نورانی است که همه جا را روشن می‌کند.
زهی خورشید روی دلستانش
که زیر سایه دارد طیلسانش
هوش مصنوعی: چقدر زیباست که چهره دلربایش مانند خورشید درخشان است و زیر سایه او، پرچم زیبایی در اهتزاز است.
زهی مشگ دو گیسوی سیاهش
که هر مویست و صد جان در پناهش
هوش مصنوعی: عجب است دو گیسوی سیاهش که هر رشته از آن، جان‌ها را در آغوش خود جای می‌دهد.
ز حضرت سینه پر نور او یافت
ز جنت در نماز انگور او یافت
هوش مصنوعی: از وجود نورانی او، دلش روشن شد و در عبادت، طعم بهشت را چشید.
درون جانش آن هر دانه انگور
شده چون خوشه پروین همه نور
هوش مصنوعی: در دل او مانند خوشه‌ای از ستاره‌های پروین، هر دانه انگور به روشنی و زیبایی درخشیده است.
چه گر جانش ز حق پر نور می‌بود
ولیک ازکافران رنجور می‌بود
هوش مصنوعی: اگر روح او از نور حق پر می‌شد، اما در عین حال به خاطر کافران رنج می‌برد.
گهی دندانش را سنگی قلم کرد
گه از طاعت همی پایش ورم کرد
هوش مصنوعی: گاهی او به شدت بر درد و رنج خود غلبه می‌کند و از شدت بندگی و اطاعت، پاهایش دچار ورم و ناراحتی می‌شود.
گهی بر دل نهاد از دست غم دست
گهی از ضعف سنگی بر شکم بست
هوش مصنوعی: گاهی غمِ دل را به شدت حس می‌کند و در مواقعی احساس می‌کند که درد و ضعف او را به زانو درآورده است.
چو دنیا و آخرت از بهر او بود
فلک مشکل بلا از بهر او سود
هوش مصنوعی: چون دنیا و آخرت برای او خلق شده است، پس مشکلات و رنج‌های زندگی نیز به خاطر او نفع می‌برند.
از آن بایست چندان رنج بردن
که بی رنجی نخواهی گنج بردن
هوش مصنوعی: باید به قدری زحمت کشید که برای رسیدن به خوشبختی و گنجی که مد نظر داریم، دیگر نیازی به تحمل سختی نباشد.
بزعم آن مفسر کو امین است
که گر نزدیک بعضی غیر اینست
هوش مصنوعی: به نظر آن مفسر که در کارش امانت‌دار است، اگر نظر برخی دیگر غیر از این باشد، باید در نظرش تجدید نظر کند.
چو گردانید او انگشتری را
درآمد جبرئیل آن داوری را
هوش مصنوعی: زمانی که او انگشتر را چرخاند، جبرئیل که داور است وارد شد.
که ای سید دل از انگشتری دور
که ندهد کار با انگشتری نور
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، دلی از نور و روشنایی را به دور از زینت انگشتری، باید بیابیم که کار آن با انگشتری نورانی نمی‌تواند انجام شود.
فلک از بهر تست انگشتری پشت
چرا مشغول می‌کردی به انگشت
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو مشغول ساختن انگشتر بوده و در دلش نمی‌دانسته که پشت آن انگشت، چه خبر است.
دلی داری تو در انگشت رحمن
مبین انگشتری همچون سلیمان
هوش مصنوعی: تو دلی داری که در دست رحمان قرار دارد، همچون انگشتری که متعلق به سلیمان است.
چه گر انگشتری تو به نام است
اگر از زر زنی آن هم حرامست
هوش مصنوعی: هرچقدر انگشتری که داری به نام و نشان باشد، اگر از طلا ساخته شده باشد و حرام باشد، چه ارزشی دارد؟
تو در انگشت خود تسبیح گردان
که تسبیح است در انگشت مردان
هوش مصنوعی: در انگشت خود تسبیح را بچرخان، چرا که تسبیح در دستان مردان صالح و مومن است.
ترا چون ماه شد انگشتوانه
زدی انگشت، در چشم زمانه
هوش مصنوعی: تو مانند ماه می‌درخشی، اما وقتی که با انگشت به من اشاره می‌کنی، در چشم دنیا محو می‌شوی.
بهر انگشت داری صد هنر بیش
