گنجور

شمارهٔ ۵۲

ای دل نخوری محنت و اندوه که چندت
از یار و دیار ار ببریدند برندت
تا قدر شب قدر وصالش نشناسی
در تاری از آن طره فکندند به بندت
هر چیز که بینی ز زمانی و زمینی
تا مثل شوندت ز قفا جمله دوندت
آن شاهد نغزی که بهر پوست چو مغزی
ای نطق نلغزد بدوئی پای سمندت
در جمله ببین دلبر و آن جمله ببین خود
از خود بگذر تا که بخود راه دهندت
خاموش شو اسرار مگو سرّ محبت
ورنه بسوی دار چو منصور برندت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل نخوری محنت و اندوه که چندت
از یار و دیار ار ببریدند برندت
هوش مصنوعی: ای دل، نگران رنج و اندوه نباش، زیرا اگرچه یار و سرزمینت را از تو گرفته‌اند، اما تو را نمی‌توانند از خودت دور کنند.
تا قدر شب قدر وصالش نشناسی
در تاری از آن طره فکندند به بندت
هوش مصنوعی: تا وقتی ارزش و اهمیت شب قدر را درک نکرده‌ای، در تاریکی، موهای او به دام تو افتاده است.
هر چیز که بینی ز زمانی و زمینی
تا مثل شوندت ز قفا جمله دوندت
هوش مصنوعی: هر چیزی که ببینی، از زمان و مکان گرفته تا هر چیزی که به شکل تو شبیه باشد، همگی از پشت سر به دنبالت می‌آیند.
آن شاهد نغزی که بهر پوست چو مغزی
ای نطق نلغزد بدوئی پای سمندت
هوش مصنوعی: آن معشوق زیبا که مانند مغز درون پوست است، اگر زبانت لغزد و نتوانی خوب صحبت کنی، باز هم باید بدانی که او را در دل خودت نگه‌داری همچون سمندت.
در جمله ببین دلبر و آن جمله ببین خود
از خود بگذر تا که بخود راه دهندت
هوش مصنوعی: به عشق و زیبایی معشوق توجه کن و از خودخواهی و egoیت بگذر تا بتوانی به حقیقت و به خود واقعی‌ات نزدیک‌تر شوی.
خاموش شو اسرار مگو سرّ محبت
ورنه بسوی دار چو منصور برندت
هوش مصنوعی: سکوت کن و از رازهای عشق صحبت نکن، وگرنه مانند منصور به سوی دار می‌روید.