شمارهٔ ۶۷
دل را به تمنّا ز تو دیدار و دگر هیچ
قانع بتماشاست ز گلزار و دگر هیچ
دارم ز تو امید که از بعد وفاتم
آئی بمزارم همه یک بار و دگر هیچ
بس ناوک دلدوز تو آمد بمن ای گل
خواهد دمد از تربت من خار و دگر هیچ
ای مرغ چگویم که بگوئیش غرض فهم
حسرت زده بنشین لب دیوار و دگر هیچ
در لوح وجود از همه نقشی که نگارند
بینم الف قامت دلدار و دگر هیچ
بلبل بچمن خوش دل و قمری بسر سرو
در هر دو جهان ما و غم یار و دگر هیچ
بیجاست مداوای طبیبان بچشانم
یک شربت از آن لعل شکر بار و دگر هیچ
مهر تو کجا وین دل چون ذره به تمثیل
تو یوسف و ما زال خریدار و دگر هیچ
پندی شنو از بنده و بر خور ز خداوند
هرگز دلی از خویش میازار و دگر هیچ
گر هست هوایت که خوری آب حیاتی
بر باد ده این پردهٔ پندار و دگر هیچ
اسرار اگر محرم اسرار نهانی
در کون و مکان یار ببین یار و دگر هیچ
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل را به تمنّا ز تو دیدار و دگر هیچ
قانع بتماشاست ز گلزار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: دل فقط به خاطر دیدار تو آرزو میکند و هیچ چیز دیگری را نمیخواهد. دلش تنها به تماشا کردن گلزار راضی است و به هیچ چیز دیگر اهمیت نمیدهد.
دارم ز تو امید که از بعد وفاتم
آئی بمزارم همه یک بار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: امید دارم که بعد از مرگم به سراغ مزارم خواهی آمد، اما دیگر هیچ امیدی برای دیدن دوبارهات ندارم.
بس ناوک دلدوز تو آمد بمن ای گل
خواهد دمد از تربت من خار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: عشق تو مانند تیر زخمزنی به قلب من آمد، ای گل. پس از مرگ من، هیچ چیز جز خار از قبرم نخواهد رویید.
ای مرغ چگویم که بگوئیش غرض فهم
حسرت زده بنشین لب دیوار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: ای پرنده، چه بگویم که تو بفهمی؟ حسرت من را درک کن و فقط بر روی دیوار بنشین و دیگر هیچ کار نکن.
در لوح وجود از همه نقشی که نگارند
بینم الف قامت دلدار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: در صفحه وجود، تنها تصویری که میبینم، قامت دوست است و هیچ چیز دیگری نیست.
بلبل بچمن خوش دل و قمری بسر سرو
در هر دو جهان ما و غم یار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: بلبل در میان باغ شاداب و خوشحال است و قمری در کنار درخت سرو، در هر دو جهان فقط به عشق و یاد یار فکر میکند و به هیچ چیز دیگری اهمیت نمیدهد.
بیجاست مداوای طبیبان بچشانم
یک شربت از آن لعل شکر بار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: ناامید از درمان پزشکان هستم و نمیخواهم در اینجا از آنها دارویی بگیرم؛ فقط یک جرعه از آن شربت شیرین و گرانبها کافی است و دیگر هیچ چیز نمیخواهم.
مهر تو کجا وین دل چون ذره به تمثیل
تو یوسف و ما زال خریدار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو در کجا قرار دارد، در حالی که دل من به اندازه یک ذره کوچک است. تو همچون یوسف زیبا هستی و ما فقط به عنوان خریدار هستیم و هیچ چیز دیگری نیستیم.
پندی شنو از بنده و بر خور ز خداوند
هرگز دلی از خویش میازار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: به نصیحت من گوش کن و از خداوند یاری بخواه. هرگز دل دیگران را نرنجان و دیگر هیچ چیز را فراموش کن.
گر هست هوایت که خوری آب حیاتی
بر باد ده این پردهٔ پندار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به زندگی جاودانه و واقعی دست یابی، باید از دنیای خیال و تصورات خود دست برداری و به حقیقت پیوندی.
اسرار اگر محرم اسرار نهانی
در کون و مکان یار ببین یار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: اگر کسی به رازهای پنهان دسترسی داشته باشد، تنها میتواند در کنار محبوب واقعیاش این رازها را ببیند و در غیر این صورت، هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد.

حکیم سبزواری