چه با انگشتری آری دل خویش
هوش مصنوعی: اگر برای هر انگشتت هنرهای زیادی داری، پس چرا دل خود را به یک انگشتر می‌سپاری؟
سزد گر رشته بر انگشت بندی
که تا با یادت آید دردمندی
هوش مصنوعی: اگر انگشتانت را به یک رشته ببندی تا دائما به یاد تو باشم، این کار نیکوست.
نیاری با عتاب کبریا تاب
اگر بی ما زنی انگشت در آب
هوش مصنوعی: اگر با کبر و غرور در برابر ما عمل کنی، نباید انتظار داشته باشی که در غیاب ما، کارها برایت آسان شود. شما در برابر قدرت و بزرگی ما، نمی‌توانی به سادگی عمل کنی.
مپیچ از ما به یک سر موی سویی
فرو مگذار از انگشت مویی
هوش مصنوعی: به هیچ‌وجه از ما روی برنگردان و حتی برای یک لحظه هم ما را ترک نکن. وجود تو برای ما به اندازه‌ی یک تار مو هم ارزش دارد و نمی‌خواهیم آن را از دست بدهیم.
چو انگشتی درستت هست در کار
ز زیر پنبهٔ خونین برون آر
هوش مصنوعی: اگر ذهن و دستت درست کار می‌کند، از زیر پوشش خونین بیرون بیا و خود را نشان بده.
حسابی گیر بر انگشت با خویش
که آن روز پسین آسان شود پیش
هوش مصنوعی: به زمان حال و آینده توجه کن و از کارهایت غافل نشو، زیرا ممکن است روزهای سخت و چالش‌برانگیز به زودی پیش بیاید و تو باید برای آن آماده باشی.
از آن این نکته بر انگشت پیچم
که جز تو هیچ کس ناید به هیچم
هوش مصنوعی: این نکته را در نظر می‌گیرم که هیچ‌کس جز تو نمی‌تواند به من اهمیت بدهد یا در زندگی‌ام تأثیرگذار باشد.
از آن انگشت بر حرفت نهادم
که تو شاگردی و من اوستادم
هوش مصنوعی: من انگشت خود را بر روی کلامت نهادم تا بگویم تو در حال یادگیری هستی و من معلم تو هستم.
نه تو از علم القرآن بصد روح
نهادی پیش ما انگشت بر لوح
هوش مصنوعی: تو که با علم قرآن، روح را در برابر ما قرار ندادی و فقط انگشتت را بر روی لوح گذاشتی.
به حرب مکه از برد الانامل
شده زانگشت با ملکیت حاصل
هوش مصنوعی: در جنگ مکه، به خاطر دقت و مهارت دست‌خط و عملکرد انگشتان، پیروزی و سلطنت به دست آمده است.
در انگشتت قلم نابوده هرگز
ز تو اهل قلم را این همه عز
هوش مصنوعی: اگر در انگشت تو قلم وجود نداشته باشد، هرگز نمی‌توانی اهل قلم را این‌گونه محترم بشماری.
ز عزت عقل و جان حیران بمانده
خرد انگشت در دندان بمانده
هوش مصنوعی: از بزرگی عقل و روح، انسان در تعجب و حیرت مانده است و به خاطر ناتوانی در درک موضوع، انگشتش را در دندان خود گذاشته است.
طفیل تو دو گیتی را سراسر
قیامت با یک انگشتت برابر
هوش مصنوعی: وجود تو باعث شده که دنیا بهشت شود و تمامی زیبایی‌ها را تحت تاثیر قرار دهد، به طوری که با یک اشاره ساده تو می‌توانی همه چیز را متوازن کنی و به آن نظم بدی.
تویی بی سایه و پیش تو خورشید
چو طفلی می مزد انگشتت اومید
هوش مصنوعی: تو بی‌سایه‌ای و در برابر تو، خورشید مثل یک کودک به انگشتت اشاره می‌کند و امیدوار است.
از آن خورشید خرگه بر فلک زد
که یک انگشت با تو بر نمک زد
هوش مصنوعی: خورشید آنچنان درخشان و پرنور است که از آسمان به زمین می‌آید و در میان چیزهای دنیا، حس روحانی و لطیف ایجاد می‌کند. این نور و روشنی با عمق و تاثیری که دارد، مانند انگشتی بر نمک می‌زند و طعم زندگی را تغییر می‌دهد.
ترا چون چشمه خضرست در مشت
برآور چشمه از زیر هر انگشت
