بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
بدید از دور پیری را جوانی
خمیده پشت او همچون کمانی
ز سودای جوانی گفت ای پیر
بچندست آن کمان پیش آی زرگیر
جوان را پیر گفت ای زندگانی
مرا بخشیدهاند این رایگانی
نگه میدار زر ای تازه برنا
ترا هم رایگان بخشند فردا
چو سالَم شصت شد، نبود زیانی
اگر من شست را سازم کمانی
مرا در شست افتادست هفتاد
چنین صیدی کرا در شست افتاد
ز شست آن کمان تیری شود راست
ز شست من کمان گوژ برخاست
از آن شست و کمان قوت شود بیش
ازین شست و کمان دل میشود ریش
ز پیری گرچه گشتم مبتلایی
نشد جز پشت گوژم هیچ جایی
اگرچه پر شدست اقلیم از من
درستم شد که پر شد نیمی از من
نشست اندر برم پیری چنان زود
که هرگز برنخاست از سر چنان دود
بسر دیوار، عمر اندرز دم دست
چه برخیزد از آن چون عمر بنشست
چو آمد کوزهٔ عمرم بدردی
نه قوت ماند و نه نیرو نه مردی
اگر گه گه بشهوت بردمی دست
چو در پای آمدم با سردلم جست
ازین پس نیز ناید کار از من
که آمد مدتی بسیار از من
بسی ناخوردنیها خوردم و رفت
بسی ناکردنیها کردم و رفت
برآمد ز آتش دل از جگر دود
که رفتم زود و بس دیرم خبر بود
اگرچه عقل بیش اندیش دارم
چه دانم تا چه غم در پیش دارم
برفت از دیده و دل خواب و آرام
که تا چون خواهدم بودن سرانجام
دلم از بیم مردن در گدازست
که مرکب لنگ و راهم بس درازست
چو از روز جوانی یاد آرم
چو چنگ از هر رگی فریاد آرم
اجل دانم که تنگم در رسیدست
که دور عمر دوری در کشیدست
دریغا من که از اسباب دنیا
فرو رفتم بدین گرداب دنیا
یکی گنجی طلب میکردم از خویش
چو برخاست آن حجاب و گنج از پیش
شبی چون دست سوی گنج بردم
شدم بی جان دریغا رنج بردم
برون رفتم بصد حسرت ز دنیا
چه خواهد ماند جز حیرت ز دنیا
زهی سودای بی حاصل که ما راست
زهی اندیشهٔ مشکل که ما راست
زیان روزگار خویش ماییم
حجاب خویشتن در پیش ماییم
از آن آلودگان کار خویشیم
که جمله عاشق دیدار خویشیم
همه در مهد دنیا سیر خوابیم
همه از مستی غفلت خرابیم
خداوندا مرا پیش از قیامت
از آن معنی کنی بویی کرامت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدید از دور پیری را جوانی
خمیده پشت او همچون کمانی
هوش مصنوعی: از دور جوانی را دید که یک پیرمرد با کمر خمیده مانند کمان پیش او راه میرود.
ز سودای جوانی گفت ای پیر
بچندست آن کمان پیش آی زرگیر
هوش مصنوعی: ای پیر، از شوق جوانی بگو؛ چقدر زمان گذشته است؟ بیا و به کمانم نزدیک شو و زر را بگیر.
جوان را پیر گفت ای زندگانی
مرا بخشیدهاند این رایگانی
هوش مصنوعی: جوان به پیر گفت: ای زندگی، تو به من وام دادهای و من این را به رایگان دریافت کردهام.
نگه میدار زر ای تازه برنا
ترا هم رایگان بخشند فردا
هوش مصنوعی: زر، که نماد زیبایی و جوانی است، را حفظ کن؛ زیرا ممکن است در آینده به تو نیز چیزی بدون هزینه داده شود.
چو سالَم شصت شد، نبود زیانی
اگر من شست را سازم کمانی
هوش مصنوعی: اگر کار من به خیر و نیکی انجام شود، آسیب و ضرری نخواهد داشت حتی اگر من تلاش کنم کاری را بسازم که به من کمک کند.
مرا در شست افتادست هفتاد
چنین صیدی کرا در شست افتاد
هوش مصنوعی: من در چنگال این همه شکار افتادهام، پس چه کسی میتواند چنین صیدی را در دستانش داشته باشد؟
ز شست آن کمان تیری شود راست
ز شست من کمان گوژ برخاست
هوش مصنوعی: از دستان دیگران، تیر مستقیم و صاف گرفته میشود، اما از دستان من، کمان به شکل خمیده و نادرستی درآمده است.
از آن شست و کمان قوت شود بیش
ازین شست و کمان دل میشود ریش
هوش مصنوعی: وقتی فشار بیشتری به شست و کمان وارد میشود، قدرت بیشتری پیدا میکند؛ اما دل را وقتی به درد و رنج میکشانند، زخم میشود و آسیب میبیند.
ز پیری گرچه گشتم مبتلایی
نشد جز پشت گوژم هیچ جایی
هوش مصنوعی: هرچند که به پیری مبتلا شدم و زخمهایی بر روح و جسمم نشانههایی به جا گذاشته، اما جز کمر کج، چیز دیگری در من تغییر نکرده است.
اگرچه پر شدست اقلیم از من
درستم شد که پر شد نیمی از من
هوش مصنوعی: هرچند که دنیا به وجود من مملو شده است، اما در واقع، تنها نیمی از وجود من پر شده است.
نشست اندر برم پیری چنان زود
که هرگز برنخاست از سر چنان دود
هوش مصنوعی: پیری به سر من نشسته است بهقدری سریع که هرگز از آن مکان برنخاست و دور نشد.
