گنجور

بخش ۱ - المقاله الثالث عشر

من مسکین بسی بیدار بودم
به عمری در پی این کار بودم
درین دریا بسی کشتی براندم
به آخر رخت در دریا فشاندم
درین اندیشه بودم سالها من
بسی معلوم کردم حالها من
همه گر پس رو و گر پیشوایند
درین حیرت برابر می‌نمایند
کس آگه نیست از سر الهی
اسیرانیم از مه تا به ماهی
چو علم غیب علم غیب دانست
چنین پنهان بزیر پرده زانست
عجایب قصه و پوشیده کاریست
در این اندیشه‌ام من روزگاریست
کنون بنشستم از چندین تک و تاز
که این وادی ندارد هیچ بن باز
به ناخن مدتی این کان بکندم
ندیدم هیچ چندین جان بکندم
به کام دل دمی نغنوده‌ام من
درین غم بوده‌ام تا بوده‌ام من
چو محنت نامهٔ گردون بخواندم
ز یک یک مژه جوی خون براندم
دمی دم نازده فرسوده گشتم
شبی نابوده خوش نابوده گشتم
گسسته بیخ این نیلی حصارم
شکسته شاخ دور روزگارم
دلم در روز بازار زمانه
نزد تیر مرادی بر نشانه
اگر یک جام نوش از دهر خوردم
هزاران شربت پر زهر خوردم
به خون دل بسر بردم همه عمر
دمی خوش برنیاوردم همه عمر
همی اندر همه عمرم نشد راست
زمانی آن چنانم دل همی خواست
گر اول رونقی بگرفت حالم
گرفت آخر ولی از جان ملالم
قلم چون رفت از کاغذ چه خیزد
بر آن بنشسته‌ام تا خود چه خیزد
چنان سرگشتهٔ این گوژ پشتم
که خود را هم به دست خود بکشتم
جهانا هر چه بتوانی ز خواری
بکن با من زهی نا سازگاری
جهانا مهلتم ده تا زمانی
فرو گریم ز دست تو جهانی
کما بیشی من پیداست آخر
ز خون من چه خواهد خاست آخر
جهان از مرگ من ماتم نگیرد
ز مشتی استخوان عالم نگیرد
اگر درد دل خود سر دهم باز
به انجامی نینجامد ز آغاز
چو دردم هیچ درمانی ندارد
سرش بر نه که پایانی ندارد
ز خود چندین سخن تا چند رانم
چو می‌دانم که چیزی می‌ندانم
کیم من هیچکس و ز هیچ کس کم
گناه افزون و طاعت هر نفس کم
زدین از پس ز دنیا پیش مانده
به سان کافر درویش مانده
دماغی پر، دلی ناپای بر جای
بگردم هر نفس آنگه به صد رای
زمانی اشک ریزم در مناجات
زمانی درد نوشم در خرابات
نه مرد خرقه‌ام نه مرد زنار
گهم مسجد بود گاهیم زنار
نه یک تن را نه خود را می‌بشایم
نه نیکو را نه بد را می‌بشایم
بچیزی کان نیرزد یک پشیزم
فرو دادم همه عمر عزیزم
دریغا در هوس عمرم تلف شد
که عمر از ننگ چون من ناخلف شد
همه دودی ز ایوانم برآمد
همه چیزی ز دیوانم برآمد
چو شیرم گشت مویم در نظاره
هنوز از حرص هستم شیرخواره
به دل سختم ولی در کار سستم
بسی رفتم بر آن گام نخستم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من مسکین بسی بیدار بودم
به عمری در پی این کار بودم
هوش مصنوعی: من مدتی طولانی در تلاش و جستجو بودم، اما به خاطر نادانی و بی‌تجربگی‌ام، اندیشه‌های عمیق و حقیقی را درک نکردم.
درین دریا بسی کشتی براندم
به آخر رخت در دریا فشاندم
هوش مصنوعی: در این دریا کشتی‌های زیادی را به سرانجام رساندم، اما در پایان، وسایل خود را در دریا انداختم.
درین اندیشه بودم سالها من
بسی معلوم کردم حالها من
هوش مصنوعی: سال‌ها به این فکر بودم و بسیار تلاش کردم تا وضعیت خود را بفهمم.
همه گر پس رو و گر پیشوایند
درین حیرت برابر می‌نمایند
هوش مصنوعی: همه افراد، چه به سوی عقب بروند و چه به جلو، در این سردرگمی و ناآگاهی یکسان به نظر می‌رسند.