هوش مصنوعی: تو مانند چشمه‌ای زنده هستی که می‌توانی از نیروی درونت زندگی و طراوت را جاری کنی، پس از هر انگشتت، می‌توانی آبی تازه و حیات‌بخش بیرون بیاری.
قدم بر عرش نه از عرصه فرش
که از فرق تو انگشتیست تا عرش
هوش مصنوعی: قدمی که بر عرش گذاشته می‌شود، نشانه‌ای از مقام و منزلت توست و این به دلیل فضیلت و ارزش توست که تا عرش می‌رسد.
گر انگشتی شود جبریل در پیش
بسوزد همچو انگشتی پر خویش
هوش مصنوعی: اگر حتی یک انگشت جبریل به جلو بیاید، مانند پر خود می‌سوزد.
ز نورت قدسیان پر بر گشایند
به انگشتت به یک دیگر نمایند
هوش مصنوعی: از نور تو فرشتگان بال می‌افشانند و با دست‌هایشان به یکدیگر نشان می‌دهند.
رسالت را رسولی چون تو ننشست
همه انگشت یکسان نیست بردست
هوش مصنوعی: هر پیامبری مانند تو وجود ندارد؛ همه افراد یکسان نیستند و هرکسی ویژگی‌های خاص خود را دارد.
نه حلوا آنکسی در پیش دارد
که انگشتش درازی بیش دارد
هوش مصنوعی: افرادی که به چیزهایی دسترسی دارند و یا بیشتر از دیگران توانایی دارند، همیشه نمی‌توانند از آن‌ها بهره‌مند شوند. به عبارت دیگر، تنها داشتن توانایی یا منابع بیشتر کافی نیست، بلکه نحوه استفاده از آن‌ها نیز اهمیت دارد.
برو انگشت نه بر نبض صدیق
که هست او را دلی پر نور تحقیق
هوش مصنوعی: به کسی که درستکار و صادق است، نیازی به آزمایش و سنجش نیست، چرا که او دارای قلبی پر از نور و دانش است.
عمر را گوی تا برخیزد از خشم
زند ابلیس را انگشت در چشم
هوش مصنوعی: عمر انسان را در نظر بگیر، تا زمانی که دشمن بدی مانند ابلیس نتواند به او آسیب برساند و او را در فشار قرار بدهد.
به عثمان گو به قرآن شو قوی پشت
بزن یک یک ورق قرآن به انگشت
هوش مصنوعی: به عثمان بگو که به قرآن استقامت کند و با قدرت هر صفحه‌ای از قرآن را با انگشت لمس کند.
علی را گوی تا فرمان بری را
ببخشد در نماز انگشتری را
هوش مصنوعی: به علی بگو که هنگام نماز، انگشتری را که در دست دارد، ببخشد و فراموش کند تا از او فرمانبری کند.
برو با بت پرستان داوری کن
جهانشان حلقه انگشتری کن
هوش مصنوعی: به میان بت‌پرستان برو و در مورد آنها قضاوت کن، مانند اینکه جهان آنها را همچون یک حلقه انگشتر در دستت بگیری.
ز تو گر معجزی خواهند ناگاه
اشارت کن به انگشتی سوی ماه
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو خواسته باشد که کار شگفت‌انگیزی انجام دهی، تنها با یک اشاره به ماه کافی‌ست.
به صدق خویش دین را محترم کن
به انگشتی مه گردون قلم کن
هوش مصنوعی: در صداقت خود به دین احترام بگذار و با دقت و هوشمندی، امور را مدیریت کن.
حسودت می‌گزد انگشت از غم
تو می بر هم به انگشتی مه ازهم
هوش مصنوعی: حسادت باعث می‌شود که دیگران ناراحت شوند و غم تو را بیشتر احساس کنند. انگار که آن‌ها به جای تو در درد و رنج تو شریک هستند و این ناراحتی باعث می‌شود که خودشان نیز به دردسر بیفتند.
سرانگشتی که کرد از دینت پرهیز
به انگشتی قنب او را بیاویز
هوش مصنوعی: اگر به طور سرسری و با بی‌اعتنایی از دین و اصول آن دوری کنی، خیلی زود به بلایای بزرگی دچار خواهی شد. پس بهتر است با دقت و توجه، خودت را حفظ کنی و از رفتارهای نادرست دوری کنی.
ز مشتی گاو ناپرداختهٔ دهر
بکش انگشت از بزغاله زهر
