گنجور

بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

شنودم از یکی صاحب کرامات
که شد روزی جهودی در خرابات
درون می‌کده ویرانهٔ بود
که رندان را مقامر خانهٔ بود
گرفته هر دو تن راه قماری
ببرده سیم و زر هر یک کناری
جهود اندر قمار آمد بیک بار
که تا در باخت آپخش بود دینار
سرایی داشت و باغی هر دو در باخت
نماندش هیچ با افلاس درساخت
چو شد دستش ز زر و سیم خالی
بشد یک دیده را در باخت حالی
چنان از هرچ بودش عور شد او
که چشمی را بباخت و کور شد او
بدوگفتند ای مانده چنین باز
مسلمان گرد و دین خویش درباز
چو بشنید این سخن بی دین و پر خشم
مسلمان را بزد یک مشت بر چشم
که هر چیزی که می‌خواهی بکن تو
مگوی از دین من با من سخن تو
جهودی در جهودی این چنین است
ندانم چونست او کو اهل دین است
هر آن خش بود تا یک دیده درباخت
ولیکن دل ز دین خود نپرداخت
الا یا در مقامر خانهٔ خاک
همه چیزی چنین در باخته پاک
گهی روی چو مه در باختی تو
گهی زلف سیه در باختی تو
جوانی را و آن بالای چون تیر
درین ره باختی و آمدی پیر
دل پر نور خود را چشم روشن
بغفلت باختی در کنج گلخن
بیالودی بشهوت خویشتن را
بیالودی بغفلت جان و تن را
اگر وقت آمد ای مرد خرافات
سری بیرون کن از کوی خرابات

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنودم از یکی صاحب کرامات
که شد روزی جهودی در خرابات
هوش مصنوعی: روزی یکی از افراد دارای قدرت‌های معنوی نقل کرد که یک یهودی به خرابات (محل فساد و گناه) رفت.
درون می‌کده ویرانهٔ بود
که رندان را مقامر خانهٔ بود
هوش مصنوعی: در دل میخانه‌ای ویران، مکانی برای رندان وجود داشت که مانند خانه‌ای برای آنان بود.
گرفته هر دو تن راه قماری
ببرده سیم و زر هر یک کناری
هوش مصنوعی: هر دو نفر در قمار بازی درگیر شدند و هر کدام مقداری از طلا و نقره را از دست دادند.
جهود اندر قمار آمد بیک بار
که تا در باخت آپخش بود دینار
هوش مصنوعی: یهودی در یک قمار شرکت کرد و تمام دارایی‌اش را هربار که باخت، بیشتر از قبل به خطر انداخت.
سرایی داشت و باغی هر دو در باخت
نماندش هیچ با افلاس درساخت
هوش مصنوعی: او خانه و باغی داشت، اما هیچ یک از آنها را در اختیار نداشت و با فقر و تنگدستی خود را سازگار کرده بود.
چو شد دستش ز زر و سیم خالی
بشد یک دیده را در باخت حالی
هوش مصنوعی: زمانی که دست او از طلا و نقره تهی شد، یک چشمی را در حالتی از باخت و ناامیدی در خود مشاهده کرد.
چنان از هرچ بودش عور شد او
که چشمی را بباخت و کور شد او
هوش مصنوعی: او به قدری در مشکلات و مصائب غرق شده که به مانند فردی نابینا شده و یکی از چشم‌هایش را از دست داده است.
بدوگفتند ای مانده چنین باز
مسلمان گرد و دین خویش درباز
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای کسی که در این حالت باقی مانده‌ای، به اسلام برگرد و دین خود را باز کن.
چو بشنید این سخن بی دین و پر خشم
مسلمان را بزد یک مشت بر چشم
هوش مصنوعی: وقتی بی‌دین و خشمگین این سخن را شنید، مسلمان را یکی مشت به چشمش زد.
که هر چیزی که می‌خواهی بکن تو
مگوی از دین من با من سخن تو
هوش مصنوعی: هر چیزی که می‌خواهی انجام بده، اما درباره‌ باورها و دین من صحبت نکن.
جهودی در جهودی این چنین است
ندانم چونست او کو اهل دین است
هوش مصنوعی: انسانی که در راه حقیقت و دین قدم می‌زند، به این راحتی نمی‌توان او را درک کرد و نمی‌دانم این وضعیت چگونه است.
هر آن خش بود تا یک دیده درباخت
ولیکن دل ز دین خود نپرداخت
هوش مصنوعی: هر آنچه که دیدگانم را به خود مشغول کرد، اما دل هرگز از ایمانش دست نکشید.
الا یا در مقامر خانهٔ خاک
همه چیزی چنین در باخته پاک
هوش مصنوعی: ای دوستان، در مقام و خانهٔ خاکی، همه چیز به همین شکل در دست تقدیر و سرنوشت قرار دارد.
گهی روی چو مه در باختی تو
گهی زلف سیه در باختی تو
هوش مصنوعی: گاهی چهره‌ات به زیبایی ماه می‌درخشد و گاهی موهای سیاهت زیبایی مخصوص خود را دارند.
جوانی را و آن بالای چون تیر
درین ره باختی و آمدی پیر
هوش مصنوعی: در جوانی به سودای اهداف بزرگ و آرزوهات تلاش کردی، اما در نهایت وقت را از دست دادی و حالا احساس پیری و کوتاهی عمر می‌کنی.
دل پر نور خود را چشم روشن
بغفلت باختی در کنج گلخن
هوش مصنوعی: دل روشنت را که پر از نور است، با غفلت و بی‌توجهی در گوشه‌ای تاریک و نامناسب گم کردی.
بیالودی بشهوت خویشتن را
بیالودی بغفلت جان و تن را
هوش مصنوعی: آدمی را به شهوت و خواسته‌های نفسانی خود مشغول نکن و از غفلت روح و بدن دور کن.
اگر وقت آمد ای مرد خرافات
سری بیرون کن از کوی خرابات
هوش مصنوعی: زمانی که فرصتی پیش آمد، ای مرد، از افکار باطل و خرافی خود بیرون بیا و به دنیای حقیقت و واقعیت نزدیک شو.