کس آگه نیست از سر الهی
اسیرانیم از مه تا به ماهی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از سرنوشت الهی ما آگاه نیست؛ ما در بند خویشیم و از ماه به ماه دیگر می‌رویم.
چو علم غیب علم غیب دانست
چنین پنهان بزیر پرده زانست
هوش مصنوعی: هرگاه که علم غیبی دانسته شود، این طور به نظر می‌رسد که این اطلاعات پنهان زیر پرده‌ای نهان شده‌اند.
عجایب قصه و پوشیده کاریست
در این اندیشه‌ام من روزگاریست
هوش مصنوعی: در ذهن من، مدت‌هاست که داستان‌های شگفت‌انگیز و راز و رمزها وجود دارد.
کنون بنشستم از چندین تک و تاز
که این وادی ندارد هیچ بن باز
هوش مصنوعی: اکنون نشسته‌ام بعد از تلاش‌های فراوان، چرا که این مسیر هیچ نتیجه‌ای ندارد.
به ناخن مدتی این کان بکندم
ندیدم هیچ چندین جان بکندم
هوش مصنوعی: مدتی با ناخن خود این زخم را می‌سوراختم، اما هیچ‌چیز دیگری ندیدم و بی‌نهایت درد کشیدم.
به کام دل دمی نغنوده‌ام من
درین غم بوده‌ام تا بوده‌ام من
هوش مصنوعی: من در این غم زندگی کرده‌ام و همیشه اندوهگین بوده‌ام، اما در این میان لحظه‌ای هم خوشی را تجربه کرده‌ام.
چو محنت نامهٔ گردون بخواندم
ز یک یک مژه جوی خون براندم
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت و مشکلات زندگی را مطالعه کردم، از چشمانم به اندازهٔ هر مژه، اشک و اندوه ریختم.
دمی دم نازده فرسوده گشتم
شبی نابوده خوش نابوده گشتم
هوش مصنوعی: لحظه‌ای از عشق و شوق خود فاصله نگرفتم و در گذر زمان حس کردم که شب‌ها بی‌خبر و بی‌خبری، از خوبی‌ها و شادی‌ها دور افتادم.
گسسته بیخ این نیلی حصارم
شکسته شاخ دور روزگارم
هوش مصنوعی: من از این حصار آبی به دور افتاده‌ام و درخت زندگی‌ام بی‌ثمر شده است.
دلم در روز بازار زمانه
نزد تیر مرادی بر نشانه
هوش مصنوعی: دلم در روز بازار دنیا به تیر عشق یکی از محبوبان نشانه رفته است.
اگر یک جام نوش از دهر خوردم
هزاران شربت پر زهر خوردم
هوش مصنوعی: اگر یک بار از زندگی لذت بردم، در عوض هزاران تلخی و درد را تجربه کرده‌ام.
به خون دل بسر بردم همه عمر
دمی خوش برنیاوردم همه عمر
هوش مصنوعی: در تمام مدت عمرم با درد و رنج زندگی کردم و هیچ‌گاه نتوانستم لحظه‌ای خوشحال باشم.
همی اندر همه عمرم نشد راست
زمانی آن چنانم دل همی خواست
هوش مصنوعی: در تمام عمرم هیچ‌گاه به آنچه دل می‌خواست نرسیدم و همیشه دلم چنین حالی را آرزو داشت.
گر اول رونقی بگرفت حالم
گرفت آخر ولی از جان ملالم
هوش مصنوعی: اگر در ابتدا حال و هوای خوبی پیدا کردم، اما در انتها دوباره دلم پر از ناراحتی و کسالت شد.
قلم چون رفت از کاغذ چه خیزد
بر آن بنشسته‌ام تا خود چه خیزد
هوش مصنوعی: وقتی قلم از کاغذ دور شود، دیگر چیزی از آن به دست نمی‌آید. من منتظرم که ببینم خود کاغذ چه چیزی به من می‌دهد.
چنان سرگشتهٔ این گوژ پشتم
که خود را هم به دست خود بکشتم
هوش مصنوعی: من به قدری درگیر و سردرگم این وضعیت ناگوار هستم که به خودم هم آسیب می‌زنم.
جهانا هر چه بتوانی ز خواری
بکن با من زهی نا سازگاری
هوش مصنوعی: در این دنیا هرچه از دستت بر می‌آید برای رهایی از ذلت و خفت انجام بده، اما من با این کارها سازگاری ندارم.
جهانا مهلتم ده تا زمانی
فرو گریم ز دست تو جهانی
هوش مصنوعی: ای جهان، به من زمانی بده تا بتوانم از غم و درد ناشی از تو اشک بریزم.