هوش مصنوعی: از حیوانی که در دهر نادیده گرفته شده، دوری کن و به زحمتی که برای دینی جوان‌تر انجام داده‌ای، افتخار کن.
سرانگشتی گراید در زمینت
ندارد آن زمان کس پاس دینت
هوش مصنوعی: اگر بر روی خاک تو دست بگذارند، در آن زمان کسی به دین تو اهمیت نخواهد داد.
تو قرآن خوان مباش ای دوست خاموش
اگر کافر نهد انگشت در گوش
هوش مصنوعی: ای دوست، اگر کسی نادان و کافر در جمع تو باشد، بهتر است که سخن نگویی و مانند قرآن‌خوان‌ها بی‌صدا بمانی.
بلال انگشت چون در گوش دارد
همه گفتار را خاموش دارد
هوش مصنوعی: بلال با انگشت خود در گوش خود قرار داده، به همین خاطر هیچ صدایی نمی‌شنود و همه صحبت‌ها را نادیده می‌گیرد.
اگر بر لب زنندت سنگ محکم
برو انگشت بر لب نه مزن دم
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو نامناسبی بگوید یا تو را مورد آزار قرار دهد، بهتر است سکوت کنی و واکنشی نشان ندهی. عصبانی نشو و به آن‌ها جواب نده.
که چون وقتش درآید من از آن سنگ
بر آن سنگین دلان عالم کنم تنگ
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که من از آن سنگ سخت، بر دل‌های سنگین و خموش مردم فشار می‌آورم.
زهی رتبت زهی قدرت زهی قدر
زهی صاحب زهی صادق زهی صدر
هوش مصنوعی: این عبارت به ستایش ویژگی‌ها و صفات برجسته یک شخص یا مقام می‌پردازد. به زیبایی و اهمیت رتبه، قدرت، ارزش، حقیقت، و مقام او اشاره شده و به تمجید از ویژگی‌های او پرداخته می‌شود. در کل، این جملات بیانگر تحسین و احترام عمیق به فرد مورد نظر است.
زهی خسرو نشان عالم خاک
زهی سلطان دار الملک افلاک
هوش مصنوعی: واد دانی که چه شخصیت بزرگی در جهان وجود دارد و چه شکوهی بر آن حاکم است. او نه تنها در عالم خاکی بلکه در زمین و آسمان هم سلطنت می‌کند و جلوه‌گری دارد.
زهی عرش مجید آستانهٔ تو
زهی هفت آسمان یک خانه تو
هوش مصنوعی: عظمت و جلال تو فراتر از تصور است، چنان که آسمان‌ها و عرش الهی در برابر جایگاه تو کوچک به نظر می‌رسند.
زهی فاضل ترین کس انبیا را
زهی محرم ترین شخص خدا را
هوش مصنوعی: چه بسا که این فرد از همه برتر در میان پیامبران و نزدیک‌ترین فرد به خداوند است.
زهی لشگر کش جود تو قلزم
زهی چوبک زن بام تو انجم
هوش مصنوعی: تو به مانند لشکری از بخشش، دریا را پر از مهر کرده‌ای، و همچون چوبک‌زنی که بر بام خود ستاره‌ها را به رقص درمی‌آورد، نور و زیبایی را به آسمان می‌بخشی.
زهی مستحضر سر الهی
بتو مستظهر از مه تا به ماهی
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از علم و سرّ الهی بهره‌مند است، او به عطا و بخشش خداوند درخشیده و از ماه تا ماهی دیگر، به کمال انسانی خود ادامه می‌دهد.
زهی کحلی گردون از تعظم
ز خاکت کرده کحل چشم انجم
هوش مصنوعی: عجب زیبایی‌ست که آسمان به خاطر بزرگی تو، از خاکت به عنوان سرمه چشم ستارگان استفاده کرده است.
به محشر آدم و ما دونه با هم
همه زیر لوایت دست بر هم
هوش مصنوعی: در روز قیامت، همه انسان‌ها زیر پرچم تو جمع می‌شوند و دست در دست یکدیگر قرار می‌دهند.
چو عیسی بر درت پنجاه دربانست
که هارون درت موسی عمرانست
هوش مصنوعی: همچون عیسی که در درگاه تو است، پنجاه نگهبان وجود دارد، و هارون هم به مانند موسی از خانواده عمران در کنار توست.