بسر دیوار، عمر اندرز دم دست
چه برخیزد از آن چون عمر بنشست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی عمر و زمان ما سپری شود، هیچ درسی و اندرز مفیدی از آن دیوار که گواه مدتهاست، به درد نمیخورد. در واقع، زمانی که عمر کسی به پایان میرسد، دیگر هیچ نکته و پندی نمیتواند تاثیرگذار باشد.
چو آمد کوزهٔ عمرم بدردی
نه قوت ماند و نه نیرو نه مردی
هوش مصنوعی: وقتی که عمرم به پایان میرسد، نه قدرتی برای انجام کارها دارم و نه نیروی لازم، حتی نمیتوانم به خوبی از پس زندگی برآیم.
اگر گه گه بشهوت بردمی دست
چو در پای آمدم با سردلم جست
هوش مصنوعی: اگر زمانی با لذت به خود مشغول شوم، به یاد میآورم که چگونه در برابر سردی دل خود تسلیم شدم.
ازین پس نیز ناید کار از من
که آمد مدتی بسیار از من
هوش مصنوعی: از این به بعد دیگر از من کاری برنمیآید، چرا که مدت طولانی است که من دچار مشکلی شدهام.
بسی ناخوردنیها خوردم و رفت
بسی ناکردنیها کردم و رفت
هوش مصنوعی: در زندگی، تجربههای زیادی داشتم که به دنبال انجام آنها بودم، اما نتوانستم و همچنین کارهایی را انجام دادم که نباید انجام میدادم، و همه اینها به مرور زمان از دست رفتند.
برآمد ز آتش دل از جگر دود
که رفتم زود و بس دیرم خبر بود
هوش مصنوعی: از دل آتشینم دودی بلند شد و من به سرعت رفتهام، اما خبر آن دیر به من رسید.
اگرچه عقل بیش اندیش دارم
چه دانم تا چه غم در پیش دارم
هوش مصنوعی: هرچند درک و خرد زیادی دارم، اما نمیدانم چه مشکلاتی در آینده پیش رو دارم.
برفت از دیده و دل خواب و آرام
که تا چون خواهدم بودن سرانجام
هوش مصنوعی: از چشمانم و دل آرامش و خواب رخت بربسته است، تا ببینم چه زمانی به آنچه میخواهم خواهم رسید.
دلم از بیم مردن در گدازست
که مرکب لنگ و راهم بس درازست
هوش مصنوعی: دل من از ترس مرگ در حال سوختن و تپش است، زیرا راهی که در پیش دارم بسیار طولانی و سخت است و مرکب من هم ضعیف و ناتوان است.
چو از روز جوانی یاد آرم
چو چنگ از هر رگی فریاد آرم
هوش مصنوعی: هرگاه به روزهای جوانیام فکر میکنم، مانند چنگی که از هر رشتهاش نوازی به گوش میرسد، درونم پر از فریاد و احساسات میشود.
اجل دانم که تنگم در رسیدست
که دور عمر دوری در کشیدست
هوش مصنوعی: میدانم که زمان مرگم نزدیک است و زندگیام به انتها رسیده است، چرا که عمرم به آسانی گذشت و به سرعت از دست رفت.
دریغا من که از اسباب دنیا
فرو رفتم بدین گرداب دنیا
هوش مصنوعی: ای کاش که من به خاطر وسایل و امور دنیوی، در این گرداب دنیا غرق نشده بودم.
یکی گنجی طلب میکردم از خویش
چو برخاست آن حجاب و گنج از پیش
هوش مصنوعی: در جستجوی گنجی از خود بودم، اما وقتی حجاب و مانعها از پیش رفتند، آن گنج را یافتم.
شبی چون دست سوی گنج بردم
شدم بی جان دریغا رنج بردم
هوش مصنوعی: شبی به دنبال بدست آوردن چیزی با ارزش بودم و در این راه به قدری تلاش کردم که جانم را از دست دادم. افسوس که به این خاطر زحمت زیادی کشیدم.
برون رفتم بصد حسرت ز دنیا
چه خواهد ماند جز حیرت ز دنیا
هوش مصنوعی: از دنیا بیرون رفتم و با صد حسرت به آن نگاه میکنم، چه چیزی جز سردرگمی و ناباوری از این دنیا برایم میماند؟
زهی سودای بی حاصل که ما راست
زهی اندیشهٔ مشکل که ما راست
هوش مصنوعی: باهوشی و دیوانگی ما، نه تنها به سود ما نیست، بلکه دردسرهای زیادی نیز برایمان ایجاد کرده است.
زیان روزگار خویش ماییم
حجاب خویشتن در پیش ماییم
هوش مصنوعی: ما در اثر مشکلات و سختیهای زندگی، در حقیقت خود را از دیدهها پنهان کردهایم و به نوعی در پس پردهای از موانع و حجابهای ناشی از این سختیها قرار داریم.
از آن آلودگان کار خویشیم
که جمله عاشق دیدار خویشیم
هوش مصنوعی: ما هم از آن نوع آدمها هستیم که به خاطر عشق و علاقهای که به دیدن یکدیگر داریم، به کار خود مشغولیم.
همه در مهد دنیا سیر خوابیم
همه از مستی غفلت خرابیم
هوش مصنوعی: همه ما در دنیای مادی غرق در خواب و بیخبریم و به خاطر خوشگذرانیهای دنیا و غفلت از حقیقت، به وضعیتی ناآگاهانه گرفتاریم.
خداوندا مرا پیش از قیامت
از آن معنی کنی بویی کرامت
هوش مصنوعی: ای خدا، قبل از برپایی قیامت، مرا از آن حقیقت و نور کرامت آگاه کن.