کما بیشی من پیداست آخر
ز خون من چه خواهد خاست آخر
هوش مصنوعی: به طوری که پیداست، از شرایطی که دارم، در نهایت چه چیزی از رنج و زحمات من به دست خواهد آمد؟
جهان از مرگ من ماتم نگیرد
ز مشتی استخوان عالم نگیرد
هوش مصنوعی: جهان به خاطر مرگ من غم و عزاداری نخواهد کرد؛ زیرا وجودم فقط به چند تکه استخوان محدود می‌شود و این عالم از چیزی به نام من بهره‌ای نخواهد برد.
اگر درد دل خود سر دهم باز
به انجامی نینجامد ز آغاز
هوش مصنوعی: اگر حرف‌های دل خود را بزنم، باز هم وضعیت به جایی نخواهد رسید و از ابتدای کار هم همانطور بوده است.
چو دردم هیچ درمانی ندارد
سرش بر نه که پایانی ندارد
هوش مصنوعی: وقتی دردی که دارم هیچ راه حلی برایش وجود ندارد، بهتر است که سرم را به دیوار بکوبم، چون هیچ پایانی برای این درد نیست.
ز خود چندین سخن تا چند رانم
چو می‌دانم که چیزی می‌ندانم
هوش مصنوعی: چرا باید مدام از خودم صحبت کنم، وقتی که می‌دانم که چیزی نمی‌دانم؟
کیم من هیچکس و ز هیچ کس کم
گناه افزون و طاعت هر نفس کم
هوش مصنوعی: من هیچ کس نیستم و از هیچ کس نیز کمتر نیستم، گناهم بیشتر و اطاعت هر نفسم کمتر است.
زدین از پس ز دنیا پیش مانده
به سان کافر درویش مانده
هوش مصنوعی: آدمی که به دنیا پشت کرده، مانند درویشی بی‌دین و بدون ایمان در دنیا باقی مانده است.
دماغی پر، دلی ناپای بر جای
بگردم هر نفس آنگه به صد رای
هوش مصنوعی: با بینی پر از عطر و دلی که قرار ندارد، هر لحظه در پی این هستم که به صد راه بروم.
زمانی اشک ریزم در مناجات
زمانی درد نوشم در خرابات
هوش مصنوعی: در یک برهه از زمان، در هنگام نیایش و دعا گریه می‌کنم و در زمانی دیگر، در محفل‌هایی که پر از خوشی و لذت است، درد و رنج خود را می‌چشم.
نه مرد خرقه‌ام نه مرد زنار
گهم مسجد بود گاهیم زنار
هوش مصنوعی: من نه انسانی هستم که در لباس زاهدان باشم و نه انسانی که در پی زرق و برق دنیوی باشد. ما در حقیقت در مکان‌های پر از روحانیت، مانند مسجد، قرار داریم و هر دو به نوعی به درک و باورهای عمیق‌تری می‌رسیم.
نه یک تن را نه خود را می‌بشایم
نه نیکو را نه بد را می‌بشایم
هوش مصنوعی: من نه کسی را می‌شناسم و نه به خودم اهمیت می‌دهم، نه به خوبی‌ها و نه به بدی‌ها توجهی دارم.
بچیزی کان نیرزد یک پشیزم
فرو دادم همه عمر عزیزم
هوش مصنوعی: به چیزی که ارزشش حتی یک پشیز هم نبود، تمام عمر باارزشم را فدای آن کردم.
دریغا در هوس عمرم تلف شد
که عمر از ننگ چون من ناخلف شد
هوش مصنوعی: آه، ای کاش عمرم در آرزوها هدر نمی‌رفت چرا که عمرم به خاطر ننگ و عیب‌هایی که دارم، بی‌ارزش شده است.
همه دودی ز ایوانم برآمد
همه چیزی ز دیوانم برآمد
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که در پیرامونم هست از وضعیت و حال من نشأت می‌گیرد و به نوعی به آن وابسته است.
چو شیرم گشت مویم در نظاره
هنوز از حرص هستم شیرخواره
هوش مصنوعی: هنگامی که روح من به قدرت و شجاعت شبیه شیر شده، هنوز در حال تماشا هستم و از شدت آرزو، به اندازه یک کودک شیرده، بی‌تابی می‌کنم.
به دل سختم ولی در کار سستم
بسی رفتم بر آن گام نخستم
هوش مصنوعی: هرچند به قلبم سخت است، اما در مواقع دشوار تلاش زیادی کرده‌ام و به هیچ وجه از قدم‌هایم عقب‌نشینی نکرده‌ام.