امیر سابقان ادریس اعظم
ز نور تو حرم را گشته محرم
هوش مصنوعی: امیر سابقان ادریس اعظم به خاطر نور وجود تو، حرم را معتبر و خاص کرده است.
خلیل حق چو نامت مهر جان یافت
بهشتی نقد در دوزخ از آن یافت
هوش مصنوعی: خلیل حق، هنگامی که نام تو را شنید، جانش پر از عشق شد و بهشت را در دوزخ یافت.
بمانده بی تو اسماعیل در سوگ
که تا در راه تو قربان شود بوک
هوش مصنوعی: در غم فراق تو، مانند اسماعیل که بر سر بریدن قربانی می‌شود، همچنان در انتظارم تا به خاطر تو فدا شوم.
بصد الحان خوش داود جان سوز
زبور عشق تو خوانده شب و روز
هوش مصنوعی: داوود با صداهای زیبا و دلکش، به طور مداوم و با شوق فراوان ترانه‌های پر از عشق تو را می‌خواند، نه تنها در روز، بلکه در شب نیز به این کار مشغول است.
سلیمان گرچه با آن پادشاهیست
ولیکن در سپاهت یک سپاهیست
هوش مصنوعی: سلیمان هرچند که پادشاه بزرگی است، اما در میان نیروهای تو فقط یک سرباز است.
مسیح رنگرز زین نیل گردان
بسوزن می‌کند نام تو بر جان
هوش مصنوعی: مسیحی که با رنگ‌های نیل کار می‌کند، با فنون خاص خود، نام تو را بر دل‌ها حک می‌کند و به نوعی روح و جان افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
همه پیغامبران در مجلس تو
ولی جز حق نبوده مونس تو
هوش مصنوعی: همه پیامبران در کنار تو حضور دارند، اما تنها حقیقت است که همدم و همراه تو می‌باشد.
حجاب آدم آمد گندمی چند
نه گندم نه بهشت آمد ترابند
هوش مصنوعی: انسان با پوشش و ظاهری خاص به دنیا آمد، اما این ظاهر نه تنها خالص و پاک نیست، بلکه بهشت را نیز نمی‌تواند به دست آورد و در واقع باید با خاک و واقعیت‌ها روبه‌رو شود.
حجاب راه موسی گشت نعلین
تو با نعلین بگذشتی ز کونین
هوش مصنوعی: حجاب و مانع راه موسی شد، تو اما با نعلین خود راحت از دو جهان عبور کردی.
حجاب راه عیسی سوزنی بود
ترا در هر مقامی روزنی بود
هوش مصنوعی: حجاب به معنای مانع و پرده است که در نگاه عیسی به دنیای واقعی به شکل سوزنی قابل مشاهده است. این نشان می‌دهد که در هر جایگاهی و در هر حالتی، این موانع به شکل روزنی و کوچکی قابل تسهیل و نگریستن به حقیقت هستند. به عبارت دیگر، در هر مقام و موقعیتی، می‌توان به حقیقت نگریست و از موانع عبور کرد.
تویی در شب افروز انبیا را
تویی شمع حقیقی اولیا را
هوش مصنوعی: تو همچون نوری در تاریکی برای پیامبران هستی و مانند شمع واقعی برای اولیای الهی.
چراغ چار طاق هشت باغی
شب معراج در شب چراغی
هوش مصنوعی: چراغی در چهار سوی باغی می‌درخشد که شب معراج را روشن می‌کند.

حاشیه ها

1388/03/06 17:06
رسته

بیت: 18
غلط: جل
درست: چهل و یا چل

بیت: 107
غلط: تفویی
درست: تویی
از بیت 45 تا بیت 86 در همه ی ابیات حرف " انگشت" امده است . یعنی در 42 بیت پشت سر هم "انگشت " را التزام کرده است. ( این صنعت را در بدیع التزام می گویند)
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1392/10/19 18:01
مینو نادرسپاهی

یقین او چلچراغش زهره باشد ز زهرای مطهر نمره باشد

1393/12/07 19:03
امیر

بیت 96مشکل وزن دارداحتمال اشتباه داده میشود.

1396/03/28 09:05
مهدی

قدم بر عرش نه از عرصه فرش، که غلط نگاشته شده قرش.
در نسخه ای دیگر که بهتر می نماید: قدم بر عرش نه زین عرصه فرش