گنجور

شمارهٔ ۵۳

ایهاالحیران فی وجه الحبیب
رب زدنی حیرة گویا نصیب
جز لقای روی جان افروز دوست
درد ما را نیست درمان ای طبیب
دایما در قصد خون جان ماست
غمزه جادوی چشم دلفریب
ناصح عاقل مده پندم ز عشق
عاشقان را پند چون گوید لبیب
جان بجانان واصل مطلق بدی
گر نبودی در میان مانع رقیب
چون درون پرده جانم راه یافت
بر دلم شد کشف اسرار غریب
گر بدوزخ گر بجنت می بری
نیست بی روی تو جانم را شکیب
گفته واعظ بمنبر در اثر
بود همچو تیغ چوبین خطیب
شد اسیری بیخبر از عقل و دین
چون که تابان شد مه روی حبیب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایهاالحیران فی وجه الحبیب
رب زدنی حیرة گویا نصیب
هوش مصنوعی: ای عاشق گمشده در چهره محبوب، پروردگارا، به من بیشتر از این حیرت ببخش، گویی این سرنوشت من است.
جز لقای روی جان افروز دوست
درد ما را نیست درمان ای طبیب
هوش مصنوعی: غیر از دیدن چهره‌ی زیبای دوست، هیچ راهی برای درمان درد ما وجود ندارد، ای پزشک.
دایما در قصد خون جان ماست
غمزه جادوی چشم دلفریب
هوش مصنوعی: غمزهای فریبنده و جذاب چشمان دلربا همیشه در پی کشتن جان ما هستند.
ناصح عاقل مده پندم ز عشق
عاشقان را پند چون گوید لبیب
هوش مصنوعی: ای ناصح باهوش، نصیحت‌های خود را درباره عشق به من نگو، زیرا نصیحت‌های عاشقان را نمی‌توان با عقل درک کرد.
جان بجانان واصل مطلق بدی
گر نبودی در میان مانع رقیب
هوش مصنوعی: وجود انسان به حقیقت الهی پیوند می‌خورد، اما اگر مانعی از جمله رقیب در میان نباشد، این ارتباط کامل‌تر و بدون مشکل خواهد بود.
چون درون پرده جانم راه یافت
بر دلم شد کشف اسرار غریب
هوش مصنوعی: زمانی که حقیقت عمیق درون وجودم را درک کردم، دلم به رازهای عجیب و ناشناخته پی برد.
گر بدوزخ گر بجنت می بری
نیست بی روی تو جانم را شکیب
هوش مصنوعی: اگر به دوزخ بروی یا به بهشت، برای من فرقی ندارد، زیرا بدون تو صبر و تحمل جانم از دست می‌رود.
گفته واعظ بمنبر در اثر
بود همچو تیغ چوبین خطیب
هوش مصنوعی: واعظ از بالای منبر سخن می‌گوید و کلامش به اندازه‌ تیغی است که از چوب ساخته شده، یعنی تأثیر کلامش کم و تند نیست.
شد اسیری بیخبر از عقل و دین
چون که تابان شد مه روی حبیب
هوش مصنوعی: انسانی گرفتار و بی‌خبر از عقل و دیانت شد، هنگامی که چهره‌ی محبوبش مانند ماه درخشان گردید.