گنجور

بخش ۱۳ - الحکایه و التمثیل

مگر باز سپید شاه برخاست
بشد تا خانهٔ آن پیرزن راست
چو دیدش پیرزن برخاست از جای
نهادش در بر خود بند برپای
سبوسی تر خوشی در پیش او کرد
نهادش آب و مشتی جو فرو کرد
کجا آن طعمه بود اندر خور باز
که باز از دست شه خوردی در اعزاز
کژی مخلب و چنگل بدیدش
بدان تا چینه برچیند نچیدش
به آخر هم بخورد آن چینه را باز
به صد سختی طپیدن کرد آغاز
همه بالش ببرید و پرش کند
که تا با او بماند بوک یک چند
ز هر سویی درآمد لشگر شاه
بدان سان باز را دیدند ناگاه
بشه گفتند کار پیرزن باز
که چون سرگشته شد زان پیرزن باز
شهش گفتا چه گویم با چنین کس
جوابش اینچ او کردست این بس
الا ای خواب خوش برده زنازت
به دست پیرزن افتاده بازت
مرا صبرست تا این باز ناگاه
به صد غیرت رسد با حضرت شاه
به پیش شه ندانم تا چه گویی
تو این دم خفتهٔ فردا چه گوئی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر باز سپید شاه برخاست
بشد تا خانهٔ آن پیرزن راست
هوش مصنوعی: شاید خواب سپید شاه دوباره از خواب بیدار شد و به خانهٔ آن زن سالخورده رفت.
چو دیدش پیرزن برخاست از جای
نهادش در بر خود بند برپای
هوش مصنوعی: وقتی پیرزن او را دید، از جایش بلند شد و او را به آغوش گرفت و دستانش را به دور پایش حلقه کرد.
سبوسی تر خوشی در پیش او کرد
نهادش آب و مشتی جو فرو کرد
هوش مصنوعی: سبوس و خوشی را در نزد او قرار داد و با دستش کمی آب و مقداری جو به او داد.
کجا آن طعمه بود اندر خور باز
که باز از دست شه خوردی در اعزاز
هوش مصنوعی: کجا آن شکار گرانبهایی است که برادر تو، باز، آن را شکار کرد و به خاطرش از بزرگی‌اش کم نشد؟
کژی مخلب و چنگل بدیدش
بدان تا چینه برچیند نچیدش
هوش مصنوعی: او مشاهده کرد که سختی و ناملایمات را می‌بیند، پس تصمیم گرفت تا مشکلات را برطرف کند و از دلش کَینه‌ها را بیرون بریزد.
به آخر هم بخورد آن چینه را باز
به صد سختی طپیدن کرد آغاز
هوش مصنوعی: در نهایت، آن تودۀ انباشته شده دوباره شروع به جوشیدن کرد و با وجود تمام سختی‌ها، به تپش افتاد.
همه بالش ببرید و پرش کند
که تا با او بماند بوک یک چند
هوش مصنوعی: همه خوابشان را کنار گذاشتند و خود را آماده کردند تا با او بمانند، چرا که مدت زیادی نمی‌گذرد.
ز هر سویی درآمد لشگر شاه
بدان سان باز را دیدند ناگاه
هوش مصنوعی: از هر طرف سپاه شاه وارد شد و ناگهان، باز را دیدند.
بشه گفتند کار پیرزن باز
که چون سرگشته شد زان پیرزن باز
هوش مصنوعی: به او گفتند که کار این پیرزن دوباره به هم ریخته است، زیرا او همواره در حیرت و سرگردانی به سر می‌برد.
شهش گفتا چه گویم با چنین کس
جوابش اینچ او کردست این بس
هوش مصنوعی: شخصی در مورد اینکه با کسی که چنین رفتاری دارد چه باید بگوید، احساس سردرگمی می‌کند و می‌گوید که این‌گونه رفتار او پاسخ مناسبی است.
الا ای خواب خوش برده زنازت
به دست پیرزن افتاده بازت
هوش مصنوعی: ای خواب خوش، تو که به دست‌های پیرزن افتاده‌ای، دوباره به حال خود برگرد!
مرا صبرست تا این باز ناگاه
به صد غیرت رسد با حضرت شاه
هوش مصنوعی: من تحمل دارم تا زمانی که این شخص ناگهان به خاطر غیرت به حضور پادشاه برسد.
به پیش شه ندانم تا چه گویی
تو این دم خفتهٔ فردا چه گوئی
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم تا در حضور شاه چه می‌توانی بگویی، اما تو که در حال حاضر در خواب فردا هستی، چه حرفی برای گفتن داری؟

حاشیه ها

1395/09/01 19:12

مولانا همین داستان عطار را به زیبایی بازسرایی کرده:
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰ - یافتن شاه باز را به خانهٔ کمپیر زن/