شمارهٔ ۶۰
مرا از عشق دل لبریز خون است
چو اخگر کز محبّت در درون است
مگو عشق این نهنگ آتشین است
محبت نیست این دریای خون است
بسی بی پا و سر دارد به هرسوی
کز آن جمله یکی گردون دون است
شدیم از شهر بند عقل بیرون
کنون مأوای ما ملک جنون است
من آن سیمرغ کوه قاف عشقم
که عنقای خرد پیشم زبون است
جهان چون نقطه بین در مرکز دل
دو کون و یونس دل بطن نون است
بگوش ما بود هر نغمه موزون
غریو شحنه ساز ارغنون است
همه عالم حروف و حق سخنگوست
وزو حرف نخستین کاف و نون است
ازو در جنبش آمد گوهر گل
باو هر جبشی را هم سکون است
چو او را نیست حدی اُستوار است
هر آن جنبش که درچشمت نگون است
ندارد تابشش آغاز و انجام
بلی آن جلوه گر بی چند و چون است
مگو سرّ درون پرده اسرار
که از اندیشه سر ّحق برون است
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا از عشق دل لبریز خون است
چو اخگر کز محبّت در درون است
هوش مصنوعی: دل من از عشق پر از درد و خونریزی است، مانند آتش تلخی که در عمق وجودم میسوزد و به خاطر محبت به وجود آمده است.
مگو عشق این نهنگ آتشین است
محبت نیست این دریای خون است
هوش مصنوعی: نگو که عشق مانند نهنگ آتشین است، زیرا این محبت نیست و این تنها دریایی از خون و درد است.
بسی بی پا و سر دارد به هرسوی
کز آن جمله یکی گردون دون است
هوش مصنوعی: بسیاری از موجودات هستند که بدون پا و سر به این سو و آن سو میروند، اما در میان آنها، تنها یکی از آنها برای ما قابل توجه و مهم است.
شدیم از شهر بند عقل بیرون
کنون مأوای ما ملک جنون است
هوش مصنوعی: ما از قید و بند عقل آزاد شدیم و اکنون جایگاه ما در سرزمین جنون و دیوانگی است.
من آن سیمرغ کوه قاف عشقم
که عنقای خرد پیشم زبون است
هوش مصنوعی: من مانند سیمرغ از کوه قاف هستم و عشق من آنقدر بلند مرتبه و بزرگ است که حتی موجودی مانند عنقای خرد در مقابل من ناچیز و حقیر به نظر میرسد.
جهان چون نقطه بین در مرکز دل
دو کون و یونس دل بطن نون است
هوش مصنوعی: جهان مانند یک نقطهای است که در مرکز دل دو وجود (دو کائنات) قرار دارد و یونس، دلش در شکم نون (ماهی) است.
بگوش ما بود هر نغمه موزون
غریو شحنه ساز ارغنون است
هوش مصنوعی: هر آهنگ موزونی که به گوش ما میرسد، صدای شحنه و سر و صدای حاکم است.
همه عالم حروف و حق سخنگوست
وزو حرف نخستین کاف و نون است
هوش مصنوعی: تمام جهان پر از الفاظ و نشانههاست و حق به عنوان سخنگو در میان آنها حضور دارد. اولین حرفی که از او شنیده میشود، کاف و نون است.
ازو در جنبش آمد گوهر گل
باو هر جبشی را هم سکون است
هوش مصنوعی: گل در حرکت و جنبش خود، همیشه به زیبایی و خلوصش وابسته است. هر حرکتی در زندگی، به نوعی توقف و آرامشی را به دنبال دارد.
چو او را نیست حدی اُستوار است
هر آن جنبش که درچشمت نگون است
هوش مصنوعی: وقتی که او حد و مرزی ندارد، حرکتهایی که در چشمان تو به سبکی افتادهاند، پایدار هستند.
ندارد تابشش آغاز و انجام
بلی آن جلوه گر بی چند و چون است
هوش مصنوعی: نور او آغاز و پایانی ندارد، بیتردید آن جلوهای است که بدون هیچ قید و شرطی میدرخشد.
مگو سرّ درون پرده اسرار
که از اندیشه سر ّحق برون است
هوش مصنوعی: نگو راز درون را، زیرا که این اسرار از فکر و تفکر به دست نمیآید.

حکیم سبزواری